ماجرای کلید دار نجف!
میفرمودند:
در زمان ما در نجف اشرف كلید دار وقت را به لندن جهت معالجه بردند و در آنجا فوت كرد و جنازه او را با هواپیما به بغداد و از آنجا به نجف اشرف منتقل کردند.
در هنگام غسل ← ادامه
میفرمودند:
در زمان ما در نجف اشرف كلید دار وقت را به لندن جهت معالجه بردند و در آنجا فوت كرد و جنازه او را با هواپیما به بغداد و از آنجا به نجف اشرف منتقل کردند.
در هنگام غسل ← ادامه
شخصی از اهل علم نجف اشرف در خواب دید در قبرستان وادی السلام عده أی سرقبری آمدند و قبر را شكافتند و پیرمردی را از قبر بیرون بیرون آورده و به طرف بغداد بردند در قبرستان بغداد قبری را شكافتند.← ادامه
سید فقیری در نجف اشرف در حرم مطهر متوسل شده و جدی تقاضای رفع فقر خود نمود.
در عالم رؤیا خدمت حضرت امیرعلیه السلام شرفیاب شد جضرت به او فرمودند كه به هند رفته و پس از دیدار با پادشاه ← ادامه
با امان الله و حاج محسن جوادی رفتیم قوچان، شب را در كاروانسرا خوابیدیم، صبح رفتیم مسجد نمدمالها كه حاج آقا آنجا نماز میخواند.
بعد از نماز حاج آقا ما را برای صبحانه به منزل دعوت كرد، ما هم رفتیم.← ادامه
حاج آقابزرگ:
شخصی دهه محرم در قوچان مهمان ما شد.
در ماه محرم از مساجد و تکایا هلیم به منزل ما میفرستادند، خود من همان هلیم را میخوردم و پذیرایی از مهمان هم با همان هلیم بود.
روزی مهمان گفت ← ادامه
حاج باقر آقا:
سید محمد شبر از علماء خانقین از شاگردان حاج آقا بود،
وی شوخ طبع بود، حاج آقا از مصاحبت با او لذت میبرد.
یک وقتی ایشان برای دیدار با آقاجان به قوچان آمده بود،
یک روز سید ← ادامه
ّآقای رحیمی:
حاج آقابزرگ در اطراف مشهد بود.
روزی صبحانه خدمت ایشان رفتیم، وقتی سفره را باز كردیم، مقداری نان مانده یا خشك در سفره بود،
اجازه خواستم كه بروم و نان تازه تهیه كنم، اجازه و نداد و فرمود: ← ادامه
آقای رحیمی:
در سفری كه حاج شیخ از مشهد به قوچان رفته بود و در منزلی سكونت اختیار كرده بود ما هم به اتفاق آقای محمد باقر ذاکری میهمان ایشان شدیم.
حدود یك هفته با ایشان بودیم، در این مدت ← ادامه
آشیخ مهدی ابراهیمی نژاد:
خواب دیدم که در حال تشرف به حرم امام رضا علیه السلام هستم.
در مسیر تشرف زن بسیار زیبایی را دیدم به سختی سر به زیر انداختم که او را نبینم.
بار دیگر این زن در ← ادامه
در مجله تهران مصور زمان شاه مقالهای آمده بود که در ضمن آن نوشته بود:
«هر كس بگوید من از ران برهنه زن بدم میآید الاغ است.»
این مطلب را برای حاج آقابزرگ نقل کردند. ایشان فرمود:
كسی كه به ← ادامه
شیخ علیرضا ایمانی:
حدود سال 41 از نجف به مشهد آمدم. ظهر بود. رفتم منزل حاج شیخ ذبیح الله.
خانه ایشان یک منزل فرسوده قدیمی بودهنوز برق نداشت و ملک ایشان هم نبود.
در خانه را زدم. دختر بچهای در ← ادامه