هر سو نگریدیم کسی چون تو ندیدیم!
هر سو نگریدیم کسی چون تو ندیدیم
اکنون نگرانیم که هر سو نگریدیم
شوریده سر اندر طلب سرو رسایت
هر چند دویدیم به جائی نرسیدیم
افسوس صد افسوس که اندر قدم دوست
جانی نفشاندیم و چه بسمل نطپیدیم
عمریست که
هر سو نگریدیم کسی چون تو ندیدیم
اکنون نگرانیم که هر سو نگریدیم
شوریده سر اندر طلب سرو رسایت
هر چند دویدیم به جائی نرسیدیم
افسوس صد افسوس که اندر قدم دوست
جانی نفشاندیم و چه بسمل نطپیدیم
عمریست که
عمریست که اندر طلب دوست دویدیم
هم مدرسه هم صومعه هم میکده دیدیم
با هیچ کس از دوست ندیدیم نشانی
از هیچ کسی هم خبر از او نشنیدیم
در کنج خرابی پس از آن جای گرفتیم
تنها و دل افسرده ← ادامه
هَلِه، نومید نباشی که تو را یار برانَد
گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر، تو را او به سرِ صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد ← ادامه
هر که را توفیق حق آمد دلیل
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
عزت اندر عزلت آمد، ای فلان
تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟
پا مکش از دامن عزلت به در!
چند گردی چون گدایان
ز مشرق تا به مغرب گر امامست
امیرالمؤمنین حیدر تمامست
گرفته این جهان زخم سنانش
گذشته زان جهان وصف سه نانش
چو در سر عطا اخلاص او راست
سه نان را هفده آیة خاص او راست
سه قرصش چون دو ← ادامه
باده بده ساقيا! ولى ز خمِّ غدير
چنگ بزن مطربا! ولى به ياد امير
تو نيز اى چرخ پير! بيا ز بالا به زير
دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگير
بلبل نطقم چنان قافيهْ پرداز شد
كه زُهره در آسمان ← ادامه
تن مپوشانید یاران زینهار
زانک با جان شما آن میکند
کان بهاران با درختان میکند
لیک بگریزید از سرد خزان
کان کند کو کرد با باغ و رزان
راویان این را به ظاهر بردهاند
هم
آب و نان جانند اما این کجا و آن کجا
هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا
قلب امکان احمد ختمی مآب و بو برای اوب
هر دو انسانند اما این کجا و آن کجا
نزد اهل صورت
زر چه باشد که نثار کف پای تو کنم
که سر آن قدر ندارد که فدای تو کنم
سروزر، یا دل و جان، هر چه بگنجینه مراست
بوفای تو نیرزد که بهای تو کنم
بس عزیز است و گرانمایه مرا
سنایی
بـرگ بی بـرگی نداری، لاف درویشی مزن
رخ چـو عیاران میارا، جان چو نامردان مکن
یا برو همچون زنان، رنگی و بویی پیش گیر
یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن
هر چه بینی جز هوا، ← ادامه
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم ← ادامه