تسلط بر نفس!
حاج شیخ:
یک وقتی شیخ شبیر حسن هندی به مشهد آمده بود خیلی خوش صحبت و خوش مجلس بود و با همان لهجه خاص خودش افراد را جذب میکرد.
من گاهی در بین صحبتهای مطالبی به ذهنم میرسید که مناسب ← ادامه
حاج شیخ:
یک وقتی شیخ شبیر حسن هندی به مشهد آمده بود خیلی خوش صحبت و خوش مجلس بود و با همان لهجه خاص خودش افراد را جذب میکرد.
من گاهی در بین صحبتهای مطالبی به ذهنم میرسید که مناسب ← ادامه
آشیخ هادی ابراهیمی نژاد:
در روستای ارچنگ (از ییلاقات اطراف مشهد)منتظر حاج شیخ بودیم که برای غذا سر سفره نهار حاضر شود.
آمدن ایشان بیش از حد معمول طول کشید.
پس از مدتی دیدم ایشان با ناراحتی آمدند و فرمودند: ← ادامه
آقای عباسنژاد:
یک بار با مرحوم حاج شیخ به طرق (اطراف مشهد)رفتیم.
چند تا طلبه روی کوه رفتند و به لانه پرندهای -مثل عقاب- برخوردند، تخمهای پرنده را برداشتند.
وقتی حاج شیخ متوجه شدند عصبانی شدند فرمودند:
مگر شما طلبه ← ادامه
آقای عباس نژاد:
مرحوم حاج آقا بدون سر و صدا و بیتوقع کار میکرد و با تمام عظمت تواضع میکرد.
بیشتر کسانی که با آن مرحوم در ارتباط بودند برای ایشان کرامات و حالات خاصی قائل بودند.
من شیفته چهره ← ادامه
آقای عباس نژاد:
مرحوم حاج آقا حدود سال 1348 منزلی را در راسته نوغان کنار مسجد محرابخان برای عده ای از طلاب به طور دربست اجاره کرد.
قبل از اجاره کردن آن منزل میخواست آن را از نزدیک مشاهده کند. ← ادامه
حاج باقر آقا:
یکی از افرادی که از سفرهای پیاده از قوچان به مشهد با آقاجان آشنا شد، حاج عبدالعلی جعفری بود. وضع مالیش معمولی بود. اما خانه بزرگی داشت.
آقاجان ایشان را خیلی دوست داشت، به همین خاطر هر ← ادامه
آقای محسن قرائتی:
من از قم وصف حاج شیخ ذبیح الله را شنیده بودم. از این جهت مشتاق بودم ایشان زیارت کنم.
تابستان سال 1356 که در ابرده (از ییلاقات مشهد)تبعید شده بودم ایشان هم در ابرده تشریف داشتند.
از ← ادامه
در ابتدای طلبگی (اواخر سال 1348) به هنگام سحر از منزل راسته نوغان در معیت آقاجان پیاده به طرف حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام میرفتیم،
در بین راه نافله شب را میخواندیم.
وقتی هم اذان صبح میشد در مدرسه ← ادامه
آشیخ جعفر ابراهیمی نژاد:
در يدك كبكى گرفته بودم و به سقف آويزان كرده بودم كه آن را براى حاج آقا ببرم.
وقتی خواستم خدمت ایشان بروم كسى به من پنجاه تومان (آن زمان) داد.
وقتى خدمت حاج آقا رسيدم ← ادامه
آقای احمد عباس نژاد:
مدتی فاروج درس میخواندم، حدود سال 1348 بود، حاج آقا در دهه محرم قاصدی فرستاد و چهار نفر را که همگی به تازگی طلبه شده بودیم، به روستای سید آباد برد تا در خدمت ایشان باشیم.← ادامه
حاج باقر آقا:
حاجی نگهبان از بزرگان شیروان بود. او در مرکز شهر خانه مفصلی داشت که برای ساخت حوزه علمیه تقدیم کرد.
برای ساخت به جز یک اتاق و دستشویی تمام ساختمان را خراب کردند.
با این که تابستان ← ادامه
آقای احمد عباس نژاد:
حضور حاج آقا در فاروج روحانيتى به آن حجره مخصوص و كل مدرسه بخشيده بود.
نشستن درمحضر ايشان انسان را به ياد خدا مي انداخت و از دنيا غافل ميكرد و يك حالت معنويت ايجاد مي ← ادامه