دعا کن محمد هادی مسلمان از دنیا برود!
حاج شیخ حسین انصاریان:
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی به من خیلی لطف داشتند در یکی از سفرهایم که به مشهد رفته بودم ، خدمت ایشان رسیدم ، این بار نیز ایشان خیلی اکرام کردند و با وجود ← ادامه
حاج شیخ حسین انصاریان:
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی به من خیلی لطف داشتند در یکی از سفرهایم که به مشهد رفته بودم ، خدمت ایشان رسیدم ، این بار نیز ایشان خیلی اکرام کردند و با وجود ← ادامه
دکتر محمدهادی امینی، فرزند مرحوم علامه امینی:
«شبی پدرم را در خواب دیدم؛ دست ایشان را بوسیدم و عرض کردم: پدر جان، باعث نجات شما چه بود؟ ایشان میخواست مرا آزمایش کند؛ فرمود: چه میگویی؟ … عرض کردم آقا جان، ← ادامه
شیخ محمّدرضا بخارایی:
«مرحوم آیةالله آسیّد ابوالحسن اصفهانی گفتند:
کسانی که به درس آقای قاضی میروند راضی نیستم از نانی که میدهم استفاده کنند. لذا بعضی رفتن به درس مرحوم قاضی را ترک کردند.»
(ما سمعتُ ممّن رأیتُ، ج۱، ص٥٦)← ادامه
آقای صالحی خوانساری:
ایّام فاطمیّه، منزل مرحوم آیةالله گلپایگانی منبر بودم. گفتم: روز شهادت مادرم میخواهم سرم را برهنه کنم، هرکس هم در حدّ من است سرش را برهنه نماید. فوراً آیةالله گلپایگانی عمامهشان را برداشتند. بقیّه هم سرها را ← ادامه
«گاهی که در خدمت آیةالله مرحوم حاج سیّد احمد خوانساری (أعلى الله مقامه) راجع به بعضی از مسائل صحبت میشد و کسی حرفی میزد. با همان بیان متین و گفتار وزین، که خاصّهٔ چونان آیت عظیمی بود، میگفتند: قبیح است ← ادامه
«حاج سیّد محمّدعلی روحانی، امامجماعت مسجد امام قم، … میگفتند: من هر روز یک صفحه کتاب شرح لمعه مطالعه میکنم، زیرا در سفر حج، وقتی رمی جمراتم تمام شد، دیدم عربی به من اشاره کرد. دنبالش رفتم. سجّادهاش هم روی ← ادامه
علامه (محمد تقی) جعفری میگفت روزی طلبهی فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بديع داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای ← ادامه
«شیخ (انصاری) در اوائل زعامت و مرجعیّت، سال چهارم یا پنجم، برادر کوچک خود شیخ محمّد صادق را، که از طلّاب بافضیلت بود، مأمورِ دادنِ حقوق به طلبهها و کمک به مستحقّان کرد.
روزی شنید که شیخ محمّدصادق بعضی اوقات ← ادامه
«شاکر در لمعات آورده که سیّد بزرگواری از علماء اصفهان به نجف آمد و پسرش که از طلّاب و محصّلین بود نیز همراهش بود. روزی آن سیّد دانشمند با پسرش به خدمت استاد (یعنی شیخ انصاری) رسیدند. سیّد عرض کرد ← ادامه
«مرحوم حاج میرزا یحیی اصفهانی بیدآبادی (ره)، که یکی از تلامیذ حضرت مستطاب آیة الله الباری شیخ مرتضی انصاری (قدّس سرّه) بود، میفرمودند:
شیخ استاد مذکور به تلامذهٔ خود وصیّت فرمودند که سه خصلت است که یکی از آنها را ← ادامه
بدن، مرکب ماست. ما سوار بر این مرکب هستیم. به این مرکب هم باید یك كمی خوراكی داد تا سر حال بیاید و ما را بِكِشد و بِبَرَد.
لذا ثلث آخرشب بلند شوید و دست و صورت را بشویید!
اگر ← ادامه
«روزی در نجف اشرف از منزل خود بیرون آمدم به جهت درس. قرب خانهای که منزل داشتم مقبرهٔ فاضل جواد ملّا کتاب بود که صاحب شرح بر روضه است و فرزند جلیل شیخ حسین نجف است. والد و ولد از ← ادامه