ملاطفت با مختل الحواس!
می فرمود: در مدرسه دو درب آقایی بود از همشهریهای ما که اختلال حواس پیدا کرده بود. دلم برایش میسوخت و گاهی برایش غذا درست میکردم. برای همین علاقه خاصی به من پیدا کرده بود. روزی که قدری شلوغ کرده بود آقای ربوبی سیلی محکمی به او زده بود. گریه کنان پیش من آمد او …