ُیؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً (269/ بقره)
في معنى الحكمة{وجوه}. و قيل و هي القرآن و الفقه و هو المروي عن أبي عبد اللّه (ع) انتهى
و الذي وجدته عن تفسير العياشي عن الصادق (ع) ان الحكمة المعرفة و التفقه في الدين.
و في تفسير البرهان عن الصادق (ع) الحكمة ضياء المعرفة و ميزان التقوى و ثمرة الصدق.
و في الكافي في باب معرفة الإمام في الصحيح عن الصادق طاعة اللّه و معرفة الإمام و عن المحاسن نحوه
و عن الكافي ايضا عن الصادق (ع) معرفة الإمام و اجتناب الكبائر
و في روايات الدر المنثور عن ابن عباس ان الحكمة النبوة او فقه القرآن أو المعرفة به ناسخه و منسوخه و محكمه و متشابهه و مقدمه و مؤخره و حلاله و حرامه و أمثاله.
أقول و لعل ذلك باعتبار ما هو أعم نفعا و أعظم من مصاديق الحكمة فانها ما ينفع من العلم بالحقائق.
و من المؤلم و المؤسف ان اسم الحكمة شاع استعماله «مثلما سمي اللديغ سليما» بالفلسفة اليونانية
و منها مزاعم العقول العشرة تلك المزاعم التي جحدت مقام اللّه الجليل في الإلهية بنحو لم تجرأ عليه الوثنية
بل هي عبارة مموهة عن الطبيعة إذ لم تسمح للّه إلا بأنه علل العقل الأول بالتعليل الطبيعي بلا ارادة منه و لا اختيار فلا ارادة و لا خلق و لا مشيئة له ايضا في غير العقل الأول من الموجودات و لا سنخية و لا ربط
خلافا لدلالة العقل و القرآن الكريم على ان اللّه خالق الخلق بمشيئته و ان العالم صادر عن خلق و ارادة
ان التشبثات لهذه المزاعم مردودة بالحل و النقض و لزوم التناقض و سخافة ابتنائها في عدد العقول على موهومات الهيئة القديمة في الأفلاك و حصر عددها بالتسع
و قد أشير إلى شيء من ذلك في فصول العقائد لنصیر الدين الطوسي قدس سره و آخر الجزء الثاني من المدرسة السيارة
و مع هذا كله يسمى القائلون بمزاعم العقول بالعرفاء و اهل الوصول و المكاشفات «مثلما سمي اللديغ سليما» تعالى اللّه عما يقولون
آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص: 238
ترجمه:
حكمت را به هر كس بخواهد مىدهد، و آنكه به او حكمت داده شود، بىترديد او را خير فراوانى دادهاند.
برای حکمت معانی مختلفی گفته شده، از جمله: معرفت، تفقه در دین، نور معرفت، میزان تقوی، ثمره صدق، طاعت خدا و معرفت امام و اجتناب کبائر… که این معانی از روایات ما استفاده می شود.
می گویم: شاید این معانی -که در واقع از مصادیق حکمت می باشند – به اعتبار آن باشد که سودشان بیشتر و از مصادیق روشن حکمت هستند.
زیرا که برای آگاهی از حقایق سودمند می باشند.
اما مسئله دردآور و اسفبار آن که نام حکمت به طور شایع بر فلسفه یونان نام گذاری شده ( مثل این که -از باب تسمیه به اسم ضد- مار گزیده را سالم نامیده اند.
که یکی از خیالبافیهای آنان مسئله عقول عشره است که مفادش انکار الوهیت خداوند است که حتی وثینیه (دوگانه پرستان) نیز جرئت چنین جسارتی نکرده اند.
در حقیقت این یک پندار مادی است چرا که خدا را فقط علت عقل اول دانسته آن هم به نحو علت طبیعی، بدون هیچ گونه اراده و اختیاری از او،
پس به این خیال واهی خدای متعال نسبت به موجودات –به جز عقل اول- نه اراده ای دارد و نه آفرینشی و نه مشیتی و نه هیچ گونه ارتباطی.
بدیهی است که پندار بر خلاف عقل و قرآن کریم است که می گوید: خداوند آفریدگار همه موجودات است و جهان صادر از خلق و اراده اوست.
این گونه تشبثات و افکار بی پایه و اساس مبتلا به جوابهای حلی و نقضی است و سر از تناقض در می آورد.
و در حقیقت بر اساس نظریه موهوم هیئت قدیم -در مورد افلاک و حصر آن در عدد نه- پایه گذار شده است.
بخشی از ردیه های آن در کتاب فصول العقائد خواجه نصیر و همچنین آخر جلد دوم مدرسة السیاره آمده است.
با این همه صاحبان این گونه پندارهای بی اساس را عارف و اهل وصول و مکاشفه نامیده اند آن گونه که مار گزیده را سلیم خوانند.