مرحوم شیخ ابوالحسن قائمی:
من بچه روستایی یتیم بودم. از نظر مالی هم آهی در بساط نبود.
اما شوق طلبه شدن توفانی در دلم ایجاد کرده بود به حدی که برای آن گریه میکردم.
بستگان و آشنایان از گریه من به تنگ آمدند،
به ناچار مرا به قوچان آوردند خدمت بعضی از علماء شهر رسیدیم، قصه مرا نقل کردند ولی هیچ کس نپذیرفت که بدون امکانات طلبه شوم.
در آخر کار خدمت حاج شیخ رسیدیم، ایشان فرمودند:
من چیزی ندارم که او را اداره کنم، اما قول میدهم که امام زمان تکفل خواهد نمود و این چنین مرا در حوزه قوچان پذیرفت.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی