بسیار زیرک بود
از زبان مرحوم حاج شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری (از همدوره های حاج شیخ ):
مرحوم حاج شیخ ذبیح الله از نظر علمی خیلی خوب بود. بعد انزوا اختیار کرد.
بسیار وارسته عاقل و فهمیده بود. یک تنبهات خیلی خوب ← ادامه
از زبان مرحوم حاج شیخ محمد تقی عندلیبی سبزواری (از همدوره های حاج شیخ ):
مرحوم حاج شیخ ذبیح الله از نظر علمی خیلی خوب بود. بعد انزوا اختیار کرد.
بسیار وارسته عاقل و فهمیده بود. یک تنبهات خیلی خوب ← ادامه
از کسانی که مرحوم حاج شیخ به عنوان استاد اخلاق خود نام میبرد مرحوم شیخ مرتضی طالقانی میباشد. ایشان میفرمود:
آشیخ مرتضی طالقانی مجرد بود.
هر درسی از دروس حوزه (از ادبیات گرفته تا کفایه)که به او مراجعه میشد، اگر ← ادامه
و لعمري-بنيّ-ان لترك الدنيا و الاعراض عنها لذة عظيمة لا يجدها الراغب فيها و المقبلة عليه جزءا من الف جزء من نحو تلك اللذة في اقبالها عليه.
و لا اريد-بنيّ-من ترك الدنيا التصوف، و اظهار الزهد بين الناس، و ترك ← ادامه
یکی از علمای نجف اشرف میفرمود:
یک وقتی از نجف به قصد زیارت سایر عتبات حرکت کردم، به کربلا رسیدم، زیارت کردم، بعد به زیارت سایر عتبات رفتم.
در موقع بازگشت وقتی به کربلا رسیدم،
دیدم وقت دیر شده و ← ادامه
در شب عاشورایی وارد مدرسه قوام شدم، دیدم تمام حجرهها خاموش است،
طلبهها یا به کربلا رفته و یا به حرم مطهر مشرف شدهاند.
مشهدی حسن خادم هم تنها در یک ایوان نشسته و زانوی غم به بغل گرفته است.← ادامه
استادمان مرحوم میرزا علی آقای فلسفی (در جلسه درسشان در مشهد مقدس در دهه ۶۰ شمسی) می فرمود:
شهر تهران در ۵۰ سال پیش از این از نظر وسعت و جمعیت حدود یک پنجاهم زمان فعلی بود
اما مجتهدین آن ← ادامه
آقا شیخ عبدالحسین واعظ زاده خراسانی – رحمة الله علیه – می فرمود:
مرحوم حاج شیخ بسیار بکّاء بود.
یک سالی در دهه محرم، در مدرسه قوام نجف اشرف در حجره مرحوم آقا سید محمد علی تبریزی (که حاشیه بر ← ادامه
در زمان اقامت در نجف اشرف یک بار بدهکاریهای من به شصت دینار رسیده بود.
با نگرانی به فکر فرو رفته بودم و با خود حساب کردم اگر برای خرید بروم مغازه و مغازهدار بگوید آشیخ بدهی شما زیاد شده ← ادامه
سيّد جليل مرحوم سيد نعمت اللّه جزايري در تحصيل علم زحمت بسياري كشيده و سختي و رنج بسيار برده بود.
در اوايل تحصيل چون قادر بر تهيّه چراغ نبوده در روشني ماه مطالعه مي نموده تا اينكه از كثرت ← ادامه
در ابتدای ازدواجم در نجف اشرف گویا فردی تنگدستی مرا در امر ازدواج به مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی رسانده بود.
آقا سید ابوالحسن مرا خواست و فرمود:
من گرفتارم، سن من هم زیاد است، نمیتوانم خودم به طلبهها رسیدگی ← ادامه
مدتى كه در نجف اشرف بودم ميتوانستم براى خانوادهام زندگى مرفهى راه بیندازم.
ولى هرگز چنين كارى نكردم و هميشه به حداقل زندگی اكتفا ميكردم.
علتش هم این بود كه فكر ميكردم اگر در نجف خانواده من به رفاه عادت ← ادامه
به بهلول عاقل آن فرزانه کامل گفتند دیوانگان شهر را بشمار!
گفت: ” دیوانه های” شهر آنقدر زیادند که نمی شود شمرد ،
اگر بخواهید :” عاقلان و خردمندان ” را برای شما میشمارم که:” اندکند “.
(آری بَلْ أَكْثَرُهُمْ ← ادامه