نوار شماره 19 مشهد براى طلاب فاروج (2) كامل
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هو الذی بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبین.
عرض كنم یك مقدارى با اجتماع حواس توجه بفرمایید، یك مطلبى امشب صحبت مىشود كه یك مقدارى براى كودك سالها، كوچكها سنگین هست، اما در عین حال آنها هم گوش مىدهند، یك مختصرى شاید انشاء الله…
یك مطلبى مقدمةً صحبت بشود، اگر یك كسى یك فرزندى را تربیت كند، یكى از اولاد خودش را كه به او علاقمند باشد او را تربیت كامل، از آداب و اخلاق و علم و كمالات به او تعلیم كند، و او را مؤدب به آداب خودش قرار بدهد، علما، عملا، اخلاقا، از حیث دین، تمام جهات، این طفل، این بچه، آمادگى داشته باشد و قبول كند، و كمالات را از پدرش تعلم كند، یاد بگیرد و بر طبق معلوماتش هم كاملا عمل كند.
چنین فرزندى بسیار پیش پدرش عزیز است، خیلى دوستش دارد دیگر چنین پسرى، مخصوصا این فرزند صلبى هست و فرزند روحانى هم هست، دو جنبه در این بچه پیدا مىشود كه مورد عنایت پدر قرار مىگیرد كاملا، این را دوست دارد از دو جهت، یكى این كه فرزند صلبى است، هر كسى اولاد خودش را دوست دارد، حتى حیوانات هم اولادشان را دوست دارند، یكى هم این كه فرزند روحانى است كه مؤدب به آداب پدر شده است علما، عملا، تمام جهاتش كامل است.
این فرزند مسلم بدانید بسیار عزیز مىشود، خیلى پیش پدر عزیز است، این به درجهاى از عزت پیش پدر مىرسد، به قدرى به این علاقمند است، واجد كمالات چون هست این مىشود لسان بابا، این زبان پدرش مىشود یعنى چه؟
یعنى اگر مطلبى از پدرش سؤال كردند، چیزهایى سؤال كردند، احاله مىكند، حواله مىدهد به آن فرزندش، مىگوید از او بپرسید، یا بابا جان جواب بده!
آن وقت آن فرزند كه جواب مىدهد سؤالاتى را كه مىكنند كأنّه عین پدرش هست، این زبان باباست، چه خود بابا بیان مىكرد چه این فرزندش بیان مىكند، این مىشود لسان پدرش، این طورى است دیگر، خیلى خوب!
الآن اگر بگوییم این زبان باباش است، لذا این بچه را الآن هر كسى كه احترام كند كأنه پدرش را احترام كرده، فرقى نمىكند احترام این فرزند عین احترام پدرش است، استفاده كردن از این فرزند، كسى هر چى بپرسد این جواب بدهد كأنه پدرش جواب داده است، هیچ فرق نمىكند. این مقدمه را در نظر بگیرید، این فرزند بسیار فوق العاده عزیز مىشود پیش بابا و مىشود لسان پدر.
خوب حالا این مطلب را توجه بفرمایید خداوند تبارك و تعالى انبیاء را خودش به آداب الهى مؤدب فرموده، أدّب نبیه، پیغمبر اكرم را مؤدب به آداب خودش فرموده، یعنى چه؟ یعنى علم الهى، از علم خودش به پیغمبر اكرم مرحمت كرده.
این هم كه از علم خودش مرحمت كرده معنایش این نیست كه یك تكه از علم جدا كرده به پیغمبر اكرم داده، آن را حالا… اجمالا خداوند تبارك و تعالى اختیار فرموده انبیاء خودش را، مخصوصا خاتم انبیاء، ائمّه هدى ، اینها همه مؤدب به آداب الهى شدهاند، علما، عملا، تمام كمالات الهى را اینها حاملند. تحمیل فرموده ذات قدوس حق بر خاتم انبیاء و ائمّه هدى علم، كمال، قدرت، جهات دیگر، جهات دیگر، اینها داراى كمالاتند، و اینها آمادگى براى این كمالات داشتهاند و خداوند به آنها مرحمت كردهاست.
آن وقت اینها خیلى پیش خدا عزیزند، بسیار عزیزند، فوق العاده، دیگر عزیزتر از این دسته انبیاء و ائمّه پیش خدا نداریم، اینها به درجهاى پیش خدا عزیزند كه اینها لسان الله الناطق شدهاند كه در بعضى از دعاها، روایات اگر دیدید لسان الله الناطق نسبت به امیرالمؤمنین باقى ائمّه معنایش این است.
الآن كأنّه این لسان خداست، خلیفة الله است، خداوند تبارك و تعالى كه جسم نیست كه بیاید با مردم حرف بزند، كسى را انتخاب مىكند و مبعوث مىكند او را بر مىانگیزد، معناى بعثت را كه گفتیم چیست، برمىانگیزاند و او را دستور مىدهد كه مردم را هدایت كند، و آن وقت این مىشود لسان لله الناطق.
خداوند تبارك و تعالى او را مبعوث مىكند پیغمبر اكرم را مثلا، صحبت در پیغمبر خودمان است، رسول اكرم را مبعوث مىكند یعنى چه؟ یعنى بر مىانگیزاند فاصدع بما تؤمر، استقم كما أمرت، یا أیها المدثر قم فأنذر، تحریكش مىكند، بعثش مىكند، بلند شو! تكانش مىدهد بلند شو! دستور مىدهد به او بلند شو! هدایت كن مردم را! سربسته آن.
آن وقت این به امر الهى مبعوث مىشود و او هم چون قابلیت این معنا را دارد دیگر، آمادگى براى این كار دارد، خدا به او علم داده، كمال داده، قدرت داده، همه چیز داده دیگر، مؤدب به آداب الهى شده، آن وقت او را تحریكش مىكند، خداوند بعثش مىكند یا أیها المدثر قم فأنذر، پاشو مردم را بترسان! و ربك فكبر و ثیابك فطهر.
آن وقت خاتم انبیاء و ائمّه، فرق نمىكند، اینها لسان لله الناطق هستند، اینها مىشوند زبان خدا، خدا زبان ندارد، اینها به منزلهى لسان خدا هستند، آن وقت گفتار اینها عین گفتار خداست، مثل آن فرزندى كه بابا تربیتش كرده بود، او هر چه بگوید همان مطالبى است كه پدر به او تعلیم كرده است دیگر، گفتهى او گفتهى پدرش هست. اینها هم مىشوند لسان لله الناطق، آن وقت گفتهى اینها عین گفتهى خداست، فرمایشات اینها عین فرمایشات خدا مىشود.
بسیار خوب، همین طور بعد از خاتم انبیاء آن كسانى را كه خدا باز معین كرده و خلیفه قرار داده آنها هم مىشوند لسان پیغمبر، لسان خاتم انبیاء هستند، همان فرمایشاتى كه خاتم انبیاء دارد اینها بیان مىكنند، اینها همه مؤدب به آداب الهى هستند، كمالات، علم، قدرت، همه چیز را خدا به اینها مرحمت كرده.
آن وقت آن خلیفه لسان پیغمبر است، پیغمبر هم كه لسان الله است، پس این خلیفه پیغمبر مىشود لسان الله الناطق، همین طور امامى بعد از امامى، امامى بعد از امامى، تا نوبت رسیده به خاتم اوصیاء عجّل الله فرجه كه حضرت بقیة الله الاعظم باشد. او باز لسان آباء بزرگوارش هست، آنها همه لسان پیغمبرند، همه لسان خدا هستند، خیلى خوب تا اینجا كه اجمالا فهمیدیم.
حالا در زمان غیبت كبرى، چون روى مصالحى بنا شد كه حضرت بقیة الاعظم پشت پرده غیبت باشند، در غیبت كبرى، حتى سفراء هم منقطع شدهاند، كه به آن سفیر آخرى كه على بن محمد سمرى باشد حضرت سفارش داد، فرمودند دیگر سفارت منقطع است، بعد از این باید شیعیان ما رجوع كنند به فقهاى ما كه دیگر ما نمىخواهیم حالا روایاتش را بخوانیم طولانى مىشود.
یعنى چه؟ یعنى حضرت بقیة الله فرموده كه فقهاى شیعه، فقهاى ما، لسان من هستند، من كه در پشت پردهى غیبت هستم، غایب مىشوم روى حكمت و مصالحى كه هست، حالا شما دستتان كه به من نمىرسد كه من لسان الله الناطق هستم كه براى شما حرف بزنم به حسب ظاهر، دستتان بند نمىشود، من براى شما اشخاصى را معین مىكنم كه زبان آنها زبان من است، آنچه بفرمایند از طرف من مىفرمایند، اگر حرف آنها را گوش دادید مثل این كه حرف من را شنیدهاید و گوش دادهاید فرق ندارد.
من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا… حالا آنها را نمىخواهیم بخوانیم به طور اجمال توى ذهنتان باشد، كه خاتم اوصیاء حضرت بقیة الله الاعظم آن هم براى خودش نواب عام، نایب عام معین كرده، به طور عموم، یعنى اسم كسى را نبرده، لكن به طور عموم فرموده هر كسى را كه دیدید كه علوم ما را تحصیل كرده، آن چیزى كه باعث هدایت مردم باشد یاد گرفته، پنجاه سال زحمت كشیده، جان كنده زحمت كشیده، علوم ما را یاد گرفته، شما بروید مراجعه به آنها كنید و آنها لسان ما هستند.
كه الآن فقیه شیعه، مرجع تقلید شیعه، گفتار این، عین گفتار حضرت بقیة الله است، فرق نمىكند، كه باید رجوع كنند ضعفاى شیعه آنهایى كه به درجهى اجتهاد نیستند، باید رجوع كنند به فقهاى شیعه و از آنها تقلید كنند.
خیلى خوب آن وقت اینها الآن، در این عصر فقهاى شیعه لسان امام زمان هستند، خوب حالا اینها اگر بنا شد لسان امام زمان باشند، روى این مقدمه، احترام اینها عین احترام حضرت بقیة الله است، فرق نمىكند، احترام حضرت بقیة الله احترام پیغمبر اكرم است، احترام پیغمبر احترام خداست.
الآن مراجع تقلید، بزرگان دین، فقهاء هر كسى به هر درجه، درجات هم محفوظ است، هر كس به درجهى خودش كه از طرف حضرت بقیة الله مأموریت دارد مسئول یك پستى شده، این بایستى به وظیفهاش عمل كند، این آنچه بیان مىكند بر مردم لازم است اطاعت كنند، لذا اینها لسان امام زمان هستند، إن كان الناطق ینطق عن الله فقد…آن روایتش را نمىخوانیم.
اینها تقریبا از طرف خدا دارند حرف مىزنند، از طرف امام زمان حرف مىزنند، از طرف امام زمان حرف زدن از طرف خداست فرق نمىكند.
آن وقت احترام اینها عین احترام حضرت ولى عصر است، بوسیدن دست این عین بوسیدن دست امام زمان است، فرق نمىكند، لب این را ببوسى دستش را ببوسى، نگاه كردن به در خانهى عالم اگر نگاه كنى، این نگاه كردنت عین نگاه كردن به در خانهى امام زمان است، فرق نمىكند.
اما به شرط این كه آدم چیز بفهمد دیگر، نه این كه از روى همین، صرفیین چنین كردند ما هم نیز چنین مىكنیم نباشد، چیز بفهمد، از روى فهم كار بكند.
آن وقت بنا بر این، این یك كلمهى آخر نتیجه است، خوب توجه بفرمایید، حضرت بقیة الله به طور عموم نواب عامش را معین فرموده، اما نفرموده در چه زمان كیست؟ در چه زمان كیست؟ اسم نبرده، لكن او امام است، این كلمه را توجه كنید، معناى امام هم این است كه علم ما كان و ما یكون و ما هو كائن پیش او هست، اوعیه مشیة الله است، علمى كه خدا به اینها مرحمت كرده از همه چیز اطلاع دارند.
امام زمان الآن و همان زمان هزار و صد سال قبل تقریبا كه این مردم را حواله داده به فقهاى شیعه، و اینها را نایب خودش قرار داده، از همانجا مىداند كه در چه زمان كى نیابت پیدا مىكند، كى نایب هست، كى نایب نیست، كى درس مىخواند به آن درجه مىرسد، كى نمىرسد، آنهایى كه مدرسه مىآیند كى درس مىخواند، كى نمىخواند، كى به مقامى مىرسد، همه را مىداند.
پس كأنّه امام زمان تمام این كسانى كه، فقهاى شیعه همه را، یكى یكى كأنه، اسم نبرده، اما همه معین است.
حالا شما سعى كنید كه خودتان را یكى از آنها قرار دهید، حالا به حسب درجات هر كسى به قدر خودش، مىداند، چون مىداند توجه هم به آن شخص هم دارد، همان كسى را كه مىخواهد نایب خودش قرار بدهد، قرار داده به طور عموم، شخصى در یك عصر معینى، آن كسى را كه بخواهد نایب خودش قرار بدهد به او توجه هم دارد، و الطاف باطنى، عنایتهاى خاص، توجههاى خاص هم به آن شخص دارد امام زمان.
معناى امام را مىدانید كه چیست؟ معناى امام این نیست كه یك مسألهگو باشد كه اگر توى زندان رفت هیچى از او فایدهاى نداشته باشد، این را كه ما امام نمىدانیم، مسألهگو را اگر توى زندان ببرند، حبسش كنند، یا پشت پرده غیبت باشد وجودش لغوست، به درد مردم نمىخورد، این امام نیست كه، امام احاطه دارد به همه چیز، علم دارد، قدرت دارد، حالا اینها یك قدرى صحبتش براى شما زود است، اجمالا این است.
الآن ببنید كدام یك از ماها مورد توجه حضرت بقیة الله هستیم و كدام نیستیم، خودمان كه نمىدانیم اما او مىداند، مىداند توى این صد نفر، هفتاد هشتاد نفر طلبهاى كه الآن در اینجا هست كدام یكى قابل است و كدام یكى قابل نیست، كدام یكى درس خوان است كدام نیست، كى بازیگوش است كى بازیگوش نیست، كى هواپرست است كى نیست، تمام اینها را مىداند.
خدا كه مىداند، منحصر نیست علم به خدا، ملائكه مىداند، انبیاء مىدانند، ائمّه مىدانند، مخصوصا حضرت بقیة الله كه امروز خلیفة الله در روى زمین اوست دیگر، مىداند آقا! متوجه مىشوید چه عرض مىكنم یا نه؟ الآن متوجه است حضرت كه كدام یك از ماها، از شما، كدام یكى مورد عنایت، یعنى قابلیت دارد از براى این كه حضرت به او توجه كند و كدام یك قابلیت ندارد.
به حسب باطن، نور ولایت، نور امام در قلوب مؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار است، و او توجه دارد و مىداند، تو اطاق هر چه خیالات، خیالات باطنى، افكار، حركات، سكنات، تمام مورد توجه است، نه این كه خدا تنها مىداند، در آن هفتم خانه هم اگر هر خیالاتى باشد و وساوسى داشته باشى همه را مطلع است.
حالا ببین «تا كه را خواهد و میلش به كه باشد».
آن وقت یك كارى بكنید كه انشاء الله، براى تشویقتان عرض مىكنم، زحمت بكشید، یك كارى بكنید كه به این مرتبه برسید، لا اقل به آن درجات بالا بالا هم نباشد، خوب درجات مختلف است، به یك مقامى خودتان را برسانید، كه اقلا صدق بكند در عالم واقع، در باطن كه شما وقتى حرف مىزنید لسان امام زمان بشوید.
و اگر داراى شرایط نباشید حرف زدن شما فایدهاى ندارد، خیلى صبح تا به شب دور هم جمع مىشوند حرفها مىزنند حتى مطالب دینى هم، آن كه كسى كه لایق نیست، اهل نیست، خداى ناخواسته شرایط در او جمع نیست، حرف زدن او هم حرف زدن امام زمان حساب نمىشود، او لسان امام زمان نیست، او شرایط دارد.
بنا بر این نتیجه مىگیریم، كه تكرارش مىكنیم، كه خلاصه مواظب باشید، یك كارى بكنید انشاء الله تبارك و تعالى از خدا بخواهید، همت بكنید، تمام جهات را جمع آورى بكنید، این هواهاى نفس، این بازیگوشیها، دیشب هواى نفس را برایتان معنا كردم، هواى نفس طلبه چیست؟ بازیگوشى است، دور هم جمع بشوید وقت هم را بگیرید، این هواى نفس است؛ یعنى نفس به این مایل است، هواى نفس معنایش همهاش معصیت كه نیست، اگر معصیت باشد آن حسابش پاك است، او هیچ قابلیت ندارد.
باز این كسانى هم كه خیلى بازیگوشى مىكنند و به فكر درس خیلى نیستند، اینها هم هواپرستند؛ یعنى به میل خودش عمل مىكند، بچه سال است دلش مىخواهد دور هم جمع بشوند بگویند بخندند، چنین كنند، چنان كنند، بازى كنند، بازیگوشى، البته در آن اوقات درس عرض مىكنم، این خودش هواپرستى است.
این آدم هم قابلیت ندارد براى ترقى دیگر، براى چى؟ براى این كه «انارة العقل مكسوف بطوع هوى» دیشب این شعر صمدیه را خواندیم دیگر، اناره یعنى روشنى دادن عقل، عقل روشنى مىدهد به آدم، نور است، عقل مثل یك چراغى است كه روشن مىكند براى آدم جلوى پایش را، نمىگذارد به چاله بیفتى، مثل نورهم یسعی بین أیدیهم مهلكات و منجیات انسان را تشخیص مىدهد، چراغ است.
اما اگر هواپرستى كردى، اگر دنبال هواهاى نفس رفتى، هر چه دلم خواست كردم، این اصلا اثر وضعى دارد، جلوى آن روشنى دادن، جلوى نور عقل را خواهد گرفت، دیگر نمىتوانى توى این فكر بیفتى كه مهلك من جیست، منجى من چیست؟ وظیفهى من چیست؟ اصلا هیچ، گیچ مىشود آدم، هیچ نمىفهمد كه باید چكار بكند.
فقط بله، «صرفیین چنین مىكنند ما هم چنین مىكنیم» چرا، یك درسى برویم و یك مطالعه سرسرى بكینم و… مىشود، اما درست نمىفهمد چكار مىكند، گیج است، چرا؟ براى این كه این بازیگوشى كرده، هواهاى دیگر داشته، آن هواى نفس جلوى اناره عقل را مىگیرد، روشنى دادن، عقل روشن مىكند آدم را دیگر، این جلوى چشم عقل گرفته مىشود آن طرف را نمىبیند، چرا، این جلوى پا را انسان خوب مىبیند، بگوید، بخندد، شوخى كند، حركات زشت از او سر بزند، اینها را، این جلو را خوب مىبیند، اما یك خورده آن طرف تر را كه وظیفه چیست؟ آن را نمىبیند.
جلوى چشم اگر انسان یك چیزى بگیرد، آن چشم آن طرف را نمىبیند، اما جلوى پایش را كه مىبیند، در جلوى پایش خیلى زرنگ مىشود، آن وقت حركات زرنگى دارد، كذا و كذا، دیگر اینها را نمىخواهیم تفصیلش را… خلاصه مطلب آقاجان این است.
حواستان را جمع كنید، متوجه باشید براى چى آمدهاید، كجا مىخواهید بروید، مقصد چیست؟ مقصد را آن شب عرض كردم، مقصد ما و شما كه مدرسه آمدهایم این را باید متوجه بشویم دیگر، خوب ابتداء كه آدم بچه سال متوجه نیست باید توجهش بدهند.
مقصد این است كه ما آمدهایم هدف ما این است كه خداوند تبارك و تعالى به ما توفیق بدهد، مورد توجه حضرت بقیة الله باشیم، خدا به امام زمان اذن بدهد كه به ما توجه كند به اذن خدا، خداوند تبارك و تعالى اجازه مرحمت كند و مورد توجه حضرت بقیة الله باشیم كه توفیق پیدا كینم درس بخوانیم، هم دینمان را حفظ كنیم، هم تحصیل علم كنیم كه یك قطرهاى از دریاى علم آل محمد انشاء الله به ما عطا شود.
آن وقت آن حرفهایى كه مىزنیم، حرف كه مىزنیم لسان ما بشود لسان امام زمان، اگر كسى دست ما را ببوسد براى خدا، كأنه دست امام زمان را… ثواب براى او هم این طور باشد، این طور بشویم، باید این طور شد.
اگر كسى آن وقت در خانهى ما نگاه كند كأنه به در خانه… ثواب دارد دیگر، مگر ندارد؟ نظر كردن به در خانه عالم چطور است؟ اگر عالمى از یك آبادى رد بشود، اینها را ندیدهاید؟ خوب شما كه روایتش را بلدید، خدا اهل آن محل را… از قبرستانى رد بشود مىآمرزد دیگر.
اینطور باید بشوید، نه این كه چهار كلمه، كان بوده است، و یكون مىباشد، و چهار كلمه لقلقهى زبان آدم درس بخواند و بعد معلوم نیست چكار مىكند؟
این طور آدم درس نخواند بهتر است كه عامى صرف باشد، هیچى، این غیر از این است كه آدم درس بخواند نمىفهمد براى چیست؟ تقوا نداشته باشد، جهات دیگرش نباشد، كه ضررش بیشتر از منفعتش باشد، هم خودش را هلاك كند هم دیگران را گمراه كند، بله.
پس مقصود این است، غرض از صحبت امشب این شد كه ما باید انشاء الله سعى كنیم كه مورد توجه حضرت بقیة الله قرار بگیریم، بلكه یك مقدارى، یك قطرهاى از آن علمشان به ما عنایت كنند.
بر محمد و آل محمد صلوات.