نوار شماره 10 مسجد صفار زاده (5) كامل
بسم الله الرحمن الرحیم
و الصلاة و السلام على اشرف الآنبیاء و المرسلین سیدنا ابى القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین المعصومین ولعنة الله على اعدائهم الى یوم الدین.
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم یا أیها النبى إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلى الله بإذنه و سراجا منیرا.
بنا این طور شد كه یك مقدارى در شئون نبوت و امامت صحبت بكنیم.
آن علمى كه ما الآن به سراغ آن مىرویم كه طالب آن علم هستیم، علم الهى است؛ آن علمى كه انسان را وادار بر عمل كند، صحبت در آن علم است، كه از خدا بخواهیم مرحمت كند انشاء الله یك مقدارى، علم زبانى نه! گفتیم آن علم زبانى اهمیتى ندارد، یاد گرفتن مسأله، احكام، آسان است.
صحبت سر آن علمى است كه مثل چراغ یسعی نورهم بین أیدیهم، جلوى آدم را روشن كند، راه را از چاه انسان تشخیص بدهد، و آن علم زیر بال انسان را بگیرد و نگذارد هلاك شود، آن علم، علمى كه ینتفع به، كه انسان از آن استفاده كند؛ یعنى علمى كه با عمل باشد، بحث در آن علم است، كه به سراغ او داریم مىرویم، بلكه خداوند تبارك و تعالى به لطف و عنایت خودش یك ذرهاى، یك مقدارى از آن علم كه نور است، نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه كه به ما عنایت كند.
حرف زدن زیاد فایده ندارد، حرف شینیدن زیاد فایده ندارد، یاد گرفتن زیاد فایده ندارد، یك مطلب اگر انسان درست بفهمد، یاد گرفتن، غیر از فهمیدن است، ممكن است بنده خیلى از چیزها را یاد داشته باشم، اما نفهمیده باشم، یعنى آن علم وارد قلب نشده باشد و روح انسان تلقى آن علم را نكرده باشد، و شاهدش هم این است كه انسان را بر عمل وادار نمىكند.
علمش را یاد گرفتهام كه غیبت حرام است، از معاصى كبیره است، و لا یغتب بعضكم بعضا أ یحب أحدكم أن یأكل لحم أخیه میتا صریح قرآن است، گوشت برادر دینى را خوردن، غیبت معنایش آن است، صریح قرآن است، این را یاد دارم، یاد گرفتهام، علم زبانیش را دارم، خیلى هم مسأله بلدم، اما این علم، علم زبانى است.
آن علمى كه انسان را وادار بر عمل نكند، آن علم حجت است در روز قیامت بر انسان، مىگویند: مىدانستى چرا نكردى؟ این طورى است. پس ما فعلا طالب آن علمى هستیم كه ما را وادار بر عمل كند، از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد.
و آن علم را اگر كسى طالب باشد باید واقعا آمادگى پیدا كند طلب كند علم را.
معناى طلب این است كه اگر انسان مثلا از او یك چیزى گم شده باشد، مثلا یك فرزند كوچكى، اولادش گم شده باشد، این در طلب آن گمشدهى خودش هست، ببینید چكار مىكند؟ حواسش تمام متوجه این است، اینجا بدو، آنجا بدو، از این سؤال كن، از آن سؤال كن، گریه مىكند، داد مىزند بچهام از دست رفت، چطور است، فلان است، این معناى طلب است، طالب علم معنایش این است.
یعنى واقعا انسان طالب باشد، واقعا در صدد یاد گرفتن باشد، در صدد فهمیدن باشد، این معناى طلب علم است، عنایت مىفرمایید؟! كه ما باید طالب چنین علمى باشیم و هستیم انشاء الله كه خداوند تبارك و تعالى چنین علمى به ما بدهد.
حالا به مناسبت آن آیهى شریفه كه به زبانمان جارى شد، اگر مثلا فرض كنید علمى خدا به ما مرحمت كند كه به آن عمل كنیم، یكیش همین است كه عرض مىكنم حالا، چون آیه را خواندیم از همین الساعة كه در همین مجلس همهمان حضور داریم، نشستهایم، تصمیم قطعى بگیریم كه دروغ نگوییم، غیبت نكنیم، مىتوانیم یا نه؟ اگر توانستیم آن علم به ما داده شده، اگر نتوانستیم التماس دعا! این جورى است،بحث در این است.
الآن همین الساعة تصمیم قطعى بگیریم، حالا اولش بسم الله الرحمن الرحیم، اول مازاد تصمیم بگیریم كه دروغ نباید بگوییم، حالا دروغ را جلو مىاندازیم، آن غیبتش تمرین لازم دارد، آن مدتهایى است كه همه عادت كردهایم، اصلا مثل آب خوردن است آن كه، غیبت مثل آب خوردن است، غیبت معنایش این است كه در كسى باشد بگویى به او، اگر نباشد تهمت است.
از همین الساعة، از امشب انشاء الله اول مازاد تصمیم قطعى بگیریم كه دروغ نگوییم، اگر توانسیتم بدانیم كه خداوند تبارك و تعالى به ما عنایت فرموده و از آن نور علم مرحمت كرده، آن علمى كه صحبتش را مىكردیم، هى تكرار نكنیم، آن علم، نه علم زبانى ، كى نمىداند كه دروغ حرام است؟! از معاصى كبیره است؟! مگر نمىدانیم؟!
كه روایت دارد كه اگر كسى دروغ بگوید بوى گندى از دهان او ساطع مىشود به طرف آسمان، از بوى گندش تمام ملائكه متأذى مىشوند از دروغ، ها! آن بو حس نمىشود، اثر او حس نمىشود، لكن او یك اثرى در باطن و در ملكوت عالم دارد كه بوى گندش را ملائكه مىفهمند، ناراحت مىشوند و لعنش مىكنند. بعضى روایات دارد كه هفتار هزار ملك لعنش مىكنند. این طورى است دیگر.
علم زبانى كه بدرد نمىخورد، ما كه از اسرار دین اطلاع درستى نداریم، این محرمات، مهلكات، منجیات، خداوند تبارك و تعالى كه با بندگانش عناد ندارد كه حرام كند، غیبت نكنید! دروغ نگویید! فلان كار را نكنید! از آواز خوش پرهیز كنید! مگر دشمنى دارد با بندگانش؟! عناد كه ندارد، این كه مىفرماید: از این آواز، از این صوتهاى لهو و لعب اجتناب كنید، این را حرام كرده، معنایش مىدانید چیست؟
در روح انسان اثر مىگذارد، تاریك مىكند قلب را، این معاصى این طورى است، ظلمانى مىشود قلب، تاریك مىشود و این از لیاقت رفتن بهشت ـسادهاش مىافتد، لایق نیست، بهشت عالم نور است، ظلمت را كه آنجا راه نمىدهند، این كه مىفرماید حرام است معنایش چیست؟
ما علم زبانى داریم، بعضى از ما، كه آن حرام است، البته حرام است، همین یك كلمه حرام را شنیدهایم دیگر، اما این حقیقتش چیست؟ باطن این چیست؟ این زهر هلاهل است، آتش جهنم است، باطنش این چنین است، در روح انسان چه اثر مىگذارد؟! اینها را كه نفهمیدهایم.
از خدا بخواهیم، تكرار مىكنم، خداوند تبارك و تعالى علم بدهد به ما، علم، علم! آن علمى كه صحبت او را مىكنیم، ما بحثمان عمده در همین جهت است، صحبت زیاد فایده ندارد.
در این چند شب كوتاه و مختصر بلكه از خداوند تبارك و تعالى بتوانیم یك مثقال، یك ذرهاى از آن نور علم به ما عنایت كند كه مارا وادار به عمل كند.
خوب حالا این علم را باید از كجا گرفت؟ این علم را از در خانهى كى باید رفت گرفت؟ علم الهى! خداوند تبارك و تعالى براى لطف و مرحمتى كه به عبادش مىفرماید وسیله قرار داده، واسطه قرار داده.
واسطهى همه چیز براى بشر، واسطه براى عباد، خلفاى الهى، انبیاء، ائمه، هستند، به وسیلهى اینها ما باید هدایت شویم، به وسیلهى اینها باید علم بگیریم، از اینها علم بگیریم، اینها ما را روشن كنند.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار.
علم را امروز باید از در خانهى حضرت بقیةالله، ولى عصر گرفت، باید برویم آنجا التماس كنیم، واسطه است.
خداوند تبارك و تعالى أبى الله أن یجری الامور إلا بأسبابها، به وسیلهى اسباب، رهبران، هادیان فرستاده براى ما كه آنها ما را هدایت كنند، به كلامشان هدایت كنند، در باطن هم به ما توجه كنند، اگر در واقع، در باطن توجه حضرت بقیةالله به قلبى نباشد ـخدا مىداند، باور كنیدـ تا توجه به قلب مؤمن نكند، مؤمن چیزى نمىفهمد، تا لطف او نباشد در باطن، چیزى نمىفهمد انسان، باید علم را از آنجا گرفت.
معناى امام آن طورى كه بعضى از ما ساده تلقى كردهایم نیست، امام به منزلهى یك مسألهگویى نیست كه ما بگوییم امام آن است كه از طرف خدا بیاید مسأله بگوید فقط، یك مسألهگویى است، اگر توى زندان رفت وجودش لغو است، مسألهگو را اگر ببرى زندان بكنى بىفایده است دیگر، به درد مردم نمىخورد، آنجا محبوس است، اگر امام این طور باشد با یك مسألهگو فرق ندارد.
براى امام فرق نمىكند توى زندان باشد، آزاد باشد، پشت پردهى غیبت باشد، او واسطه در فیوضات الهى است، علم، همه چیز باید به وسیلهى او برسد.
و لو شاء الله لهدی الناس جمیعا، اگر خدا بخواهد همهى مردم را خودش هدایت مىكند، اما نه، بنا این طورى نیست، به واسطهى انبیاء اینها را فرستاده.
این آیه را كه عرض كردم: یا أیها النبى إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلى الله بأذنه و سراجا منیرا، یا ایها النبى خطاب به پیغمبر اكرم است، اى رسول ما! اى پیغمبر ما! ما تو را فرستادهایم، فرستادهایم یعنى چه؟
فرستادهایم، خوب ما ها كه اینجا هستیم او هم كه بشرى است، به همین دنیا فرستاده است. او به اعتبار همان مقام ولایتى كه دارد او فرستاده شده.
او را حالا نمىخواهیم بحثش را بكنیم كه فرستادهایم، این معلوم مىشود كه از عالم دیگرى او را فرستاده به اینجا، مقام ولایت این طورى است، حالا اگر برسیم انشاءالله یك قدرى خدمتتان عرض مىكنم.
إنا أرسلناك شاهدا، ما تو را فرستادیم كه شاهد بر بشر باشى، بلكه شاهد بر همهى عوالم. شاهد یعنى چه؟ یعنى متوجه باشى ببینى كه مردم چه مىكنند!
شما خیال مىكنید كه ما همین جا نشستیهایم توى پستو هر كارى بكنیم كسى نمىفهمد؟! به غیر از خود ذات قدوس حق هیچ كس دیگر اطلاع ندارد؟ نه خیر! إنا أرسلناك شاهدا پیغمبر، امام، اینها هم متوجه هستند، ملائكه، شهود زیادى هست.
إنا أرسلناك شاهدا، ما تو را براى شاهد بودن بر مردم فرستادیم، بلكه بر كل عوالم به یك معنا، كه حالا جاى بحثش نیست.
و مبشرا، تو را فرستادهایم براى این كه مردم را بشارت دهى به دار كرامت، بشارت بده به بهشت، اطاعت خدا بكنید بروید به بهشت.
و نذیرا، تو را فرستادیم براى این كه مردم را بترسانى از عذاب غضب من، از عذاب غضب من كه نار جهنم است، آتش جهنم است مردم را بترسانى. إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا، بترسانى از عذاب غضب من، آتش جهنم، عذاب غضب خدا است، اگر خداوند تبارك و تعالى بر كسى غضب كند مىدانید؟! حالا نمىخواهیم بگوییم چه طورى است، مىدانید اجمالا، از عذاب غضب من بترسانى مردم را.
و داعیا الى الله باذنه، تو را فرستادهایم كه مردم را دعوت الى الله بكنى، دعوت به پروردگارشان بكنى، مردم را به طرف خدا ببرى، هدایتشان بكنى، براى این فرستادمت، براى مردم مهلكات و منجیاتشان را بیان بفرمایى، مردم! فلان چیز هلاكتان مىكند، فلان چیز نجاتتان مىدهد، اطاعت خدا نجات مىدهد، معصیت خدا هلاكتان مىكند، دعوت كنى مردم را الى الله، خدا را به مردم معرفى بفرمایید، براى این فرستادیم.
خود مردم نمىتوانند بفهمند، خود مردم مهلكات و منجیاتشان را نمىدانند، نمىداند چطور راه برود، چطور پایش را بردارد، چه كارى را بكند، بشر خودش بطبعه نمىفهمد، تو را فرستادیم كه مردم را هدایت كنى، دعوت الى الله كنى، مردم را به طرف خدا ببرى.
بردن با فرستادن فرق دارد. دیگر همین طور مىآید، الكلام یجر الكلام، بنده كه مثلا چهار تا مسأله بیان مىكنم، چهار تا مسأله اگر بگویم، یا یك موعظهاى بكنم، دو جور است: یك دفعه یك عدهاى را مىفرستم طرف خدا، یك مرتبه مىبرم، خیلى فرق است.
بردن معنایش این است كه الآن بنده چهار تا مسأله مىگویم، جنابعالى هدایت مىشوى، یاد مىگیرى، به طرف خدا مىروى، من هم با شما مىآیم، این بردن است به طرف خدا، خودم هم عمل مىكنم به این حرفهایى كه مىگویم، یك مرتبه این است خداى نخواسته مردم را مىفرستم به طرف خدا، دو جور است.
جنابعالى هم اگر یك وقتى خواستى مثلا رفیقت را امر به معروف، نهى از منكر بكنى به زبان لین، ملایم، نرم، اول خودت عمل بكن، بعد هم آن رفیقت را هدایت كن، امر به معروف كن، كمكم، كمكم موعظهاش كن، نصیحتش كن، ببر رفیقت را به طرف خدا، نه این كه بفرستى، او را نهى از منكر مىكند انسان، خودش مرتكب مىشود!
و داعیا الى الله، حالا این امر به معروف و نهى از منكرـآمد دیگرـ این شرایطى دارد آقاجان! امر به معروف و نهى از منكر را باید فهمید یعنى چه؟
گاهى از اوقات انسان یك كسى را نهى از منكر مىكند و حال آن كه خودش مرتكب معصیت مىشود، اذیت مىكند طرف مقابل را، به او مىرسد مىگوید: حیا نمىكنى مثلا فلان كار را مىكنى، اگر در جلوى چند نفر هم بگوید این خودش فعل حرام است، دارد آبروى او را مىبرد، او را خجالتش مىدهد.
امر به معروف و نهى از منكر هم شرایط دارد دیگر، باید در خلوت، محرمانه با او مهربانى بكنى، نه این كه تندى بكنى، اعتراض كنى خجالت نمىكشى، حیا نمىكنى مثلا، حالا وارد آن بحثها نمىشویم.
و داعیا إلى الله بإذنه و سراجا منیرا، تو را فرستادهایم كه دعوت الى الله بكنى مردم را به اذن خدا، این باذنه را بعد عرض مىكنم یعنى چه؟
و سراجا منیرا، تو را فرستادهایم چراغ نور دهنده هستى، چراغ نور دهنده! این انوار مقدسه نورند، چراغ هدایتند، نور، نور!
الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، كه تفسیر شده به نور ولایت، این انوار مقدسه نورند، نورى هستند كه تمام عوالم را روشن كردهاند، نه تنها بشر را، بله بله نور! حالا اینها مطالبى است كه گاهى همین طور مىآید، و سراجا، فرستادهایم كه چراغ نور دهنده هستى.
$ یك كلمهاى عرض كنم به خدمت شما كه فارسى است، أحسن كلمة قالتها العجم این كلمه است: «محمد شمع جمع آفرینش» یك صلواتى بفرستید…
بهترین جملهاى كه در فارسى گفته شده شاید این كلمه است: «محمد شمع جمع آفرینش»، این شمع جمع را مىدانید چیست؟
قدیمها این چراغ برق و این حرفها نبود دیگر، دور هم كه جمع مىشدند یك شمعى روشن مىكردند، یك عدهاى دور آن شمع مىنشستند، صحبتى داشتند، مجلسى داشتند، آن وقت این شمع یك نورى است در این بین، كه تمام این جمعیت دور این جمع مىشوند و از این نور استفاده مىكنند.
الآن اگر چراغ نباشد تاریك است، دیگر ما چیزى را نمىبینیم، نه یكدیگر را مىبینیم نه چیزى استفاده مىكنیم، نمىبینیم دیگر، اما اگر شمعى ـدر قدیم چون شمع بوده این تعبیر به شمع كرده در وسط مجلس باشد عدهاى دور آن جمع مىشوند و همه از نور آن شمع استفاده مىكنند، نیست این طور؟
خاتم انبیاء را این گوینده تشبیه كرده به شمع جمع آفرینش؛ یعنى تمام آفرینش از عوالم غیب، عالم شهادت، عالم دنیا، عالم آخرت، تمام عوالم، كل عوالم، همه از نور مقدس خاتم انبیاء استفاده مىكنند.
تعببر فوق العادهاى است، «محمد شمع جمع آفرینش»، یاد بگیرید، كه تمام آفرینش از نور مقدس این انوار مقدسه استفاده مىكنند، این حیوانات، تمام موجودات، انسان، غیر انسان، او رحمت واسعه الهى است، چه بفهمى چه نفهمى از او دارى استفاده مىكنى!
آن رحمت خاصه مال مؤمنین است، آن رحمت واسعهاى كه خداوند تبارك و تعالى فرستاده در این عالم، او رحمت واسعهاى است كه تمام موجودات از آن استفاده مىكنند، مىخواهد بفهمد یا نفهمد، این حیواناتى كه الآن استفاده مىكنند، هدایت تكوینى دارند، مورچه مىداند چطور زندگى كند، آن حیوان مىداند، زنبور عسل مىداند چه كار كند، آن حیوان دیگر، آن حیوان دیگر، بشر، این هدایت تكوینى چه بفهمد چه نفهمد از آنجا سرچشمه مىگیرد، از آن نور است.
اگر یك مقدارى هم بعضى از مطالب را هم نتوانستیم درست تلقى كنیم و بفهمیم باید ایمان بیاوریم لا اقل، دیگر منكر نشویم؛ چون اینها یك مطالبى است یك مقدار دقیق است.
ما الحمد لله شیعه هستیم، به این مطالب ایمان داریم، نهایت به گوشمان بعضى چیزها نخورده، اگر بگوشمان بخورد البته باور مىكنیم ایمان مىآوریم.
تمام عوالم، تمام موجودات، تمامشان چه بدانند چه ندانند، چه بفهمند چه نفهمند، از آن نور واقعى از آن انوار مقدسه استفاده مىكنند و سراجا منیرا.
حالا این كلمه را هم باز تكرارش كنیم، یك رحمت واسعهاى دارد خداوند تبارك و تعالى كه این انوار مقدسه یا رحمة الله الواسعة، رحمت واسعه الهى هستند؛ یعنى چه رحمت واسعه؟
یعنى تمام كائنات، تمام موجودات از این انوار مقدسه استفاده مىكنند، اینها واسطهاند، واسطه در فیوضات الهى، تمام موجودات از نور ولایت اینها، از نور علم اینها استفاده مىكنند، حتى حیوانات، تمام موجودات.
آن رحمت خاصه كه از علم آنها انسان استفاده بكند آن دیگر مختص به مؤمنین است كه از آن نور استفاده كنند و هدایت بشوند و راه را از چاه تشخیص بدهند و وارد عمل شوند.
إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات الفردوس نزلا، آن رحمت خاصه دیگر آن، نه! عمومى نیست، آن لیاقت مىخواهد، آن مؤمن مىخواهد، قلب پاك مىخواهد، آلودگى اگر باشد فایده ندارد، مكرر عرض نكردم؟ او رحمت خاصه است، او عمومى نیست، آن رحمت واسعه را كافر، مؤمن، طبیعى، غیر طبیعى، حیوانات، تمام از آن استفاده مىكنند.
این تشخیص دادن انسان حتى ماست را از دوغ، ساده صحبت كنیم، دوغ را از ماست تشخیص دهد، اسكناس خوب را از بد تشخیص دهد، سنگ چند مثقالى، این تشخیصها همه از جاى دیگر سرچشمه مىگیرد، این رحمت واسعه است، اگر نباشد آنها، هیچ چیز نمىفهمد آدم، لولا الحجة لساخت الارض بأهلها.
روایتى عرض كنم كه مرحوم حاج شیخ عباس قمى رضوان الله علیه در سفینة البحار نقل مىكند از تفسیر فرات بن ابراهیم، روایت از ابوخالد كابلى است از امام باقر سلام الله علیه نقل مىشود.
ابوخالد كابلى از خواص اصحاب است، ائمه علیهم السلام به بعضى از اصحاب بعضى اسرار را مىفرمودند كه به دیگران نمىفرمودند. ابوخالد از خواص اصحاب است.
ابوخالد خدمت امام باقر علیه السلام مىرسد سؤال مىكند فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى أنزلنا، ترجمهاش این است: پس ایمان بیاورید به خدا به رسول خدا و ایمان بیاورید به نورى كه ما نازل كردهایم.
ابوخالد چیز فهم است، از خواص اصحاب است، او مىداند این نورى كه نازل كردهایم ایمان به او…، ایمان به خدا را مىفهمیم، ایمان به خدا بیاورید، ایمان به پیغمبر هم بیاورید، ایمان بیاورید به نورى كه ما نازل كردهایم.
ابوخالد ملتفت است این نور مراد نور شمس نیست، نور آفتاب نیست، نور ستاره نیست، نور چراغ نیست، ایمان به نور ستاره آوردن معنى ندارد، مىداند، ایمان بیاورید به نور چراغ برق! ملتفت است، این است كه خدمت امام مىرسد سؤال مىكند این نورى كه ما نازل كردیم كه خداوند مىفرماید: شما باید به او ایمان بیاورید یعنى چه؟
چون محرم سرّ است حضرت براى او بیان مىكند مىفرماید: یا أبا خالد النور الائمه من آل محمد صلوات الله علیهم، مىفرماید: این نورى كه خدا نازل كرده مراد از آن نور، این انوار مقدسه چهارده معصومند، إلى یوم القیامة هم هستند، حجت روى زمین هستند تا روز قیامت.
یا أبا خالد هم و الله نور الله الذی أنزل، ببینید چند جمله است اینجا، اگر یادمان بیاید همه را، النور و الله الائمة من آل محمد إلى یوم القیامة، این یك جمله.
هم و الله نور الله الذی أنزل، این دو جمله، آل محمد به خدا قسم مىفرماید: نورى است كه خدا نازل كرده و النور الذی أنزلنا، این دو جمله.
جمله سوم: هم و الله نور الله فى السموات و الارض، توجه كنید، به خدا قسم، همه را حضرت قسم مىخورد، آل محمد نور خدا هستند در سماوات و در ارض، نه تنها در زمین.
الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، كه تأویل شده به نور ولایت، اینها نورشان تنها به زمین نیست، به تمام عوالم، گفتم آن فارسى زبان گفته «محمد شمع جمع آفرینش»! تمام آفرینش، نور الله فى السموات و الارض هستند. هم و الله نور الله فى السموات و الارض این سه جمله.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار، قََسَم است باز، به خدا قسم اى ابوخالد كابلى نور امام در قلب مؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار، روشن تر است نور امام در قلب مؤمن از این آفتاب در وسط السماء، آقتاب در وسط روز نورش چقدر است؟ نور امام در قلب مؤمن روشنتر از آن است.
البته این نور نور معنوى است، این همان نورى است كه شما را وادار مىكند بر عمل، بر اطاعت، این همان نور است، نور امام اگر نباشد از جایت بلند نمىشوى، تنبلى مىكنى صبح بلند شوى نماز صبح بخوانى، مؤمن است دیگر، آن نور نور دیدنى نیست، خیال نكنى كه در قلب آدم یك چراغى روشن مىشود، آن نور نور معنوى است، همان است كه روشن كرده جنابعالى را كه بلند مىشوى نماز مىخوانى، اطاعت خدا مىكنى، كى شما را وادار كرده به مساجد جمع بشوید؟ اینها چیست؟ براى چیست؟ اگر نباشد نمىكنید دیگر، خوب خیلىها هستند كه در عمرشان مسجد نمىبینند، حرم نمىبینند، تا آخر دیگر.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار هم و الله ینورون قلوب المؤمنین، همین طور پنج جمله پشت سر یكدیگر.
به خدا قسم اى أباخالد آل محمدند كه روشن مىكنند قلوب مؤمنین را، ببینید اینهایى كه بنده عرض مىكنم همه مضمون آیات و روایات است دیگر، دارد روایت مىكند.
حالا یك جملهاى هم در آخر دارد، پس نور ولایت، نور امام، در قلوب مؤمنین افاضه مىشود، روشن مىكند، كه انسان را وادار بر عمل مىكند، آن علم، آن نور باید از ناحیهى مقام ولایت به انسان برسد، به واسطه است.
آن وقت عرض كنم كه بعد در ذیل این روایت دارد كه و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، خدا محجوب مىكند، مانع مىشود نور ولایت ائمه را از هر كسى كه بخواهد، پس تاریك مىشود قلوب آنها.
آن كس كه خدا بخواهد قلبش تاریك مىشود، یعنى چه؟ یعنى كسى كه قابلیت ندارد، كسى كه منهمك در شهوات دنیاست، فرو رفته توى دنیا، غیر از عالم حس و شهادت چیز دیگر درك نمىكند، یك عمر همهاش مىدود پى نان خوردن فقط، هیچ چیز دیگر سرش نمىشود، این از نور ولایت محروم است.
و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود دیگر، این لیاقت ندارد از براى این كه از نور ولایت استفاده كند، چقدر اشخاصى هستند كه اصلا هیچى سرشان نمىشود در دنیا، نمىفهمد دین چیست؟ آیین چیست؟ مگر نمىدانید؟ و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود، اینها از نور ولایت استفاده نمىكنند.
از آن رحمت واسعه استفاده مىكند، كافر و مؤمن براى دنیایش استفاده مىكند، اما این رحمت خاصه، توجه خاص، عنایت خاص، لطف خاص ، این مختص به مؤمنین است، به متقین است، به اولیاء الله است.
كه روایت دارد كه انسان باید خودش را به معرض در بیاورد دیگر، نه این كه بگیرى بخوابى همهاش در فكر نان خوردن باشى، در فكر زندگى باشى، نه، باید خودت را در معرض بیاورى.
إن لله فى أیام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها، آگاه باشید از براى ذات قدوس حق در دهر، یعنى در روزگارى كه زندگى مىكنید نفحات رحمتى هست، نسیمهاى رحمت زیاد است، ألا فتعرضوا لها، خودتان را به معرض بیاورید دیگر، تا آن رحمتهاى الهى به وسیلهى این انوار مقدسه به شما برسد.
و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود.
بعد مىفرماید: یا أبا خالد لا یحبنا عبد و یتولانا حتى یطهر الله قلبه ولا یطهر الله قلب عبد حتى یسلّم لنا و یكون سلما لنا، اى اباخالد كابلى هیچ عبدى ما را دوست نمىدارد و ولایت ما را نمىپذیرد تا این كه خدا قلب او را تطهیركند، پاكش كند؛ یعنى هر كس محبت ما را قبول كرد، ولایت ما را قبول كرد، ایمان به مقام ولایت ما آورد، خداوند تبارك و تعالى قلب او را پاكیزه مىكند، آمادهاش مىكند، توفیقش مىدهد.
بعد مىفرماید: خدا تطهیر نمىكند، و لا یطهر الله قلب عبد حتى یسلّم لنا و یكون سلما لنا، خداوند كسى را هم تطهیر نمىكند، آماده نمىكند، توفیق نمىدهد، مگر این كه تسلیم ما شود؛ یعنى آنچه ما گفتهایم همان را قبول كند و عمل كند، تسلیم ما بشود، حتى یسلّم لنا، باز تأكید مىفرماید: و یكون سلما لنا، سلم باشد؛ یعنى در مقابل هر چه ما اگر گفتیم چون و چرا نداشته باشد، چشم!
من اطاعكم فقد اطاع الله دیگر، اطاعت اینها عین اطاعت خدا است، اگر عبد مؤمنى تسلیم ما شد هر چه ما گفتیم گفت چشم، قال الله و اقول نگفت، امام چنین فرموده ما شاید این طور مثلا، شكى بكنیم العیاذ بالله! نه، نه، تسلیم صرف، مثل میت كه تسلیم است بین یدى الغسّال، میت از خودش ارادهاى دارد در مقابل آن غسّال؟! به هر طرفى كه بغلطاندش او مىچرخد دیگر، این طور تسلیم باشیم.
بعد دنبالش مىفرماید كه و من كان سلما لنا سلّمه الله من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیامة الاكبر، نتیجهاش هم این است كسى كه تسلیم ما شد اطاعت ما را كرد، خداوند تبارك و تعالى او را از شدید حساب در روز قیامت حفظ مىكند، آن مناقشه در حساب آنجا، در محكمه عدل الهى خداوند از آن حسابهاى شدید او را حفظش مىكند، با او مناقشه در حساب نمىكند، بعضى را هم بدون حساب به بهشت مىبرد، و آمنه من فزع یوم القیامة الاكبر، و خداوند او را ایمن مىكند از آن فزع روز قیامت، آن فزع اكبر، آن فزع روز قیامت چیست و چطورى است؟ آن باید بحث شود.
پس آقاجان ما باید خدا را خیلى خیلى خیلى شكر كنیم كه محبت این انوار مقدسه را خدا به قلب ما انداخته و ولایت آنها را قبول كردهایم.
البته باید سعى كنیم كه مشمول عنایات خاصه حضرت بقیةالله قرار بگیریم انشاء الله، توجه كند به ما، از آن علمى كه ما را وادار بر عمل كند به قدر یك ذرهاى به ما مرحمت كند، كه اقلا بفهمیم چیزهایى كه یاد مىگیریم بر طبقش عمل كنیم.
هدف ما در این چند شب همهاش همین كلمه است، آن علمى كه ما را وادار بر عمل كند، همهاش همین است.
إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا، یك آیهاش همین بود كه مىخواندیم، اینهایى كه ایمان به خدا و پیغمبر و ائمه و قیامت آوردهاند و پشت سر این ایمان عمل صالح هم داشته باشند؛ یعنى اطاعت هم كرده باشند، ایمان تنها، آن ایمان … آن شب عرض كردم كه الایمان مبثوث علی الجوارح، ایمان بر همه اعضا و جوارح پخش است، عمل یعنى ها! بدن انسان، اعضاى انسان، مظهر ایمان است، باید ایمان ظهور كند در اعضا و جوارح، لذا هر جا كه ایمان هست پشت سرش عمل صالح هم در آیات قرآن غالبا هست، إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
ما آن علم را مىخواهیم، آن ایمان را مىخواهیم، علم و ایمانى كه خدا به ما مرحمت كند كه پشت سرش عمل باشد، اما نه این كه ما یاد بگیریم، آیهى قرآن را زیاد یاد بگیریم، روایت زیاد یاد بگیریم، غیبت را پاى مسأله نشستهایم مىدانیم حرام است، چى واجب است، فلان چیز حرام است، این دانستن، لقلقهى زبان فایده ندارد، این انسان را نجات نمىدهد، منجیات و مهلكاتى كه براى ما بیان مىكنند آن منجیات را باید اولا بدانیم بعد هم عمل كنیم، بدون عمل نمىشود، رجاء كاذب! این كه هیچ كارى نمىكنم، امیدوار هم هستم كه مثلا ما را شفاعت كنند و بهشت هم بروم، این رجاء كاذب است، اشتهاى كاذب، آدم مریض را مىبینى گاهى اشتهاى به ترشى پیدا مىكند، خوب به او نمىدهند دیگر.
پس بنا بر این انشاء الله تبارك و تعالى سعى كنید كه از آن علمى كه بحث مىكنیم، این را خیلى تكرارش مىكنیم، یك خوردهاى به ما مرحمت كنند، حرف زدن زیاد فایده ندارد، والله، بالله! یاد گرفتن تنها كافى نیست، چرا باید انسان یاد بگیرد، اما براى عمل یاد بگیرد دیگر، روایتش را خواندیم چند تا.
این را از خدا بخواهیم، از امشب، اول مازاد تصمیم بگیریم همهمان انشاء الله تا به حالا اگر خداى نخواسته از زبان ما دروغى صادر شده، از این به بعد تصمیم قطعى بگیریم دروغ نگوییم، تا ببینیم از آن علم به ما دادند یا ندادند، امتحان كنیم خودمان را، اگر ببینیم كه داده نشده باز دروغ مىگوییم خداى ناخواسته، اگر باشد توى ما، اگر دیدیم هنوز هم ما گاهى دروغ از زبانمان … بدانیم كه هیچ خبرى نیست، لیاقت معلوم مىشود نداریم كه از آن علم به ما بدهند، آن وقت باید برویم خیلى گریه كنیم، خیلى غصه بخوریم، خوب ما كه تصمیم گرفته بودیم توبه كرده بودیم كه دروغ نگوییم، باز چرا گفتیم، این طورى است.
از امشب اول مازاد این است.
حالا آن موضوع غیبت چطورى است؟ آن عجیب و غریب است، آن را چكار كنیم؟! آن را چكارش كنیم؟! حكم آب خوردن را دارد.
باید انسان آقاجانِ من! یك مقدارى حواسش جمع باشد، در فكر خودش باشد، نه این كه ما همین طور آمدهایم نمىدانیم از كجا آمدهایم براى چى آمدیم كجا مىرویم؟ جاهل به دنیا بیاییم و جاهل هم از دنیا برویم، این درست است؟! این همین طور درست است؟!
محیط دنیا هم عجیب است، در دنیاى عجیبى ما قرار گرفتهایم حالا، در آخرالزمان نمىدانیم چطورى است ما چرا…؟ بدبختى ما هم این است، محیط ما یك محیطى است كه ما مِن مجلسٍ، كم مجلسى است كه در آن غیبت نباشد، توى بازار مىروى، هر جا مىروى جهل اندر جهل است، ظلمت اندر ظلمت، ظلماتٌ متراكمة بعضها فوق بعض، عجیب و غریب است، خدا حفظ كند ما را، خدا توفیق به ما بدهد.
اما باید مراقبه كرد، مردم هر كار كردند ما هم بكنیم كه نمىشود! صرفبین چنین كردند ما هم نیز چنین مىكنیم! او غیبت مىكند من هم بگویم مىكنم!
هر جا كه مىروى عرض كردم… توى خانه وظیفه آدم این است كه بنشینى بیرون نروى، نمىدانم؟ توى اجتماع بروى، اجتماع این طورى چكار كنى؟! هر جا، هر مجلسى… خیلى عجیب و غریب است، خدا شاهد است! یك خوردهاى به فكر خودمان باشیم، یك خورده متوجه خودمان باشیم.
عرض كردم به هر جا قدم بزنید جهل اندر جهل، ظلماتٌ متراكمة بعضها فوق بعض، جاهل بیاییم و جاهل هم از دنیا برویم، این طور كه نمىشود.
پس یك خوردهاى باید متوجه خودمان باشیم و متوسل بشویم به حضرت بقیةالله عجل الله فرجه، به ائمه هدى متوسل شویم كه بلكه آنها براى ما واسطه شوند، كارى بكنند، از خدا بخواهیم، یك خورده باید یك قدمى جلو برویم دیگر، ألا فتعرضوا لها، خودت را به معرض باید بیاورى كه بنده خدا دیگر! بخوابى همهاش كه نمىشود! عنایت فرمودید كه انسان باید یك خوردهاى متوسل بشود.
ببینید در زیارت جامعه مىخوانیم: یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها إلا رضاكم، در زیارت جامعه خطاب مىكنى به هر امامى كه این زیارت را بخوانى این خطاب هست، اى ولى خدا! اى همه كارهى خدا به یك معنا، بین من و بین خدا گناهان زیادى است لا یأتی علیها إلا رضاكم؛ یعنى هلاك نمىكند این گناهان مرا، از بین نمىبرد مگر رضایت شما، تا شما از ما راضى نشوید خدا از ما راضى نمىشود، نمىبخشد.
لا یأتی علیها؛ یعنى هلاك نمىكند، چون اتیان یك معنایش هلاكت است، لا یأتی علیها از بین نمىبرد این گناهان مرا الا رضاكم، باید ائمه از ما راضى شوند، ما در جوار امام هشتم داریم زندگى مىكنیم، اگر از ما راضى نباشد خدا هم از ما راضى نمىشود، این صریح زیارت جامعه است.
یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها ألا رضاكم، اتیان آمدن است، آمدن مصادیقش مختلف است، چند معنا دارد: یكى آمدن براى هلاكت است، أتی أمر الله فلا تستعجلوه، به فارسى نمىگوییم بگیركه آمدم؟! بگیر آمدم، یكى را مىخواهى تهدید كنى، آمدم؛ یعنى مىخواهم كتكت بزنم، این آمدنِ روى معصیت این است كه از بینش ببرد، فأتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف، آیه شریفه یادم نیامد.
ببینید! لا یأتی علیها ألا رضاكم خلاصهاش این مىشود: از بین نمىبرد گناهان ما را مگر رضاى شما، اى اولیاى خدا، یا ولى الله.
پس متوسل بشویم، در جوار امام هشتم هستیم، ببینیم از ما راضى هست یا راضى نیست؟ اگر امام هشتم راضى نشد خدا هم راضى نمىشود.
بر محمد و آل محمد صلوات.
(5) كامل
بسم الله الرحمن الرحیم
و الصلاة و السلام على اشرف الآنبیاء و المرسلین سیدنا ابى القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین المعصومین ولعنة الله على اعدائهم الى یوم الدین.
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم یا أیها النبى إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلى الله بإذنه و سراجا منیرا.
بنا این طور شد كه یك مقدارى در شئون نبوت و امامت صحبت بكنیم.
آن علمى كه ما الآن به سراغ آن مىرویم كه طالب آن علم هستیم، علم الهى است؛ آن علمى كه انسان را وادار بر عمل كند، صحبت در آن علم است، كه از خدا بخواهیم مرحمت كند انشاء الله یك مقدارى، علم زبانى نه! گفتیم آن علم زبانى اهمیتى ندارد، یاد گرفتن مسأله، احكام، آسان است.
صحبت سر آن علمى است كه مثل چراغ یسعی نورهم بین أیدیهم، جلوى آدم را روشن كند، راه را از چاه انسان تشخیص بدهد، و آن علم زیر بال انسان را بگیرد و نگذارد هلاك شود، آن علم، علمى كه ینتفع به، كه انسان از آن استفاده كند؛ یعنى علمى كه با عمل باشد، بحث در آن علم است، كه به سراغ او داریم مىرویم، بلكه خداوند تبارك و تعالى به لطف و عنایت خودش یك ذرهاى، یك مقدارى از آن علم كه نور است، نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه كه به ما عنایت كند.
حرف زدن زیاد فایده ندارد، حرف شینیدن زیاد فایده ندارد، یاد گرفتن زیاد فایده ندارد، یك مطلب اگر انسان درست بفهمد، یاد گرفتن، غیر از فهمیدن است، ممكن است بنده خیلى از چیزها را یاد داشته باشم، اما نفهمیده باشم، یعنى آن علم وارد قلب نشده باشد و روح انسان تلقى آن علم را نكرده باشد، و شاهدش هم این است كه انسان را بر عمل وادار نمىكند.
علمش را یاد گرفتهام كه غیبت حرام است، از معاصى كبیره است، و لا یغتب بعضكم بعضا أ یحب أحدكم أن یأكل لحم أخیه میتا صریح قرآن است، گوشت برادر دینى را خوردن، غیبت معنایش آن است، صریح قرآن است، این را یاد دارم، یاد گرفتهام، علم زبانیش را دارم، خیلى هم مسأله بلدم، اما این علم، علم زبانى است.
آن علمى كه انسان را وادار بر عمل نكند، آن علم حجت است در روز قیامت بر انسان، مىگویند: مىدانستى چرا نكردى؟ این طورى است. پس ما فعلا طالب آن علمى هستیم كه ما را وادار بر عمل كند، از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد.
و آن علم را اگر كسى طالب باشد باید واقعا آمادگى پیدا كند طلب كند علم را.
معناى طلب این است كه اگر انسان مثلا از او یك چیزى گم شده باشد، مثلا یك فرزند كوچكى، اولادش گم شده باشد، این در طلب آن گمشدهى خودش هست، ببینید چكار مىكند؟ حواسش تمام متوجه این است، اینجا بدو، آنجا بدو، از این سؤال كن، از آن سؤال كن، گریه مىكند، داد مىزند بچهام از دست رفت، چطور است، فلان است، این معناى طلب است، طالب علم معنایش این است.
یعنى واقعا انسان طالب باشد، واقعا در صدد یاد گرفتن باشد، در صدد فهمیدن باشد، این معناى طلب علم است، عنایت مىفرمایید؟! كه ما باید طالب چنین علمى باشیم و هستیم انشاء الله كه خداوند تبارك و تعالى چنین علمى به ما بدهد.
حالا به مناسبت آن آیهى شریفه كه به زبانمان جارى شد، اگر مثلا فرض كنید علمى خدا به ما مرحمت كند كه به آن عمل كنیم، یكیش همین است كه عرض مىكنم حالا، چون آیه را خواندیم از همین الساعة كه در همین مجلس همهمان حضور داریم، نشستهایم، تصمیم قطعى بگیریم كه دروغ نگوییم، غیبت نكنیم، مىتوانیم یا نه؟ اگر توانستیم آن علم به ما داده شده، اگر نتوانستیم التماس دعا! این جورى است،بحث در این است.
الآن همین الساعة تصمیم قطعى بگیریم، حالا اولش بسم الله الرحمن الرحیم، اول مازاد تصمیم بگیریم كه دروغ نباید بگوییم، حالا دروغ را جلو مىاندازیم، آن غیبتش تمرین لازم دارد، آن مدتهایى است كه همه عادت كردهایم، اصلا مثل آب خوردن است آن كه، غیبت مثل آب خوردن است، غیبت معنایش این است كه در كسى باشد بگویى به او، اگر نباشد تهمت است.
از همین الساعة، از امشب انشاء الله اول مازاد تصمیم قطعى بگیریم كه دروغ نگوییم، اگر توانسیتم بدانیم كه خداوند تبارك و تعالى به ما عنایت فرموده و از آن نور علم مرحمت كرده، آن علمى كه صحبتش را مىكردیم، هى تكرار نكنیم، آن علم، نه علم زبانى ، كى نمىداند كه دروغ حرام است؟! از معاصى كبیره است؟! مگر نمىدانیم؟!
كه روایت دارد كه اگر كسى دروغ بگوید بوى گندى از دهان او ساطع مىشود به طرف آسمان، از بوى گندش تمام ملائكه متأذى مىشوند از دروغ، ها! آن بو حس نمىشود، اثر او حس نمىشود، لكن او یك اثرى در باطن و در ملكوت عالم دارد كه بوى گندش را ملائكه مىفهمند، ناراحت مىشوند و لعنش مىكنند. بعضى روایات دارد كه هفتار هزار ملك لعنش مىكنند. این طورى است دیگر.
علم زبانى كه بدرد نمىخورد، ما كه از اسرار دین اطلاع درستى نداریم، این محرمات، مهلكات، منجیات، خداوند تبارك و تعالى كه با بندگانش عناد ندارد كه حرام كند، غیبت نكنید! دروغ نگویید! فلان كار را نكنید! از آواز خوش پرهیز كنید! مگر دشمنى دارد با بندگانش؟! عناد كه ندارد، این كه مىفرماید: از این آواز، از این صوتهاى لهو و لعب اجتناب كنید، این را حرام كرده، معنایش مىدانید چیست؟
در روح انسان اثر مىگذارد، تاریك مىكند قلب را، این معاصى این طورى است، ظلمانى مىشود قلب، تاریك مىشود و این از لیاقت رفتن بهشت ـسادهاش مىافتد، لایق نیست، بهشت عالم نور است، ظلمت را كه آنجا راه نمىدهند، این كه مىفرماید حرام است معنایش چیست؟
ما علم زبانى داریم، بعضى از ما، كه آن حرام است، البته حرام است، همین یك كلمه حرام را شنیدهایم دیگر، اما این حقیقتش چیست؟ باطن این چیست؟ این زهر هلاهل است، آتش جهنم است، باطنش این چنین است، در روح انسان چه اثر مىگذارد؟! اینها را كه نفهمیدهایم.
از خدا بخواهیم، تكرار مىكنم، خداوند تبارك و تعالى علم بدهد به ما، علم، علم! آن علمى كه صحبت او را مىكنیم، ما بحثمان عمده در همین جهت است، صحبت زیاد فایده ندارد.
در این چند شب كوتاه و مختصر بلكه از خداوند تبارك و تعالى بتوانیم یك مثقال، یك ذرهاى از آن نور علم به ما عنایت كند كه مارا وادار به عمل كند.
خوب حالا این علم را باید از كجا گرفت؟ این علم را از در خانهى كى باید رفت گرفت؟ علم الهى! خداوند تبارك و تعالى براى لطف و مرحمتى كه به عبادش مىفرماید وسیله قرار داده، واسطه قرار داده.
واسطهى همه چیز براى بشر، واسطه براى عباد، خلفاى الهى، انبیاء، ائمه، هستند، به وسیلهى اینها ما باید هدایت شویم، به وسیلهى اینها باید علم بگیریم، از اینها علم بگیریم، اینها ما را روشن كنند.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار.
علم را امروز باید از در خانهى حضرت بقیةالله، ولى عصر گرفت، باید برویم آنجا التماس كنیم، واسطه است.
خداوند تبارك و تعالى أبى الله أن یجری الامور إلا بأسبابها، به وسیلهى اسباب، رهبران، هادیان فرستاده براى ما كه آنها ما را هدایت كنند، به كلامشان هدایت كنند، در باطن هم به ما توجه كنند، اگر در واقع، در باطن توجه حضرت بقیةالله به قلبى نباشد ـخدا مىداند، باور كنیدـ تا توجه به قلب مؤمن نكند، مؤمن چیزى نمىفهمد، تا لطف او نباشد در باطن، چیزى نمىفهمد انسان، باید علم را از آنجا گرفت.
معناى امام آن طورى كه بعضى از ما ساده تلقى كردهایم نیست، امام به منزلهى یك مسألهگویى نیست كه ما بگوییم امام آن است كه از طرف خدا بیاید مسأله بگوید فقط، یك مسألهگویى است، اگر توى زندان رفت وجودش لغو است، مسألهگو را اگر ببرى زندان بكنى بىفایده است دیگر، به درد مردم نمىخورد، آنجا محبوس است، اگر امام این طور باشد با یك مسألهگو فرق ندارد.
براى امام فرق نمىكند توى زندان باشد، آزاد باشد، پشت پردهى غیبت باشد، او واسطه در فیوضات الهى است، علم، همه چیز باید به وسیلهى او برسد.
و لو شاء الله لهدی الناس جمیعا، اگر خدا بخواهد همهى مردم را خودش هدایت مىكند، اما نه، بنا این طورى نیست، به واسطهى انبیاء اینها را فرستاده.
این آیه را كه عرض كردم: یا أیها النبى إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلى الله بأذنه و سراجا منیرا، یا ایها النبى خطاب به پیغمبر اكرم است، اى رسول ما! اى پیغمبر ما! ما تو را فرستادهایم، فرستادهایم یعنى چه؟
فرستادهایم، خوب ما ها كه اینجا هستیم او هم كه بشرى است، به همین دنیا فرستاده است. او به اعتبار همان مقام ولایتى كه دارد او فرستاده شده.
او را حالا نمىخواهیم بحثش را بكنیم كه فرستادهایم، این معلوم مىشود كه از عالم دیگرى او را فرستاده به اینجا، مقام ولایت این طورى است، حالا اگر برسیم انشاءالله یك قدرى خدمتتان عرض مىكنم.
إنا أرسلناك شاهدا، ما تو را فرستادیم كه شاهد بر بشر باشى، بلكه شاهد بر همهى عوالم. شاهد یعنى چه؟ یعنى متوجه باشى ببینى كه مردم چه مىكنند!
شما خیال مىكنید كه ما همین جا نشستیهایم توى پستو هر كارى بكنیم كسى نمىفهمد؟! به غیر از خود ذات قدوس حق هیچ كس دیگر اطلاع ندارد؟ نه خیر! إنا أرسلناك شاهدا پیغمبر، امام، اینها هم متوجه هستند، ملائكه، شهود زیادى هست.
إنا أرسلناك شاهدا، ما تو را براى شاهد بودن بر مردم فرستادیم، بلكه بر كل عوالم به یك معنا، كه حالا جاى بحثش نیست.
و مبشرا، تو را فرستادهایم براى این كه مردم را بشارت دهى به دار كرامت، بشارت بده به بهشت، اطاعت خدا بكنید بروید به بهشت.
و نذیرا، تو را فرستادیم براى این كه مردم را بترسانى از عذاب غضب من، از عذاب غضب من كه نار جهنم است، آتش جهنم است مردم را بترسانى. إنا أرسلناك شاهدا و مبشرا و نذیرا، بترسانى از عذاب غضب من، آتش جهنم، عذاب غضب خدا است، اگر خداوند تبارك و تعالى بر كسى غضب كند مىدانید؟! حالا نمىخواهیم بگوییم چه طورى است، مىدانید اجمالا، از عذاب غضب من بترسانى مردم را.
و داعیا الى الله باذنه، تو را فرستادهایم كه مردم را دعوت الى الله بكنى، دعوت به پروردگارشان بكنى، مردم را به طرف خدا ببرى، هدایتشان بكنى، براى این فرستادمت، براى مردم مهلكات و منجیاتشان را بیان بفرمایى، مردم! فلان چیز هلاكتان مىكند، فلان چیز نجاتتان مىدهد، اطاعت خدا نجات مىدهد، معصیت خدا هلاكتان مىكند، دعوت كنى مردم را الى الله، خدا را به مردم معرفى بفرمایید، براى این فرستادیم.
خود مردم نمىتوانند بفهمند، خود مردم مهلكات و منجیاتشان را نمىدانند، نمىداند چطور راه برود، چطور پایش را بردارد، چه كارى را بكند، بشر خودش بطبعه نمىفهمد، تو را فرستادیم كه مردم را هدایت كنى، دعوت الى الله كنى، مردم را به طرف خدا ببرى.
بردن با فرستادن فرق دارد. دیگر همین طور مىآید، الكلام یجر الكلام، بنده كه مثلا چهار تا مسأله بیان مىكنم، چهار تا مسأله اگر بگویم، یا یك موعظهاى بكنم، دو جور است: یك دفعه یك عدهاى را مىفرستم طرف خدا، یك مرتبه مىبرم، خیلى فرق است.
بردن معنایش این است كه الآن بنده چهار تا مسأله مىگویم، جنابعالى هدایت مىشوى، یاد مىگیرى، به طرف خدا مىروى، من هم با شما مىآیم، این بردن است به طرف خدا، خودم هم عمل مىكنم به این حرفهایى كه مىگویم، یك مرتبه این است خداى نخواسته مردم را مىفرستم به طرف خدا، دو جور است.
جنابعالى هم اگر یك وقتى خواستى مثلا رفیقت را امر به معروف، نهى از منكر بكنى به زبان لین، ملایم، نرم، اول خودت عمل بكن، بعد هم آن رفیقت را هدایت كن، امر به معروف كن، كمكم، كمكم موعظهاش كن، نصیحتش كن، ببر رفیقت را به طرف خدا، نه این كه بفرستى، او را نهى از منكر مىكند انسان، خودش مرتكب مىشود!
و داعیا الى الله، حالا این امر به معروف و نهى از منكرـآمد دیگرـ این شرایطى دارد آقاجان! امر به معروف و نهى از منكر را باید فهمید یعنى چه؟
گاهى از اوقات انسان یك كسى را نهى از منكر مىكند و حال آن كه خودش مرتكب معصیت مىشود، اذیت مىكند طرف مقابل را، به او مىرسد مىگوید: حیا نمىكنى مثلا فلان كار را مىكنى، اگر در جلوى چند نفر هم بگوید این خودش فعل حرام است، دارد آبروى او را مىبرد، او را خجالتش مىدهد.
امر به معروف و نهى از منكر هم شرایط دارد دیگر، باید در خلوت، محرمانه با او مهربانى بكنى، نه این كه تندى بكنى، اعتراض كنى خجالت نمىكشى، حیا نمىكنى مثلا، حالا وارد آن بحثها نمىشویم.
و داعیا إلى الله بإذنه و سراجا منیرا، تو را فرستادهایم كه دعوت الى الله بكنى مردم را به اذن خدا، این باذنه را بعد عرض مىكنم یعنى چه؟
و سراجا منیرا، تو را فرستادهایم چراغ نور دهنده هستى، چراغ نور دهنده! این انوار مقدسه نورند، چراغ هدایتند، نور، نور!
الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، كه تفسیر شده به نور ولایت، این انوار مقدسه نورند، نورى هستند كه تمام عوالم را روشن كردهاند، نه تنها بشر را، بله بله نور! حالا اینها مطالبى است كه گاهى همین طور مىآید، و سراجا، فرستادهایم كه چراغ نور دهنده هستى.
$ یك كلمهاى عرض كنم به خدمت شما كه فارسى است، أحسن كلمة قالتها العجم این كلمه است: «محمد شمع جمع آفرینش» یك صلواتى بفرستید…
بهترین جملهاى كه در فارسى گفته شده شاید این كلمه است: «محمد شمع جمع آفرینش»، این شمع جمع را مىدانید چیست؟
قدیمها این چراغ برق و این حرفها نبود دیگر، دور هم كه جمع مىشدند یك شمعى روشن مىكردند، یك عدهاى دور آن شمع مىنشستند، صحبتى داشتند، مجلسى داشتند، آن وقت این شمع یك نورى است در این بین، كه تمام این جمعیت دور این جمع مىشوند و از این نور استفاده مىكنند.
الآن اگر چراغ نباشد تاریك است، دیگر ما چیزى را نمىبینیم، نه یكدیگر را مىبینیم نه چیزى استفاده مىكنیم، نمىبینیم دیگر، اما اگر شمعى ـدر قدیم چون شمع بوده این تعبیر به شمع كرده در وسط مجلس باشد عدهاى دور آن جمع مىشوند و همه از نور آن شمع استفاده مىكنند، نیست این طور؟
خاتم انبیاء را این گوینده تشبیه كرده به شمع جمع آفرینش؛ یعنى تمام آفرینش از عوالم غیب، عالم شهادت، عالم دنیا، عالم آخرت، تمام عوالم، كل عوالم، همه از نور مقدس خاتم انبیاء استفاده مىكنند.
تعببر فوق العادهاى است، «محمد شمع جمع آفرینش»، یاد بگیرید، كه تمام آفرینش از نور مقدس این انوار مقدسه استفاده مىكنند، این حیوانات، تمام موجودات، انسان، غیر انسان، او رحمت واسعه الهى است، چه بفهمى چه نفهمى از او دارى استفاده مىكنى!
آن رحمت خاصه مال مؤمنین است، آن رحمت واسعهاى كه خداوند تبارك و تعالى فرستاده در این عالم، او رحمت واسعهاى است كه تمام موجودات از آن استفاده مىكنند، مىخواهد بفهمد یا نفهمد، این حیواناتى كه الآن استفاده مىكنند، هدایت تكوینى دارند، مورچه مىداند چطور زندگى كند، آن حیوان مىداند، زنبور عسل مىداند چه كار كند، آن حیوان دیگر، آن حیوان دیگر، بشر، این هدایت تكوینى چه بفهمد چه نفهمد از آنجا سرچشمه مىگیرد، از آن نور است.
اگر یك مقدارى هم بعضى از مطالب را هم نتوانستیم درست تلقى كنیم و بفهمیم باید ایمان بیاوریم لا اقل، دیگر منكر نشویم؛ چون اینها یك مطالبى است یك مقدار دقیق است.
ما الحمد لله شیعه هستیم، به این مطالب ایمان داریم، نهایت به گوشمان بعضى چیزها نخورده، اگر بگوشمان بخورد البته باور مىكنیم ایمان مىآوریم.
تمام عوالم، تمام موجودات، تمامشان چه بدانند چه ندانند، چه بفهمند چه نفهمند، از آن نور واقعى از آن انوار مقدسه استفاده مىكنند و سراجا منیرا.
حالا این كلمه را هم باز تكرارش كنیم، یك رحمت واسعهاى دارد خداوند تبارك و تعالى كه این انوار مقدسه یا رحمة الله الواسعة، رحمت واسعه الهى هستند؛ یعنى چه رحمت واسعه؟
یعنى تمام كائنات، تمام موجودات از این انوار مقدسه استفاده مىكنند، اینها واسطهاند، واسطه در فیوضات الهى، تمام موجودات از نور ولایت اینها، از نور علم اینها استفاده مىكنند، حتى حیوانات، تمام موجودات.
آن رحمت خاصه كه از علم آنها انسان استفاده بكند آن دیگر مختص به مؤمنین است كه از آن نور استفاده كنند و هدایت بشوند و راه را از چاه تشخیص بدهند و وارد عمل شوند.
إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات الفردوس نزلا، آن رحمت خاصه دیگر آن، نه! عمومى نیست، آن لیاقت مىخواهد، آن مؤمن مىخواهد، قلب پاك مىخواهد، آلودگى اگر باشد فایده ندارد، مكرر عرض نكردم؟ او رحمت خاصه است، او عمومى نیست، آن رحمت واسعه را كافر، مؤمن، طبیعى، غیر طبیعى، حیوانات، تمام از آن استفاده مىكنند.
این تشخیص دادن انسان حتى ماست را از دوغ، ساده صحبت كنیم، دوغ را از ماست تشخیص دهد، اسكناس خوب را از بد تشخیص دهد، سنگ چند مثقالى، این تشخیصها همه از جاى دیگر سرچشمه مىگیرد، این رحمت واسعه است، اگر نباشد آنها، هیچ چیز نمىفهمد آدم، لولا الحجة لساخت الارض بأهلها.
روایتى عرض كنم كه مرحوم حاج شیخ عباس قمى رضوان الله علیه در سفینة البحار نقل مىكند از تفسیر فرات بن ابراهیم، روایت از ابوخالد كابلى است از امام باقر سلام الله علیه نقل مىشود.
ابوخالد كابلى از خواص اصحاب است، ائمه علیهم السلام به بعضى از اصحاب بعضى اسرار را مىفرمودند كه به دیگران نمىفرمودند. ابوخالد از خواص اصحاب است.
ابوخالد خدمت امام باقر علیه السلام مىرسد سؤال مىكند فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى أنزلنا، ترجمهاش این است: پس ایمان بیاورید به خدا به رسول خدا و ایمان بیاورید به نورى كه ما نازل كردهایم.
ابوخالد چیز فهم است، از خواص اصحاب است، او مىداند این نورى كه نازل كردهایم ایمان به او…، ایمان به خدا را مىفهمیم، ایمان به خدا بیاورید، ایمان به پیغمبر هم بیاورید، ایمان بیاورید به نورى كه ما نازل كردهایم.
ابوخالد ملتفت است این نور مراد نور شمس نیست، نور آفتاب نیست، نور ستاره نیست، نور چراغ نیست، ایمان به نور ستاره آوردن معنى ندارد، مىداند، ایمان بیاورید به نور چراغ برق! ملتفت است، این است كه خدمت امام مىرسد سؤال مىكند این نورى كه ما نازل كردیم كه خداوند مىفرماید: شما باید به او ایمان بیاورید یعنى چه؟
چون محرم سرّ است حضرت براى او بیان مىكند مىفرماید: یا أبا خالد النور الائمه من آل محمد صلوات الله علیهم، مىفرماید: این نورى كه خدا نازل كرده مراد از آن نور، این انوار مقدسه چهارده معصومند، إلى یوم القیامة هم هستند، حجت روى زمین هستند تا روز قیامت.
یا أبا خالد هم و الله نور الله الذی أنزل، ببینید چند جمله است اینجا، اگر یادمان بیاید همه را، النور و الله الائمة من آل محمد إلى یوم القیامة، این یك جمله.
هم و الله نور الله الذی أنزل، این دو جمله، آل محمد به خدا قسم مىفرماید: نورى است كه خدا نازل كرده و النور الذی أنزلنا، این دو جمله.
جمله سوم: هم و الله نور الله فى السموات و الارض، توجه كنید، به خدا قسم، همه را حضرت قسم مىخورد، آل محمد نور خدا هستند در سماوات و در ارض، نه تنها در زمین.
الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكاة فیها مصباح، كه تأویل شده به نور ولایت، اینها نورشان تنها به زمین نیست، به تمام عوالم، گفتم آن فارسى زبان گفته «محمد شمع جمع آفرینش»! تمام آفرینش، نور الله فى السموات و الارض هستند. هم و الله نور الله فى السموات و الارض این سه جمله.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار، قََسَم است باز، به خدا قسم اى ابوخالد كابلى نور امام در قلب مؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار، روشن تر است نور امام در قلب مؤمن از این آفتاب در وسط السماء، آقتاب در وسط روز نورش چقدر است؟ نور امام در قلب مؤمن روشنتر از آن است.
البته این نور نور معنوى است، این همان نورى است كه شما را وادار مىكند بر عمل، بر اطاعت، این همان نور است، نور امام اگر نباشد از جایت بلند نمىشوى، تنبلى مىكنى صبح بلند شوى نماز صبح بخوانى، مؤمن است دیگر، آن نور نور دیدنى نیست، خیال نكنى كه در قلب آدم یك چراغى روشن مىشود، آن نور نور معنوى است، همان است كه روشن كرده جنابعالى را كه بلند مىشوى نماز مىخوانى، اطاعت خدا مىكنى، كى شما را وادار كرده به مساجد جمع بشوید؟ اینها چیست؟ براى چیست؟ اگر نباشد نمىكنید دیگر، خوب خیلىها هستند كه در عمرشان مسجد نمىبینند، حرم نمىبینند، تا آخر دیگر.
و الله یا أبا خالد لنور الامام فى قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار هم و الله ینورون قلوب المؤمنین، همین طور پنج جمله پشت سر یكدیگر.
به خدا قسم اى أباخالد آل محمدند كه روشن مىكنند قلوب مؤمنین را، ببینید اینهایى كه بنده عرض مىكنم همه مضمون آیات و روایات است دیگر، دارد روایت مىكند.
حالا یك جملهاى هم در آخر دارد، پس نور ولایت، نور امام، در قلوب مؤمنین افاضه مىشود، روشن مىكند، كه انسان را وادار بر عمل مىكند، آن علم، آن نور باید از ناحیهى مقام ولایت به انسان برسد، به واسطه است.
آن وقت عرض كنم كه بعد در ذیل این روایت دارد كه و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، خدا محجوب مىكند، مانع مىشود نور ولایت ائمه را از هر كسى كه بخواهد، پس تاریك مىشود قلوب آنها.
آن كس كه خدا بخواهد قلبش تاریك مىشود، یعنى چه؟ یعنى كسى كه قابلیت ندارد، كسى كه منهمك در شهوات دنیاست، فرو رفته توى دنیا، غیر از عالم حس و شهادت چیز دیگر درك نمىكند، یك عمر همهاش مىدود پى نان خوردن فقط، هیچ چیز دیگر سرش نمىشود، این از نور ولایت محروم است.
و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود دیگر، این لیاقت ندارد از براى این كه از نور ولایت استفاده كند، چقدر اشخاصى هستند كه اصلا هیچى سرشان نمىشود در دنیا، نمىفهمد دین چیست؟ آیین چیست؟ مگر نمىدانید؟ و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود، اینها از نور ولایت استفاده نمىكنند.
از آن رحمت واسعه استفاده مىكند، كافر و مؤمن براى دنیایش استفاده مىكند، اما این رحمت خاصه، توجه خاص، عنایت خاص، لطف خاص ، این مختص به مؤمنین است، به متقین است، به اولیاء الله است.
كه روایت دارد كه انسان باید خودش را به معرض در بیاورد دیگر، نه این كه بگیرى بخوابى همهاش در فكر نان خوردن باشى، در فكر زندگى باشى، نه، باید خودت را در معرض بیاورى.
إن لله فى أیام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها، آگاه باشید از براى ذات قدوس حق در دهر، یعنى در روزگارى كه زندگى مىكنید نفحات رحمتى هست، نسیمهاى رحمت زیاد است، ألا فتعرضوا لها، خودتان را به معرض بیاورید دیگر، تا آن رحمتهاى الهى به وسیلهى این انوار مقدسه به شما برسد.
و یحجب الله نورهم عمن شاء فتظلم قلوبهم، قلبشان تاریك مىشود.
بعد مىفرماید: یا أبا خالد لا یحبنا عبد و یتولانا حتى یطهر الله قلبه ولا یطهر الله قلب عبد حتى یسلّم لنا و یكون سلما لنا، اى اباخالد كابلى هیچ عبدى ما را دوست نمىدارد و ولایت ما را نمىپذیرد تا این كه خدا قلب او را تطهیركند، پاكش كند؛ یعنى هر كس محبت ما را قبول كرد، ولایت ما را قبول كرد، ایمان به مقام ولایت ما آورد، خداوند تبارك و تعالى قلب او را پاكیزه مىكند، آمادهاش مىكند، توفیقش مىدهد.
بعد مىفرماید: خدا تطهیر نمىكند، و لا یطهر الله قلب عبد حتى یسلّم لنا و یكون سلما لنا، خداوند كسى را هم تطهیر نمىكند، آماده نمىكند، توفیق نمىدهد، مگر این كه تسلیم ما شود؛ یعنى آنچه ما گفتهایم همان را قبول كند و عمل كند، تسلیم ما بشود، حتى یسلّم لنا، باز تأكید مىفرماید: و یكون سلما لنا، سلم باشد؛ یعنى در مقابل هر چه ما اگر گفتیم چون و چرا نداشته باشد، چشم!
من اطاعكم فقد اطاع الله دیگر، اطاعت اینها عین اطاعت خدا است، اگر عبد مؤمنى تسلیم ما شد هر چه ما گفتیم گفت چشم، قال الله و اقول نگفت، امام چنین فرموده ما شاید این طور مثلا، شكى بكنیم العیاذ بالله! نه، نه، تسلیم صرف، مثل میت كه تسلیم است بین یدى الغسّال، میت از خودش ارادهاى دارد در مقابل آن غسّال؟! به هر طرفى كه بغلطاندش او مىچرخد دیگر، این طور تسلیم باشیم.
بعد دنبالش مىفرماید كه و من كان سلما لنا سلّمه الله من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیامة الاكبر، نتیجهاش هم این است كسى كه تسلیم ما شد اطاعت ما را كرد، خداوند تبارك و تعالى او را از شدید حساب در روز قیامت حفظ مىكند، آن مناقشه در حساب آنجا، در محكمه عدل الهى خداوند از آن حسابهاى شدید او را حفظش مىكند، با او مناقشه در حساب نمىكند، بعضى را هم بدون حساب به بهشت مىبرد، و آمنه من فزع یوم القیامة الاكبر، و خداوند او را ایمن مىكند از آن فزع روز قیامت، آن فزع اكبر، آن فزع روز قیامت چیست و چطورى است؟ آن باید بحث شود.
پس آقاجان ما باید خدا را خیلى خیلى خیلى شكر كنیم كه محبت این انوار مقدسه را خدا به قلب ما انداخته و ولایت آنها را قبول كردهایم.
البته باید سعى كنیم كه مشمول عنایات خاصه حضرت بقیةالله قرار بگیریم انشاء الله، توجه كند به ما، از آن علمى كه ما را وادار بر عمل كند به قدر یك ذرهاى به ما مرحمت كند، كه اقلا بفهمیم چیزهایى كه یاد مىگیریم بر طبقش عمل كنیم.
هدف ما در این چند شب همهاش همین كلمه است، آن علمى كه ما را وادار بر عمل كند، همهاش همین است.
إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا، یك آیهاش همین بود كه مىخواندیم، اینهایى كه ایمان به خدا و پیغمبر و ائمه و قیامت آوردهاند و پشت سر این ایمان عمل صالح هم داشته باشند؛ یعنى اطاعت هم كرده باشند، ایمان تنها، آن ایمان … آن شب عرض كردم كه الایمان مبثوث علی الجوارح، ایمان بر همه اعضا و جوارح پخش است، عمل یعنى ها! بدن انسان، اعضاى انسان، مظهر ایمان است، باید ایمان ظهور كند در اعضا و جوارح، لذا هر جا كه ایمان هست پشت سرش عمل صالح هم در آیات قرآن غالبا هست، إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات.
ما آن علم را مىخواهیم، آن ایمان را مىخواهیم، علم و ایمانى كه خدا به ما مرحمت كند كه پشت سرش عمل باشد، اما نه این كه ما یاد بگیریم، آیهى قرآن را زیاد یاد بگیریم، روایت زیاد یاد بگیریم، غیبت را پاى مسأله نشستهایم مىدانیم حرام است، چى واجب است، فلان چیز حرام است، این دانستن، لقلقهى زبان فایده ندارد، این انسان را نجات نمىدهد، منجیات و مهلكاتى كه براى ما بیان مىكنند آن منجیات را باید اولا بدانیم بعد هم عمل كنیم، بدون عمل نمىشود، رجاء كاذب! این كه هیچ كارى نمىكنم، امیدوار هم هستم كه مثلا ما را شفاعت كنند و بهشت هم بروم، این رجاء كاذب است، اشتهاى كاذب، آدم مریض را مىبینى گاهى اشتهاى به ترشى پیدا مىكند، خوب به او نمىدهند دیگر.
پس بنا بر این انشاء الله تبارك و تعالى سعى كنید كه از آن علمى كه بحث مىكنیم، این را خیلى تكرارش مىكنیم، یك خوردهاى به ما مرحمت كنند، حرف زدن زیاد فایده ندارد، والله، بالله! یاد گرفتن تنها كافى نیست، چرا باید انسان یاد بگیرد، اما براى عمل یاد بگیرد دیگر، روایتش را خواندیم چند تا.
این را از خدا بخواهیم، از امشب، اول مازاد تصمیم بگیریم همهمان انشاء الله تا به حالا اگر خداى نخواسته از زبان ما دروغى صادر شده، از این به بعد تصمیم قطعى بگیریم دروغ نگوییم، تا ببینیم از آن علم به ما دادند یا ندادند، امتحان كنیم خودمان را، اگر ببینیم كه داده نشده باز دروغ مىگوییم خداى ناخواسته، اگر باشد توى ما، اگر دیدیم هنوز هم ما گاهى دروغ از زبانمان … بدانیم كه هیچ خبرى نیست، لیاقت معلوم مىشود نداریم كه از آن علم به ما بدهند، آن وقت باید برویم خیلى گریه كنیم، خیلى غصه بخوریم، خوب ما كه تصمیم گرفته بودیم توبه كرده بودیم كه دروغ نگوییم، باز چرا گفتیم، این طورى است.
از امشب اول مازاد این است.
حالا آن موضوع غیبت چطورى است؟ آن عجیب و غریب است، آن را چكار كنیم؟! آن را چكارش كنیم؟! حكم آب خوردن را دارد.
باید انسان آقاجانِ من! یك مقدارى حواسش جمع باشد، در فكر خودش باشد، نه این كه ما همین طور آمدهایم نمىدانیم از كجا آمدهایم براى چى آمدیم كجا مىرویم؟ جاهل به دنیا بیاییم و جاهل هم از دنیا برویم، این درست است؟! این همین طور درست است؟!
محیط دنیا هم عجیب است، در دنیاى عجیبى ما قرار گرفتهایم حالا، در آخرالزمان نمىدانیم چطورى است ما چرا…؟ بدبختى ما هم این است، محیط ما یك محیطى است كه ما مِن مجلسٍ، كم مجلسى است كه در آن غیبت نباشد، توى بازار مىروى، هر جا مىروى جهل اندر جهل است، ظلمت اندر ظلمت، ظلماتٌ متراكمة بعضها فوق بعض، عجیب و غریب است، خدا حفظ كند ما را، خدا توفیق به ما بدهد.
اما باید مراقبه كرد، مردم هر كار كردند ما هم بكنیم كه نمىشود! صرفبین چنین كردند ما هم نیز چنین مىكنیم! او غیبت مىكند من هم بگویم مىكنم!
هر جا كه مىروى عرض كردم… توى خانه وظیفه آدم این است كه بنشینى بیرون نروى، نمىدانم؟ توى اجتماع بروى، اجتماع این طورى چكار كنى؟! هر جا، هر مجلسى… خیلى عجیب و غریب است، خدا شاهد است! یك خوردهاى به فكر خودمان باشیم، یك خورده متوجه خودمان باشیم.
عرض كردم به هر جا قدم بزنید جهل اندر جهل، ظلماتٌ متراكمة بعضها فوق بعض، جاهل بیاییم و جاهل هم از دنیا برویم، این طور كه نمىشود.
پس یك خوردهاى باید متوجه خودمان باشیم و متوسل بشویم به حضرت بقیةالله عجل الله فرجه، به ائمه هدى متوسل شویم كه بلكه آنها براى ما واسطه شوند، كارى بكنند، از خدا بخواهیم، یك خورده باید یك قدمى جلو برویم دیگر، ألا فتعرضوا لها، خودت را به معرض باید بیاورى كه بنده خدا دیگر! بخوابى همهاش كه نمىشود! عنایت فرمودید كه انسان باید یك خوردهاى متوسل بشود.
$ببینید در زیارت جامعه مىخوانیم: یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها إلا رضاكم، در زیارت جامعه خطاب مىكنى به هر امامى كه این زیارت را بخوانى این خطاب هست، اى ولى خدا! اى همه كارهى خدا به یك معنا، بین من و بین خدا گناهان زیادى است لا یأتی علیها إلا رضاكم؛ یعنى هلاك نمىكند این گناهان مرا، از بین نمىبرد مگر رضایت شما، تا شما از ما راضى نشوید خدا از ما راضى نمىشود، نمىبخشد.
لا یأتی علیها؛ یعنى هلاك نمىكند، چون اتیان یك معنایش هلاكت است، لا یأتی علیها از بین نمىبرد این گناهان مرا الا رضاكم، باید ائمه از ما راضى شوند، ما در جوار امام هشتم داریم زندگى مىكنیم، اگر از ما راضى نباشد خدا هم از ما راضى نمىشود، این صریح زیارت جامعه است.
یا ولى الله إن بینى و بین الله ذنوبا لا یأتی علیها ألا رضاكم، اتیان آمدن است، آمدن مصادیقش مختلف است، چند معنا دارد: یكى آمدن براى هلاكت است، أتی أمر الله فلا تستعجلوه، به فارسى نمىگوییم بگیركه آمدم؟! بگیر آمدم، یكى را مىخواهى تهدید كنى، آمدم؛ یعنى مىخواهم كتكت بزنم، این آمدنِ روى معصیت این است كه از بینش ببرد، فأتی الله بنیانهم من القواعد فخر علیهم السقف، آیه شریفه یادم نیامد.
ببینید! لا یأتی علیها ألا رضاكم خلاصهاش این مىشود: از بین نمىبرد گناهان ما را مگر رضاى شما، اى اولیاى خدا، یا ولى الله.
پس متوسل بشویم، در جوار امام هشتم هستیم، ببینیم از ما راضى هست یا راضى نیست؟ اگر امام هشتم راضى نشد خدا هم راضى نمىشود.
بر محمد و آل محمد صلوات.