همه یادداشت‌ها

تقسیم روزانه کار از دیدگاه امام کاظم علیه السلام:

اِجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اَللَّهِ …..

سعی کنید زمانتان را به چهار ساعت (بخش) تقسیم کنید ساعتی برای مناجات (و ارتباط ) با خدا، و ساعتی  با معاشرت با برادران و افراد مورد وثوقی که ← ادامه

گویا که ز روضهٔ رضا می آیی!

مرحوم آقاحسین خوانساری (مدفون در قبرستان تخت فولاد) رُباعی ای دارند که درمیان اهلِ ادب بسیار معروف و مشهوراست و صاحبانِ مجموعه های ادبی این رباعی رادرجنگ ها وبیاض خود درج نموده اند رباعی چنین است:

ای بادِصبا طرب فزا ← ادامه

مکالمه حبیب بن مظاهر با همسرش!

در برخی از منابع تاریخی آمده: حبیب بن مظاهر در جواب همسرش که از او سؤال کرد که چرا به یاری حسین بن علی(علیه‌السلام) نمی‌روی، تقیّه کرد و گفت: من دیگر پیر شده‌ام، از سالخوردگان چه کاری بر می آید؟!← ادامه

بود خلیفۀ حق آن که در فراش نبی!

علی‌ست آن‌که خدا نفس مصطفی خواندش
جدا نکرده ز هم این دو نفس را جبار

ز اتحاد نگنجد میانشان مویی
میان این دو برادر کجاست جای سه یار؟

بود خلیفۀ حق آن که در فراش نبی
بخفت خوشدل و باکش ← ادامه

یا معزّالمؤمنین ای آخرین صاحب لوا!

التماست می‌کنم بابای مظلومم بیا
شیعه غرق غم شده، ای منجی عالم بیا

کار ما خورده گره با دردهای بی‌کسی
کی به‌داد نوکران بی‌کس خود می‌رسی

عیدها یک یک گذشت و خنده بر ما شد حرام
حق بده عیدی ندارد ← ادامه

درس خواندن در شرایط فقر و سختی!

شرح حال مرحوم سید محمد باقر درچه‌ای!

بعد از 14 سال تحصیل به اصفهان بازگشت، و تا زمان فوتشان نیز در اصفهان ماندند. در دوران طلبگی‌شان در نجف بسیار کوشا و پرتلاش بودند و از شاگردان میرزا حبیب‌الله رشتی بوده ← ادامه

شناخت به آیات و شناخت به شهود:

آیت الله وحید خراسانی در تاریخ 16/11/1376فرمودند:

نسبت به (معرفت) ذاتِ خداوند عقل منعطل است نه این که مامور به تعطیل باشد؛ چون در حیطه دید او نیست. و شناخت (مراد شناخت محدود به حد ممکن است) تنها در پی ← ادامه

یا رب نظری به چشم نمناکم کن!

یا رب نظری به چشم نمناکم کن
آلودهٔ عصیان شده ام پاکم کن

زان پیش که پیکرم بپاشد از هم
از روی کرم به کربلا خاکم کن

معجزهٔ سر مبارک حضرتِ سیّدالشّهداء!

معجزه ای که ازسر مبارکِ جنابِ سیّدالشّهداء { سلام الله علیه} در منزل دیرانی بروز کرد که حارسین مشغول خمرخواری بودند، ناگهان دیدند دستی از غیب برون آمد، با خامهٔ آهنین و مِداد از خون بر دیوار و جدارها می ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا