حاج علی آقا دلیری:
قهوهخانهای بود، در خیابان طبرسی نزدیک مسجد صفارزاده(که مدتی مرحوم حاج شیخ امام جماعت آن مسجد بود).
صاحب این قهوهخانه گرامافونی داشت که برای جلب مشتری صدایش را بلند میکرد.
کسبه متدین اطراف مسجد مثل آقایان حاجی تقوایی، مروی، روحبخش و… به او میگفتند وقتی حاج شیخ میآید صدای موسیقی را کم کن. اما او نه تنها قبول نمی کرد بلکه بیشتر لج میکرد.
کسبه اطراف تصمیم گرفتند حسابی کتکش بزنند تا ادب بشود.
این آدم هم از روستاهای مسیر کلات بود و قلدر.
وقتی خبردار شد که میخواهند او را کتک بزنند چند تا قلدر را جمع کرد و چماقهایی هم برای زد و خورد در مغازه آماده کرده بود.
هر دو طرف آماده درگیری شده بودند.
من (حاجی دلیری) نزدیک مسجد آهنگری داشتم و از قصه خبردار شدم. سریع خدمت حاج آقا آمدم و ایشان را در جریان گذاشتم.
حاج آقا به مغازه آقای تقوایی میآید و چماقهای آماده را میبیند. اعتراض میکند این کارها چیه.
بعد هم به نماز رفتند و بعد از نماز هم به خانه برگشتند.
از این طرف هم قهوهچی با دار و دستهاش آماده و منتظر درگیری. اما دیدند خبری نشد.
کافهچی به مغازه من آمد که چرا خبری نشد. گفتم حاج آقا دعوا کردند و نگذاشتند درگیری بشود.
خیلی تعجب کرد و تکانی خورد. منتظر شد بار بعدی که حاج شیخ از جلو مغازه او میگذشت، گرامش را به وسط خیابان آورد وآن را (گویا با پتک) خورد کرد.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی