نور زمین و زین زمان مرتضی علی است!
خورشید آسمان بیان مرتضی علی است
جمشید دار ملک امان مرتضی علی است
اصل وجود و مایه جود و جهان جود
نور زمین و زین زمان مرتضی علی است
شاهی که در قبیله آدم نیافرید
همتای او خدای جهان مرتضی ← ادامه
خورشید آسمان بیان مرتضی علی است
جمشید دار ملک امان مرتضی علی است
اصل وجود و مایه جود و جهان جود
نور زمین و زین زمان مرتضی علی است
شاهی که در قبیله آدم نیافرید
همتای او خدای جهان مرتضی ← ادامه
شمشیر تو در غلاف تاکی؟
گیتی بتو در خلاف تاکی؟
آن خال بریز،زلف تا چند
وین نافه نهان بناف تاکی؟
اكسير نمط نهفته تا چند
سيمرغ صفت بقاف تا كي؟
اين ذلت و انكسار تا چند
واين محنت و اعتساف ← ادامه
السلام علیک ایها المنصور
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم ← ادامه
بنده ی شرمنده تو خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما
توبه شکستی بیا هرآنچه هستی بیا
امیدواری بجوی زنام
السلام علیک یا بقیة الله
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه های جمعه را ← ادامه
اينکه خاک سيهش بالين است
اختر چرخ ادب پروين است
گر چه جز تلخي از ايام نديد
هر چه خواهي سخنش شيرين است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه ← ادامه
اثر :پروین اعتصامی شاعر معاصر
بلبلی گفت سحر با گل سرخ /کاین همه خار به گرد تو چراست
گل خوشبوی و نکویی چو تورا/همنشین بودن با خار خطاست
هر که پیوند تو جوید خوار است / هرکه نزدیک تو آید ← ادامه
السلام علیک ایها المنتقم
می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید
از غصه شد خاکم به سر اقا ببخشید
با هیزم و اتش به قصد کشت، ابلیس
شد سوی جنت حمله ور اقا ببخشید
راه نجاتی پشت در پیدا نمی ← ادامه
السلام علیک یا عین الله الناظره!

غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش، صدایش، گریه هایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا
طعنه شنید ← ادامه
نظری تا به من شب زده ایمان برسد
از عنایات شما رزق فراوان برسد
هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد
با شما این دل آشفته به سامان برسد
“سامرایی شدهام راه گدایی بلدم”
سائلی آمده تا محضر سلطان برسد
کار
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبی به جز از خون دل خود ← ادامه
| ای حریمت کعبه ی توحید را رکن یمان | آستانت، مستجار است و درت دارالامان |
پیش کرسی جلالت عرش کمتر پایه ای بیت معمور جمالت قبله ی هفت آسمان
فیض سبحانی و آن لاهوت ربانی قرین امر کاف و نون و ← ادامه