اشعار

نور زمین و زین زمان مرتضی علی است!

خورشید آسمان بیان مرتضی علی است
جمشید دار ملک امان مرتضی علی است
اصل وجود و مایه جود و جهان جود
نور زمین و زین زمان مرتضی علی است
شاهی که در قبیله آدم نیافرید
همتای او خدای جهان مرتضی ← ادامه

از دشمن و دوست طعنه تا چند?!

شمشیر تو در غلاف تاکی؟
گیتی بتو در خلاف تاکی؟

آن خال بریز،زلف تا چند
وین نافه نهان بناف تاکی؟

اكسير نمط نهفته تا چند
سيمرغ صفت بقاف تا كي؟

اين ذلت و انكسار تا چند
واين محنت و اعتساف ← ادامه

آبروی نوکرت را حفظ کن ای با وفا!

السلام علیک ایها المنصور

گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم ← ادامه

بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما!

غرق گنه نا امید مشو زدربار ما

که عفو کردن بود در همه دم کار ما

بنده ی شرمنده تو خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

توبه شکستی بیا هرآنچه هستی بیا
امیدواری بجوی زنام

ادامه

کربلایم دیر شد، دارم خجالت می کشم!

السلام علیک یا بقیة الله
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد

تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم

بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را ← ادامه

هر که باشي و زهر جا برسي!

اينکه خاک سيهش بالين است
اختر چرخ ادب پروين است
گر چه جز تلخي از ايام نديد
هر چه خواهي سخنش شيرين است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه ← ادامه

گل بی علّت و بی عیب خداست!

اثر :پروین اعتصامی شاعر معاصر

بلبلی گفت سحر با گل سرخ /کاین همه خار به گرد تو چراست
گل خوشبوی و نکویی چو تورا/همنشین بودن با خار خطاست
هر که پیوند تو جوید خوار است / هرکه نزدیک تو آید ← ادامه

می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید!

السلام علیک ایها المنتقم

می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید
از غصه شد خاکم به سر اقا ببخشید
با هیزم و اتش به قصد کشت، ابلیس
شد سوی جنت حمله ور اقا ببخشید
راه نجاتی پشت در پیدا نمی ← ادامه

 چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا!

السلام علیک یا عین الله الناظره!

غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش، صدایش، گریه هایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا
طعنه شنید ← ادامه

هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد!

نظری تا به من شب زده ایمان برسد

از عنایات شما رزق فراوان برسد

هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد

با شما این دل آشفته به سامان برسد

“سامرایی شده‌ام راه گدایی بلدم”

سائلی آمده تا محضر سلطان برسد

کار

ادامه

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم!

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر

آبی به جز از خون دل خود ← ادامه

قبله ی هفت آسمان!

ای حریمت کعبه ی توحید را رکن یمان آستانت، مستجار است و درت دارالامان

پیش کرسی جلالت عرش کمتر پایه ای   بیت معمور جمالت قبله ی هفت آسمان

فیض سبحانی و آن لاهوت ربانی قرین    امر کاف و نون و ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا