چند نمونه دیگر از تقوا و مراعات احتیاط!
مرحوم آقاجان همیشه در خانه لامپهای اضافه را خاموش میكرد و به این جهت حساس بود.
گاهی كه تنها در منزل بود و ما وارد خانه میشدیم میدیدیم كه اگر مشغول نماز خواندن و یا فكر كردن است هیچ لامپی ← ادامه
مرحوم آقاجان همیشه در خانه لامپهای اضافه را خاموش میكرد و به این جهت حساس بود.
گاهی كه تنها در منزل بود و ما وارد خانه میشدیم میدیدیم كه اگر مشغول نماز خواندن و یا فكر كردن است هیچ لامپی ← ادامه
مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی در مصرف سهم مبارك امام علیه السلام نهایت احتیاط را داشت.
ایشان با این كه خود صاحب نظر بود و علاوه بر آن از بسیاری مراجع اجازه مطلق داشت ـ و به تعبیر خودش ← ادامه
از نكات قابل توجه این كه مرحوم حاج آقا نسبت به آبروی افراد خیلی اهمیت قائل بود و تا ضرورت پیش نمیآمد اسم كسی را به زبان نمیآورد.
با این همه هرجا ضرورت تشخیص میداد اسم افراد را میبرد.
گاهی ← ادامه
آسید محسن موسوی:
در روستای سیچ(از توابع کلات نادر) یک باغ وقفی بود.
گاهی ایشان به آن باغ میرفتند و متولی باغ برای ایشان میوه میآورد، ایشان از میوه آن باغ میخورد.
اما وقتی که اوقاف روی آن دست گذاشت ← ادامه
حاج آقا می فرمودند:
فعل مسلم محترم است لذا به هر شکلی زحمت افراد را باید جبران کرد.
ایشان در مورد بچههای نابالغ احتیاط بیشتری داشتند.
حاج باقر آقا:
حاج آقا منزلی داشتند در راسته نوغان(واقع در خیابان طبرسی مشهد)
وقتی میخواستند منزل را بفروشند، من اجازه خواستم که خانه را سر و صورتی بدهم.
ایشان اجازه ندادند و فرمود:
نه همین طور که هست ← ادامه
آقاجان به ما مکررا توصیه میكردند:
اگر به مسافرت میروید یا اطاق طلبه ها میهمان میشوید حتما دنگ خود را بپردازید!
و هرگز سربار كسی نشوید.
حدود سال شصت میخواستم به سفر تبلیغی بروم.
آقاجان شاید تنها نكته أی كه متذكر شد این بود كه فرمود:
این حدیث را – که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده- برای مردم بخوان:
وَ مَنْ ← ادامه
حاج حسین روحبخش:
در منزل حاج آقا مجلس روضه ای بود،
مجلس كه تمام شد و مردم رفتند، كلاهی به جا مانده بود.
حاج آقا با حالتی خاص پرسید: این كلاه مال كیست؟
با پرسجو بالاخره صاحب آن معلوم شد.← ادامه
حاج باقر آقا:
با ماشین از کوچه جوادیه(واقع در خیابان طبرسی مشهد) میگذشتیم.
از یکی از مغازها بادمجان مفصلی توی خیابان ریخته بود. با همه احتیاطی که کردم یکی از بادمجانها زیر چرخ ماشین رفت.
حاج آقا فرمود: برو پولش ← ادامه
روزی مقداری میوه خریدند.
مغازه دار پاکت نداشت، آنها را در کیسه پوسیدهای ریخت، که به نظر بی ارزش می نمود!
روز بعد که حاج آقا تأکید داشت که پیش از حرم همان کیسه پاره را به صاحبش برسانم.
“← ادامه
آسید علی موسوی (بنای ساختمان):
یک روز (دهه 60 شمسی)حاج آقابزرگ 16500 تومان بابت مصالح بنایی به من داد مقداری آجر خریدم تا تعمیراتی را انجام دهم.
از جمله تعمیرات ساختن محفظه کنتور آب بود.
چندتا آجر خریدم سه تا ← ادامه