فقهاى شیعه لسان امام زمان هستند!

یك مطلبى مقدمةً صحبت بشود، اگر یك كسى یك فرزندى را تربیت كند، یكى از اولاد خودش را كه به او علاقمند باشد او را تربیت كامل، از آداب و اخلاق و علم و كمالات به او تعلیم كند، و او را مؤدب به آداب خودش قرار بدهد، علما، عملا، اخلاقا، از حیث دین، تمام جهات، این طفل، این بچه، آمادگى داشته باشد و قبول كند، و كمالات را از پدرش تعلم كند، یاد بگیرد و بر طبق معلوماتش هم كاملا عمل كند.

چنین فرزندى بسیار پیش پدرش عزیز است، خیلى دوستش دارد، مخصوصا این فرزند صلبى هست و فرزند روحانى هم هست، دو جنبه در این بچه پیدا مى‌شود كه مورد عنایت پدر قرار مى‌گیرد كاملا، این را دوست دارد از دو جهت، یكى این كه فرزند صلبى است، هر كسى اولاد خودش را دوست دارد، حتى حیوانات هم اولادشان را دوست دارند، یكى هم این كه فرزند روحانى است كه مؤدب به آداب پدر شده است علما، عملا، تمام جهاتش كامل است.

این فرزند مسلم بدانید بسیار عزیز مى‌شود، خیلى پیش پدر عزیز است، این به درجه‌اى از عزت پیش پدر مى‌رسد، به قدرى به این علاقمند است، واجد كمالات چون هست این مى‌شود لسان بابا، این زبان پدرش مى‌شود یعنى چه؟

یعنى اگر مطلبى از پدرش سؤال كردند، چیزهایى سؤال كردند،حواله مى‌دهد به آن فرزندش، مى‌گوید از او بپرسید، یا بابا جان جواب بده!

آن وقت آن فرزند كه جواب مى‌دهد سؤالاتى را كه مى‌كنند كأنّه عین پدرش هست، این زبان باباست، چه خود بابا بیان مى‌كرد چه این فرزندش بیان مى‌كند، این مى‌شود لسان پدرش، الآن صحیح است بگوییم این زبان باباش است،

لذا این بچه را الآن هر كسى كه احترام كند كأنه پدرش را احترام كرده، فرقى نمى‌كند احترام این فرزند عین احترام پدرش است، استفاده كردن از این فرزند، كسى هر چى بپرسد این جواب بدهد كأنه پدرش جواب داده است، هیچ فرق نمى‌كند. این مقدمه را در نظر بگیرید، این فرزند بسیار فوق العاده عزیز مى‌شود پیش بابا و مى‌شود لسان پدر.

-خوب حالا این مطلب را توجه بفرمایید- خداوند تبارك و تعالى انبیاء را خودش به آداب الهى مؤدب فرموده، أدّب نبیه، پیغمبر اكرم را مؤدب به آداب خودش فرموده، یعنى چه؟ یعنى علم الهى، از علم خودش به پیغمبر اكرم مرحمت كرده.

اجمالا خداوند تبارك و تعالى اختیار فرموده انبیاء خودش را، مخصوصا خاتم انبیاء، ائمّه هدى ، اینها همه مؤدب به آداب الهى شده‌اند، علما، عملا، تمام كمالات الهى را اینها حاملند. تحمیل فرموده ذات قدوس حق بر خاتم انبیاء و ائمّه هدى علم، كمال، قدرت، جهات دیگر، جهات دیگر، اینها داراى كمالاتند، و اینها آمادگى براى این كمالات داشته‌اند و خداوند به آنها مرحمت كرده‌است.

آن وقت اینها خیلى پیش خدا عزیزند، بسیار عزیزند، فوق العاده، دیگر عزیزتر از این دسته انبیاء و ائمّه پیش خدا نداریم، اینها به درجه‌اى پیش خدا عزیزند كه اینها لسان الله الناطق شده‌اند كه در بعضى از دعاها، روایات اگر دیدید لسان الله الناطق نسبت به امیرالمؤمنین باقى ائمّه معنایش این است.

الآن كأنّه این لسان خداست، خلیفة الله است، خداوند تبارك و تعالى كه جسم نیست كه بیاید با مردم حرف بزند، كسى را انتخاب مى‌كند و مبعوث مى‌كند، یعنى بر مى‌انگیزاند فاصدع بما تؤمر، استقم كما أمرت، یا أیها المدثر قم فأنذر، تحریكش مى‌كند، بعثش مى‌كند، بلند شو! تكانش مى‌دهد بلند شو! دستور مى‌دهد به او بلند شو! هدایت كن مردم را!

پس خاتم انبیاء و ائمّه،  اینها لسان لله الناطق هستند، اینها مى‌شوند زبان خدا، خدا زبان ندارد، اینها به منزله‌ى لسان خدا هستند، آن وقت گفتار اینها عین گفتار خداست، مثل آن فرزندى كه بابا تربیتش كرده بود، او هر چه بگوید همان مطالبى است كه پدر به او تعلیم كرده است دیگر، گفته‌ى او گفته‌ى پدرش هست. اینها هم مى‌شوند لسان لله الناطق، آن وقت گفته‌ى اینها عین گفته‌ى خداست، فرمایشات اینها عین فرمایشات خدا مى‌شود.

بسیار خوب، همین طور بعد از خاتم انبیاء آن كسانى را كه خدا باز معین كرده و خلیفه قرار داده آنها هم مى‌شوند لسان پیغمبر، لسان خاتم انبیاء هستند، همان فرمایشاتى كه خاتم انبیاء دارد اینها بیان مى‌كنند، اینها همه مؤدب به آداب الهى هستند، كمالات، علم، قدرت، همه چیز را خدا به اینها مرحمت كرده.

آن وقت آن خلیفه لسان پیغمبر است، پیغمبر هم كه لسان الله است، پس این خلیفه پیغمبر مى‌شود لسان الله الناطق، همین طور امامى بعد از امامى‌، امامى بعد از امامى‌، تا نوبت رسیده به خاتم اوصیاء عجّل الله فرجه كه حضرت بقیة الله الاعظم باشد. او باز لسان آباء بزرگوارش هست، آنها همه لسان پیغمبرند، همه لسان خدا هستند، خیلى خوب تا اینجا كه اجمالا فهمیدیم.

حالا در زمان غیبت كبرى، چون روى مصالحى بنا شد كه حضرت بقیة الاعظم پشت پرده غیبت باشند، در غیبت كبرى، حتى سفراء هم منقطع شده‌اند، كه به آن سفیر آخرى كه على بن محمد سمرى باشد حضرت سفارش داد، فرمودند دیگر سفارت منقطع است، بعد از این باید شیعیان ما رجوع كنند به فقهاى ما -ما نمى‌خواهیم حالا روایاتش را بخوانیم طولانى مى‌شود.-

یعنى چه؟ یعنى حضرت بقیة الله فرموده كه فقهاى شیعه، فقهاى ما، لسان من هستند، من كه در پشت پرده‌ى غیبت هستم، غایب مى‌شوم روى حكمت و مصالحى كه هست، حالا شما دستتان كه به من نمى‌رسد كه من لسان الله الناطق هستم كه براى شما حرف بزنم به حسب ظاهر، دستتان بند نمى‌شود، من براى شما اشخاصى را معین مى‌كنم كه زبان آنها زبان من است، آنچه بفرمایند از طرف من مى‌فرمایند، اگر حرف آنها را گوش دادید مثل این كه حرف من را شنیده‌اید و گوش داده‌اید فرق ندارد.

من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا… حالا آنها را نمى‌خواهیم بخوانیم به طور اجمال توى ذهنتان باشد، كه خاتم اوصیاء حضرت بقیة الله الاعظم آن هم براى خودش نواب عام، نایب عام معین كرده، به طور عموم، یعنى اسم كسى را نبرده، لكن به طور عموم فرموده هر كسى را كه دیدید كه علوم ما را تحصیل كرده، آن چیزى كه باعث هدایت مردم باشد یاد گرفته، پنجاه سال زحمت كشیده، جان كنده زحمت كشیده، علوم ما را یاد گرفته، شما بروید مراجعه به آنها كنید و آنها لسان ما هستند.

كه الآن فقیه شیعه، مرجع تقلید شیعه، گفتار این، عین گفتار حضرت بقیة الله است، فرق نمى‌كند، كه باید رجوع كنند ضعفاى شیعه آنهایى كه به درجه‌ى اجتهاد نیستند، باید رجوع كنند به فقهاى شیعه و از آنها تقلید كنند.

پس در این عصر فقهاى شیعه لسان امام زمان هستند، روى این مقدمه، احترام اینها عین احترام حضرت بقیة الله است، فرق نمى‌كند، احترام حضرت بقیة الله احترام پیغمبر اكرم است، احترام پیغمبر احترام خداست!

اسخنان  مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی در جمع طلاب مدرسه علمیه فاروج به با پای پیاده به مشهد آمده بودند”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا