هرچه طلب میکنی ، از خویش کن!
چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بُوَد هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر ، نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته ، طبیب تو نیست
از تو بُوَد، راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو، پرستار ← ادامه
چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بُوَد هر چه تمنا کنی
عافیت از غیر ، نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته ، طبیب تو نیست
از تو بُوَد، راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو، پرستار ← ادامه
چه بسیار مردان پر قدرتی
که در این جهان از پی راحتی
به کوه و کمر قصرها ساختند
همه قصرها را بیاراستند
در اطراف هر قصر از بیم جان
گروهی مسلح، نگهبانشان
که تا این همه قدرت و ساز و ← ادامه
ای منجی دلهای خزان دیده کجایی
کی میرسد آن جمعه موعود بیایی
ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو
مافوق مکان در نظر اهل ولایی
کنزُ الفقرایی و همانند نداری
تو رحمت موصوله احسان خدایی
عیب از دل ما ← ادامه
گوهر خود را هویدا کن ، کمال این است و بس
خویش را در خویش ، پیدا کن ، کمال این است و بس
سنگ دل را ، سُرمه کن در اسیای رنج و درد
دیده را زین سرمه بینا ← ادامه
دیشب به سرَم باز هوای دِگَر افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گُذر افتاد
چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد
این شعرهمان لحظه مرا در نظر افتاد
با آل علی ع هرکه در افتاد، وَرافتاد
این قبر غریبُ الغُربا ← ادامه
ملکا ذکر تو گویم ، که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره ، که تو ام راهنمایی
بری از رنج و گدازی ، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی ، بری از چون ← ادامه
السلام علیک ایها العزیز!
لطف اگر لطف تو شد دست گدا خوبتر است
سر این سفره زمینگیری ما خوبتر است
آخرِ، سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتراست
هم خجالت زدهام هم ← ادامه
السلام علیک ایها المنصور
صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم ← ادامه
السلام علیک یا بقیة الله
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
فقرا پیش کریمان که ← ادامه
السلام علیک یا صاحب الزمان
من که در پیچ و خم جاده ی دنیا ماندم
دردم این است چرا این همه تنها ماندم؟!
یک نفر نیست به داد منِ تنها برسد؟
در پی «راه بلد» در دل صحرا ماندم
حلّ ← ادامه