حاج باقر آقا:
زمانی که در پاساژ آزادی مشهد مغازه داشتیم یکی از کسبههای همسایه مردی افغانی بود که آدم متدینی بود.
گزارشی بود یا چیز دیگر که ایشان دستگیر شد.
قاضی پرونده مرا میشناخت از من راجع به ایشان پرسید گفتم راجع به جرم ایشان چیزی نمیدانم اما وضعیتش در پاساژ این جوری است که نمازش را اول وقت میخواند و…، آن چه میدانستم تعریف کردم. همین مسئله باعث آزادی او شد.
بعد از آزادی از زاهدان یک جعبه موز به عنوان تشکر آورد. آن زمان موز ارزش داشت.
من قبول نکردم اما در آخر پولش به همان مبلغ خرید او به او دادم و جعبه موز را گرفتم.
موزها را میان بستگان تقسیم کردم مقداری هم برای آقاجان بردم.
ایشان از جریان موزها پرسید و قضیه را گفتم. خیالش که راحت شد پرسید آیا همه مردم میتوانند موز بخورند گفتم نه. ایشان وقتی متوجه شد خوردن موز همگانی نیست آن را قبول نکردند.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی