امروز خانه دل نور و ضیا ندارد
جایی که دوست نَبْوَد، آنجا صفا ندارد
شهری است پر ز آشوب، کاشانه لگدکوب
آن دل که از تغافل، شوق لقا ندارد
دزدان به کشور دل، هر جا گرفته منزل
وان میر صدر محفل، در خانه جا ندارد
شهباز پر شکسته، افتاده زار و خسته
از دست ظلم جغدان، یکدم رها ندارد
وان پیشوای مستان، مرغ هزار دستان
یکسو نشسته خاموش، شور و نوا ندارد
یوسف که پیش حُسنش، خوبان بها ندارد
از کید و مکر اخوان، قدر و بها ندارد
پیمانه ها نهادیم، پیمان زدست دادیم
در حیرتی فتادیم کو منتها ندارد
با این همه سلاسل، سودای خام در دل
این درد را چه حاصل، کافر دوا ندارد
ای شاه ماهرویان، وی قبله نکویان
دریاب عاجزی را کو دست و پا ندارد
از ما خطا و لغزش، از تُست عفو و بخشش
سلطان به زیردستان جز این روا ندارد
تیر دعای ما را جز لطف تو هدف نیست
گر لطف می نمایی پیکان خطا ندارد
شاها فقیر کویت، سوزد در آرزویت
جز دیده به رویت چشم عطا ندارد
آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی