1-روزی به من فرمود: آقایی راجع به تو میگفت: خوب است موهای سرت كوتاهتر از این باشد.
2- در دوران كودكی با ایشان به مغازه آقای احمد أقا روحبخش رفتیم حاج آقا ریسمانی خرید و فرمود:
من این ریسمان را برای تأدیب شما خریده ام.
ایشان نمی خواستند ما را با آن ریسمان بزنند و هرگز چنین چیزی اتفاق نیفتاد.
اما صرف خریدن آن و اعلام جهت خرید در هدف ایشان مؤثر واقع شد، و ما حواسمان جمع شد که مبادا دچار خلافی بشویم که آن گونه تأدیب شویم!
3- نزدیك دهه محرم بود و من قصد مسافرت برای تبلیغ به شهری را داشتم با ایشان مشورت كردم فرمود:
من از رفتن به آنجا تو را نهی نمیكنم و لكن دوست ندارم به آنجا بروی.
(ایشان مسافرت برای تبلیغ به بعضی از نقاط را برای ما مایل نبود به دلایل مختلف.
مثلا در نقاطی كه ایشان را میشناختند مثل قوچان میگفت: من نمیخواهم برای بابت منبر رفتن پول جمع كنند
و در جای دیگر كه شخصی مرا برای منبر دعوت كرده بود میفرمود: این شخص صلاحیت ندارد كه شما در مسجد او منبر بروید )
گاهی میفرمود: از این جهت تو ر اـ كه فرزند من هستی ـ نهی صریح نمیكنم كه مبادا مخالفت كنی و طبعا آثار وضعی آن گریبانگیرت شود!
4-روزی به من فرمود: من مطلبی را به انحاء مختلف و غیر مستقیم به تو تذكر دادم ولی متوجه نشدی امروز مجبور شدم آن را به طور صریح و مستقیم بیان كنم.
بعد به من دستور داد یك كتاب حدیثی را بیاورم و فرمود: چند حدیث را كه در باره مطلب مورد نظر بود بخوانم.
بعد از گذشت چند روز از این ماجرا ـ برای تشویق و پذیرش بیشتر نصیحت و موعظه ـ رو به شخصی كه در مجلس حضور داشت كرد و فرمود: من فلانی را نصیحتی كردم و مطلبی به او تذكر دادم و او پذیرفت!
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی
بنام خدا
با عرض سلام
خواهشمندم خواهران درحضورمردنامحرم از جوراب ضخیم بجای جوراب نازک زنانه پانما در رنگ های مختلف استفاده نمایند
با تشکر
التماس دعا
سلام علیکم بسیار تذکر لازم و مناسبی است اللهم عجل لولیک الفرج و اجعل عواقب امورنا خیرا