اشعار

گل بی علّت و بی عیب خداست!

اثر :پروین اعتصامی شاعر معاصر

بلبلی گفت سحر با گل سرخ /کاین همه خار به گرد تو چراست
گل خوشبوی و نکویی چو تورا/همنشین بودن با خار خطاست
هر که پیوند تو جوید خوار است / هرکه نزدیک تو آید ← ادامه

می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید!

السلام علیک ایها المنتقم

می خوانم از سوز جگر اقا ببخشید
از غصه شد خاکم به سر اقا ببخشید
با هیزم و اتش به قصد کشت، ابلیس
شد سوی جنت حمله ور اقا ببخشید
راه نجاتی پشت در پیدا نمی ← ادامه

 چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا!

السلام علیک یا عین الله الناظره!

غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش، صدایش، گریه هایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا
طعنه شنید ← ادامه

هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد!

نظری تا به من شب زده ایمان برسد

از عنایات شما رزق فراوان برسد

هیچکس حال پریشان مرا چاره نکرد

با شما این دل آشفته به سامان برسد

“سامرایی شده‌ام راه گدایی بلدم”

سائلی آمده تا محضر سلطان برسد

کار

ادامه

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم!

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر

آبی به جز از خون دل خود ← ادامه

قبله ی هفت آسمان!

ای حریمت کعبه ی توحید را رکن یمان آستانت، مستجار است و درت دارالامان

پیش کرسی جلالت عرش کمتر پایه ای   بیت معمور جمالت قبله ی هفت آسمان

فیض سبحانی و آن لاهوت ربانی قرین    امر کاف و نون و ← ادامه

شمع انجمن!

همره باد صبا نافه ی مشک خُتن است؟ یا نسیم چمن و بوی گل و یاسمن است؟
دیده ی دل شده روشن مگر ای باد صبا همرهت پیرهن یوسف گل پیرهن است؟
یا مسیحا نفسی می رسد از عالم غیب
ادامه

ای روی تو شمع محفل عالم!

ای شاهد حسن غیب یزدانی ای مظهر اقتدار سبحانی
ای مصلح عالم ای جهان آرا ای پرتو آفتاب ربانی
باز آی و جهان به عدل و داد آرای تا چند درون پرده پنهانی
باز آی و دل جهانیان مگذار زین
ادامه

و ظهور تو جواب همه ی مساله‌ هاست!

السلام علیک یا حجة الله فی ارضه

بی‌قرار تؤام و در دل تنگم گله‌ هاست
آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
بی‌تو هر ← ادامه

هرچه طلب میکنی ، از خویش کن!

چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بُوَد هر چه تمنا کنی

عافیت از غیر ، نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته ، طبیب تو نیست

از تو بُوَد، راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو، پرستار ← ادامه

بی وفایی دنیا با اهل دنیا!

چه بسیار مردان پر قدرتی
که در این جهان از پی راحتی

به کوه و کمر قصرها ساختند
همه قصرها را بیاراستند

در اطراف هر قصر از بیم جان‏
گروهی مسلح، نگهبانشان‏

که تا این همه قدرت و ساز و ← ادامه

کنزُ الفقرایی و همانند نداری!

 

ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی

کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی

ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو

مافوق مکان در نظر اهل ولایی

کنزُ الفقرایی و همانند نداری

تو رحمت موصوله احسان خدایی

عیب از دل ما ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا