یک دقیقه هم فاصله نشد

حاج آقای سیدان:

یادم می‌آید که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی -رضوان الله تعالی علیه- چهارشنبه‌ای به من فرمود فردا بیا با شما کار دارم.

منزل ما عیدگاه، خیابان تهران بود، منزل حاج شیخ طرف دریا دل بود،

برنامه من این بود که وقتی می‌خواستم منزل حاج شیخ بروم، از طرف صحن نو یک سلامی به حضرت رضا علیه السلام می‌دادم و از آن مسیر می‌رفتم.

لذا آن پنجشنبه هم آمدم توی صحن نو،

یک وقت دیدم مرحوم حاج شیخ ذبیح الله در صحن نو جنب مقبره شیخ بهایی نشسته‌اند.

وقتی که من ایشان را که می‌دیدم نمی‌توانستم رد بشوم، آمدم خدمتشان نشستم سلام عرض کردم، خیلی خودم را آرام گرفتم که عجله‌ای نیست، کاری نیست.

تا نشستم یک دقیقه هم فاصله نشد، فرمود:

نمی‌خواهی بروی به منزل حاج شیخ مجتبی؟ استخاره کن اگر خوب آمد من هم می‌آیم.

گفتم خودتان استخاره کنید گفتند نه، خودت استخاره کن.

گفتم چشم، استخاره کردم خوب آمد و رفتیم.

«روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا