نکته ای در باره آیه غار!

یکی از آیاتی که عده ای از مخالفین از آن برای فضیلت ابوبکر بن ابی قحافه استفاده می‌کنند، آیه غار است، اما حقیفت غیر از این است.
به سخن جناب ابوالقاسم بن صباغ مالکی  از مشاهیر علما اهل سنت -در کتاب النور_و_البرهان،  ص۲۳۹- توجه کنید:
“امر رسول الله صلی الله علیه وآله علیاً فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلهم علیه فأخذه معه و مضي الي الغار.”

رسول خدا -صلی‌الله‌علیه‌وآله- به علی -علیه‌السلام- دستور داد که در بسترش بخوابد، اما از جانب ابوبکر نگرانی داشت که نکند او قریشیان را به سوی او هدایت کند پس دست او را گرفت و به غار برد!

از همین جهت نیز هست که امیرالمومنین علیه‌السلام در حدیث مناشده به این منقبت خویش با ابوبکر احتجاج می کند که من به خلافت رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مستحق‌تر از تو هستم، چون من در شب مبیت در جای حضرت خوابیدم، لذا حضرت به او میفرماید:
فأنشدك بالله أنا وقيت رسول الله بنفسي يوم الغار أم أنت؟! قال بل أنت.
ای ابابکر تو را به خدا قسم میدهم که آیا تو ان پیمبر خدا را در روز غار حفط کردی و در جای او خوابیدی یا من⁉️
خصال، شيخ‌صدوق، ص٥٤٩؛ احتجاج، شيخ‌طبرسي، ج١ص١٦٠؛ غاية المرام، سيدهاشم‌بحراني، ج٦ص١٢.

سید ابن طاوس – از اساطین مذهب امامیه – می‌فرماید:
حسان مي گويد: براي انجام عمره به مکه آمدم و ديدم که‌ قريش به امیرالمومنین علیه‌السلام فحش مي‌دهند، پس من برای آنها فضائل علی علیه‌السلام را نقل کردم وگفتم:
رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به علي عليه‌السلام (اليلة المبيت) امر نمود که در جاي ايشان بخوابد، و جان او را حفظ کند پس علي نيز اجابت نمود، – و خداوند در کرامت او آیه (و بعضی از مردم جان خود را راه رضایت خدا فروخته اند) را نازل فرمود!
سپس می گوید: “وخشي ابن أبي قحافة أن يدل القوم عليه فأخذه معه ومضى إلى الغار.”
ولي پیمبر خدا صلی الله علیه و آله از خوف اینکه مبادا ابوبکر مکان حضرت را به کفار نشان دهد مجبور شدند او را به غار بردند، و خداوند در ترس او (آیه غار) را نازل فرمود!
 الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، سيدبن‌طاووس، ص٤١٠

علامه حلی می‌فرماید:
“أنه لا فضيلة له في الغار لجواز أن يستصحبه حذرا منه لئلا يظهر أمره.”
این که ابوبکر با حضرت در غار همنشین بوده است که فضلیت نیست و او همراه حضرت بوده است چون حضرت برحذر بود که نکند ابوبکر مکان حضرت را نشان دهد!

و در ادامه می فرماید:
وأيضا فإن الآية تدل على نقصه: لقوله (لا تحزن)، فإنه يدل على خوره وقلة صبره وعدم يقينه بالله تعالى وعدم رضاه (لسماواته للنبي).
بلکه آیه غار نشان دهند نقصان و ضعف ابوبکر است چون خداوند متعال در همان آیه میفرماید حضرت بطور به ابوبکر مداوم میفرمود: (نگران نباش)!
و این دلیل خوبی است برای این که ابوبکر بسیار بی صبری می کرده است و به نبی خدا صلی الله علیه واله و به قضا و قدر و تقدیر خداوند متعال یقین نداشته است، لذا حضرت باید دائم به او می گفته است که نگران نباش!…

 منهاج الكرامة، علامه‌حلي، ص١٨٥

2 دیدگاه دربارهٔ «نکته ای در باره آیه غار!»

  1. ⚪ تنها آیه ای که برای پسر ابی قحافه دارند و به آن برای او استناد می کنند و ادعا دارند که در فضیلت اوست؛ فقط این آیه است. ولی از قضا، آیه صراحتا کفر و بی ایمانیش را ثابت می کند.

    آیه ی مورد بحث (آیه ی غار):

    { إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِىَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِى ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَـٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ ٱللهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَ أَيَّدَهُۥ بِجُنُودٍ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰ وَ كَلِمَةُ ٱللهِ هِىَ ٱلۡعُلۡيَا وَ ٱللهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ } توبه – ۴۰

    اگر پیامبر (ص) را یاری نکنید، به راستی که خدا او را یاری کرد؛ آن زمان که کافران او را [از مکه] بیرون کردند، نفر دومی از دو نفر بود [و یک نفر همراه بیشتر نداشت] هنگامی که آن دو در غار بودند، آن هنگام به هم سفر خود [ابو بکر، که بسیار مضطرب بود] می گفت: «اندوهگین مباش، یقیناً خدا با ماست». پس [آن هنگام] خدا آرامش خود را بر پیامبر (ص) فرو فرستاد، و با لشکرهایی که شما آن را نمی‌ دیدید، او را تقویت نمود، و کلمه کسانی را که کافر شدند [اینکه پیامبر (ص) را به قتل برسانند (=شبی که امام علی (ع) جان خود را فدای پیامبر (ص) کردند)]؛ پایین قرار داد [پس عملی نشد] و کلمه ی خدا [و نصرت پیامبر (ص) و دین اسلام] بالا [و پیروز] است، و خدا پیروزمند و دانای با حکمت است.

    طبق سخن علماء، فضیلت تراشان در خصوص پسر ابی قحافه در این آیه، بدور از هر گونه عقل و منطق هستند. (این سخن ائمه (ع) و اصحاب ایشان و همچنین حتی گفته ی علمای خودشان است!)

    بررسی آیه:

    این آیه چون آیات گذشته و بعد، به ملامت و مذمت جمیع مسلمانان می پردازد اینکه به جنگ تبوک بروند، اما ایشان سستی کردند و بهانه ی گرما و سختی راه را آوردند و نرفتند! پس در پی این سخن، خداوند می فرماید: اگر پیامبر (ص) را یاری نکنید هیچ ضرری به او نمی رسد و شما را نابود می کند! و خود به تنهایی پیغمبر (ص) را یاری خواهد کرد.

    و یک مثال برای تایید این یاری یگانه می آورد که ای مسلمانان! زمانی را به یاد بیاورید که پیامبر (ص) را کافران از مکه بیرون کردند و در غار یک نفر همراه بیشتر نداشت؛ همان زمانی که پیامبر (ص) در سخت ترین شرایط بود و احدی از شما پیامبر (ص) را یاری نکرد و همراهش یکی مثل شما ها بود و هیچ سودی نرساند، بلکه خود باری بر دوش ایشان شد. پس خدا وقتى ديد که پیامبر (ص) تنها و مظلوم شده است و احدی را ندارد، خود یاری اش نمود. ( اذ … اذ … اذ … )

    آیات مذمت:

    مذمت { يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡـَٔاخِرَةِ فَمَا مَتَـٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فِى ٱلۡـَٔاخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ } توبه – ۳۸

    ای کسانی که ایمان آورده اید! شما را چه شده، هنگامی که به شما گفته می شود: «[به سوی جهاد] در راه خدا حرکت کنید»، به زمین می چسبید [و سستی می کنید!] آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید؟! حال آنکه متاع زندگی دنیا، در [برابر] آخرت، جز اندکی [هیچ] نیست.

    مذمت { إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا وَ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيۡــًٔا وَ ٱللهُ عَلَىٰ كُلِّ شَىۡءٍ قَدِيرٌ } توبه – ۳۹

    اگر [برای جهاد] کوچ نکنید، [خدا] شما را به عذاب دردناکی، عذاب می کند، و قوم دیگری را بجای شما قرار می دهد، و هیچ زیانی به او نمی رسانید، و خدا بر هر چیزی تواناست.

    سپس آیه ی غار و باز هم مذمت.

    باز هم مذمت { ٱنفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَـٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَ أَنفُسِكُمۡ فِى سَبِيلِ ٱللهِ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٌ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ } توبه – ۴۱

    سبکبار و گرانبار [همگی برای جهاد] کوچ کنید!، و با اموالتان، و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید، این برای شما بهتر است، اگر بدانید.

    مذمتی دیگر { لَوۡ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لَّٱتَّبَعُوكَ وَ لَـٰكِنۢ بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُ وَ سَيَحۡلِفُونَ بِٱللهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَ ٱللهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَـٰذِبُونَ } توبه – ۴۲

    اگر متاعی نزدیک [و دست یافتنی] بود، و سفری آسان [و نزدیک در پیش] بود، البته از تو پیروی می کردند، و لیکن مسافت راه [تبوک] بر آن ها دور [و پر مشقت] است، و به زودی به خدا سوگند یاد می کنند که: «اگر توانایی داشتیم، البته همراه شما بیرون می شدیم» [آن ها با این کارها] خود را هلاک می کنند، و خدا می داند که آن ها دروغگو هستند.

    ۱- قاتلان معصومین (ع) می گویند که مصاحبت ابی بکر با پیغمبر (ص) دارای فضیلت برای اوست:

    ✍ پاسخ: الکی سیزده قرن فضیلت تراشی نکنید، در قرآن کریم چندین بار کلمه صاحب دیده می شود که اتفاقا بیشتر بُعدی منفی دارد.

    { يَـٰصَاحِبَىِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللهِ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ } يوسف – ۳۹

    ای همنشینان زندانی من! آیا معبودان پراکنده [و متعدد] بهترند یا خدای یکتای قهار؟

    { مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءً سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَ ءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللهُ بِهَا مِن سُلۡطَـٰنٍ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِله أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ } يوسف – ۴۰

    شما به جای خدا [چیزی را] نمی پرستید، مگر نام هایی را که خود و نیاکانتان به آنها داده اید، خدا هیچ دلیلی بر [اثبات] آن ها نازل نکرده است، فرمانروایی تنها از آنِ خدا است، فرمان داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و استوار، و لیکن بیشتر مردم نمی دانند.

    { يَـٰصَاحِبَىِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسۡقِى رَبَّهُۥ خَمۡرًا وَأَمَّا ٱلۡـَٔاخَرُ فَيُ
    صۡلَبُ فَتَأۡكُلُ ٱلطَّيۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦ قُضِىَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِى فِيهِ تَسۡتَفۡتِيَانِ } يوسف – ۴۱

    ای همنشینان زندانی من! اما یکی از شما [آزاد می‌شود] پس سرور خویش را شراب خواهد نوشانید، و اما دیگری پس به دار آویخته می شود، آنگاه پرندگان از [گوشت] سر او خواهند خورد، امری که در [بارۀ] آن از من نظر خواستید، [چنین] مقدر شده است».

    مصاحبان یوسف صدیق (ع) دو بت پرست بودند.

    { وَ كَانَ لَهُۥ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَـٰحِبِهِۦ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَاْ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا } كهف – ۳۴

    [مالک این دو باغ] میوه‌های بسیار [و درآمد فراوانی] داشت؛ پس به همین خاطر با دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد گفت: «من از لحاظ ثروت از تو بیشترم و از لحاظ نفرات نیرومند‌ ترم».

    { قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٍ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلًا } كهف – ۳۷

    دوست وی – در حالی‌که با او گفتگو می‌کرد – به او گفت: «آیا به آن کسی‌که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را مردی [کامل] قرار داد، کافر شدی؟!

    مصاحبت کافر و مومن.

    { فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ } قمر – ۲

    پس آنها دوست خود را صدا زدند، آنگاه [آمد و] دست بکار شد و [ناقه ی صالح (ع) را] پی کرد.

    مصاحبت کافر و کافر.

    خدا وقتی که مذمت یونس علیه السلام را می کند، از لفظ صاحب استفاده می نماید:

    { فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٌ} قلم – ۴۸

    پس [ای پیامبر (ص)] برای فرمان [و حکم] پروردگارت صبر کن، و مانند صاحب ماهی (=یونس علیه السلام) مباش، هنگامی‌که سرشار از غم و اندوه بود [خدا را] نداد کرد.

    اما برای بیان توبه و مدح ایشان، از ذا النون استفاده می فرماید:

    { وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَـٰضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ فَنَادَىٰ فِى ٱلظُّلُمَـٰتِ أَن لَّآ إِلَـٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَـٰنَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِين } انبياء – ۸۷

    و ذو النون (صاحب ماهی=یونس علیه السلام) را [به یاد آور] هنگامی که خشمگین [از میان قومش] رفت، پس چنین پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمی گیریم، پس [وقتی که در شکم ماهی فرو رفت] در تاریکی ها ندا داد که: «[پروردگارا!] هیچ معبودی بر حق جز تو نیست، تو منزهی! بی گمان من از ستمکاران بودم».

    می بینیم که قرآن کریم، کنار هم بودن دو یا چند نفر را مصاحبت گفته که ممکن است یکی کافر و یکی مؤمن باشد و امتیازی برای کسی به حساب نمی آید و بیشتر جاها بُعدی منفی داشته است.

    و اما همانطور که در آیه ی غار می بینیم، مصاحبت پیغمبر (ص) و پسر ابی قحافه مکانی بوده. (مثل صاحبان زندانی یوسف (ع)، اتفاقی وارد زندان شدند و در زندان با يوسف صدیق (ع) مصاحب شدند.)

    ۲- خدا پیغمبر (ص) و پسر ابی قحافه را در یک مکان قرار داده:

    ✍ پاسخ: در مثال های بالا کافر و مومن هم در یک مکان قرار داشته اند. چه بسا در این دنیا کافر و مومن قرین یکدیگر شوند!

    اتحاد جانی پیامبر (ص) و امیرالمؤمنين (ع) در آیه ی مباهله با عبارت (انفسنا)، میلیارد ها برابر بالاتر است از هم مکانی و مصاحبتِ با ترس و اضطراب و بی ایمانی که در مسائل بعدی توضیح خواهیم داد.(توضیحات در قسمت ۱-۱)

    ۳- حزن و اندوه پسر ابی قحافه برای پیغمبر (ص) و دین اسلام بوده:

    پاسخ: عجیب ترین استدلال اينست که ضعف شخصی را قوت آن بدانند. پسر ابی قحافه با دیدن نشانه های الهی و نصرت پیغمبر (ص)، باز هم محزون بوده و هر لحظه پیغمبر (ص)، او را نهی می کرده. این نهی با جملات قطعی که خدا با ماست با حرف (اِنَّ) که شاید ابوبکر اضطرابش را از دست بدهد گفته شده است. (اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا)

    جالب اینجاست که اگر حزنش بخاطر پیغمبر (ص) و اسلام می بود باید گفته می شد: (لا تحزن ان الله معی)! (در ادامه، این موضوع را بیشتر توضیح خواهیم داد.)

    به تصریح آیه ی قرآن کریم، ابی بکر هیچ خیر و سودی برای پیامبر نداشت و ذره ای پیامبر (ص) را یاری نکرد.

    با اینکه در هر جای قرآن کریم می بینیم، حتی در شرایط سخت، مومنان حقیقی به یاری پیامبر (ص) می آیند و خدای متعال به یاری آنان تصریح می کند.

    ✍ کسانی که همیاران ایمانی پیغمبر (ص) اند:

    { مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ ٱللهِ وَ ٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبۡتَغُونَ فَضۡلًا مِّنَ ٱللهِ وَ رِضۡوَٰنًا سِيمَاهُمۡ فِى وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِى ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَ مَثَلُهُمۡ فِى ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡـَٔهُۥ فَـَٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ وَعَدَ ٱللهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةً وَ أَجۡرًا عَظِيمَۢا } فتح – ۲

    محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده ی خدا است، و کسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیر [و شدید] و در میان خود مهربانند ، آن ها را در حال رکوع و سجده می بینی که از خدا فضل و خشنودی می طلبند، نشانۀ [درستکاری] آن ها در چهره هایشان از اثر سجده [نمایان] است. این توصیف آنها در تورات است، و توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی که جوانه بزند، سپس آن را تقویت کرد، تا محکم گردیده، و بر پای خود ایستاده است، و کشاورزان را به شگفتی وامی دارد، تا از [دیدن] آنها کافران را به خشم آورد، خدا به کسانی از آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعدۀ آمرزش و پاداش عظیمی داده است.

    اینان اصحاب واقعی پیغمبر (ص) هستند.

    ۴- ادعای عجیب دیگری که بسیاری از اهل سنت طرفدارش نیستند اينست که سکینه (=آرامش) بر پسر ابی قحافه نازل شده:

    پاسخ: خیر، ۵ ضمیر که به شکل (ه) هست در این آیه، به پیغمبر (ص) بر می گردند و سکینه در آیه، مرادش همان سکینه ای هست که بر پیامبر (ص) و مؤمنان نازل می شود. و اگر دقت کنند، دو تا (فاء) در آیه وجود دارد و (فاء) بر سر (فانزل الله…) به (فاء) بر سر (فقد نصره الله) بر می گردد و آن را تبیین می کند که خداوند چگونه پیامبر (ص) را یاری رسانده است.

    و نکته ی دیگر اینجاست که بلاغت آیه زیر سوال می رود، چرا که ضمیر بعدیِ (هاء) در جمله ی (و ایده بجنود لم تروها) که با واو عطف بر (فانزل الله سکینته علیه) شده، به پیامبر (ص) بر می گردد!

    طبق سخنان نواصب، خداوند می فرماید: من پیامبر (ص) را یاری کردم، چگونه؟! با ارسال سکینه به پسر ابی قحافه! این چه سخنیست؟! محور و موضوع اصلی آیه خود پیامبر (ص) بوده!

    ۵- ممکن است بگویند پیامبر (ص) آرامش داشته نیازی به سکینه نبوده است.

    ✍ پاسخ: جوابی که در شبهه ی قبل داده شد دیگر می تواند دهانی بر آن بهانه آورد؟!

    ✍ ️بگذریم، بنده مثالی دیگر می آورم:

    خداوند هر هنگام که به پیامبر (ص) فرموده است (لا تحزن)، چرا سکینه را فرو نفرستاده است!

    ﴿وَلا تَحزَن عَلَيهِم وَلا تَكُن في ضَيقٍ مِمّا يَمكُرونَ﴾ [النمل: ٧٠]

    و …

    پس مشخص است شما بد فهمیدید و اصلا سواد عربی ندارید!

    حالا یک مثال دیگر، مگر پیامبر (ص) معصوم نیست؟! مگر آرامش خاطر همیشه از نصرت الهی ندارند؟! پس چرا سکینه بر پیامبر (ص) خدا نازل شده؟!

    ﴿ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ وَعَلَى المُؤمِنينَ وَأَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وَعَذَّبَ الَّذينَ كَفَروا وَذلِكَ جَزاءُ الكافِرينَ﴾ [التوبة: ٢٦]

    جواب مشخص است، پیامبر (ص) هر لحظه به آرامش و تایید و نصرت الهی نیاز دارند و هر لحظه خداوند از پیامبرش حمایت می کند و الطافش را دور نگه نمی دارد! در لحظه ای که می بیند پیامبر (ص) با مشکل مواجه است آرامش خودش را بر پیامبر (ص) نازل می کند! و حتی مخصوص و جدای از مومنین قرار می دهد!

    خدای متعال سکینه اش را بر مؤمنانی نازل می کند که اعتقاد به یاری خدا دارند و پیامبر (ص) را یاری می کنند ولی با مشکل کمبود نفرات سپاه مواجه هستند.

    ادعای انزال سکینه بر پسر ابی قحافه چنان مضحک است که چهره ی پلید قرن دومی ها و دشمنان ائمه (ع) را در فضیلت تراشی و تحریف معنوی قرآن کریم به خوبی می نمایاند.

    البته تقصیری ندارند، چون سکینه بر پسر ابی قحافه نازل نشده باشد می دانند چه مصیبتی عظما درست می شود که در ادامه به بررسی آن می پردازیم، ببینیم از کجا می سوزند.

    بله سوزش اینجاست: بر پسر ابی قحافه آرامش نازل نشده! و با اینکه کسی که بیشترین نیاز را به سکینه داشت ابی بکر بوده است! او بر اساس آیه دائم به خود می لرزیده است و محزون بوده [که در قسمت ۲-۱ توضیح داده خواهد شد،] و خدا سکینه را بر کسی (=پیامبر (ص)) نازل می کند که آرامش دارد و این آرامش، دائما تجدید می شود و اصلا دیگری را نمی بیند.

    نکته ی دیگر اینکه در جای جای قرآن کریم، هرگاه سکینه بر پیامبر (ص) نازل می شود، بر مومنان واقعی که کمک کار پیامبر (ص) بوده اند نیز نازل شده است!

    { لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللهُ فِى مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡــًٔا وَ ضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ } توبه – ۲۵

    به راستی خدا شما را در جاهای زیادی یاری کرد، [و پیروزی بخشید] و در روز حنین [نیز یاری کرد] آنگاه که فزونی جمعیت تان شما را شگفت آورده بود [و مغرور ساخت] پس سودی به حال تان نداشت، و زمین با همۀ فراخی و وسعتش بر شما تنگ آمد، و سپس پشت [به میدان جنگ] نموده، فرار کردید.

    { ثُمَّ أَنزَلَ ٱللهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَ أَنزَلَ جُنُودًا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَ عَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَ ذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَـٰفِرِينَ } توبه – ۲۶

    آنگاه خدا آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد ، و لشکریانی فرستاد که شما آنها را نمی‌ دیدید، و کسانی را که کافر شدند عذاب [و مجازات] کرد، و این است کیفر کافران.

    ﴿إِذ جَعَلَ الَّذينَ كَفَروا في قُلوبِهِمُ الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ وَ عَلَى المُؤمِنينَ وَ أَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوى وَ كانوا أَحَقَّ بِها وَ أَهلَها وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمًا﴾ [الفتح: ٢٦]

    آنگاه که کافران را در دلهایشان گمراهی، گمراهیت جاهلی را قرار داد، سپس آرامشش را بر پیامبر (ص) و مومنان نازل کرد و آنان را با کلمه ی تقوی تقویت نمود در حالی که شایسته ی دریافت آن بودند و اهلش، و خدا نسبت به هر چیزی داناست.

    مؤمنانى كه تا آخر همراه با پیامبر (ص) با کفار جنگیدند، شایسته ی اهدای سکینه هستند.

    مشخص است که او از فراریان جنگ ها بوده و از مومنان حقیقیِ همراه پیامبر (ص) نبود تا شایستگی دریافت سکینه و کمک کردن ملائکه را داشته باشد. خدا با نکته ی اشاره شده قبل از این آیات [که اکنون به آن اشاره شد] و نکات بعد و خود این آیات، نشان داد که فلانی بی ایمان است.

    ✍️ با این نکات ریز و مخصوصا آیه ای مشابه ی غار که ذکر کردیم و دقیقا در همین سوره می باشد، مشخص است که پسر ابی قحافه در زمره ی فرار کنندگان از جنگ بوده!

    حال به ما بگویید! چه دلیلی داشت که خدا بر پسر ابی قحافه سکینه را نازل نکرد؟ خدایی که هر آن وعده داده است مومنان را سکینه نازل کند هنگامی که یاری پیامبر (ص) می کنند!

    ﴿هو الذي أنزل السكينة في قلوب المؤمنين ليزدادوا إيمانا مع إيمانهم و لله جنود السماوات و الأرض و كان الله عليما حكيما﴾ [الفتح: ٤]

    ﴿لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما في قلوبهم فأنزل السكينة عليهم و أثابهم فتحا قريبا﴾ [الفتح: ١٨]

    چرا خدا آرامشش را بر پیامبر (ص) نازل کرد که دائما در آرامش بود و بر کسی که به شدت محتاج بود نازل نکرد؟!

    اولیای الهی بر خود در هنگام جنگ یا چیز دیگری، ترس به طور مداوم به خود راه نمی دهند.

    { وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ} آل عمران – ۱۳۹

    و سست نشوید و اندوهگین نگردید، و شما برتر هستید؛ اگر مؤمن باشید.

    مرتبه‌ ی گمراهیتِ حزن از منظر قرآن از خوف بالاتر است.

    ۶- حزن پسر ابی قحافه چون حزن پیامبران (ع) بوده که خدا به آنان گفته لا تحزن:

    ✍ ️پاسخ: خیر، توهم زیاد می زنید! حزن انبیاء (ع) کاملا با پسر ابی قحافه متفاوت است، آنان از قوم خود محزون هستند اما پسر ابی قحافه با مثال های بالا معلوم می شود که حزن بر جان خود داشته (لا تحزن ان الله معنا) و مثال های زیادی مشابه با پسر ابی قحافه در قرآن وجود دارد.

    (قسمت ۱-۱) و به راستی که خدای متعال، نوع بد بودن حزن ابی بکر را با یک تغییر در فعل مشخص می سازد (چطور؟!) چرا که از فعل مضارع (یقول) در کنار قید زمان (اذ) استفاده شده، پس دلالت بر استمرار دارد و اینکه حزنِ پسر ابی قحافه مدام و مستدام بوده و دائم به خود می لرزیده و پیامبر (ص) در همان لحظه، بارها خطاب به پسر ابی قحافه فرموده اند که: (لا تحزن ان الله معنا)، ولی او گوش نمی داده و به سخن پیامبر (ص) ایمان نداشته!

    ۷- در جای جای قرآن گفته شده که ان الله مع المتقین و … :

    ✍ ️پاسخ: و به راستی که خدا فرمود:

    و قال الله انی معكم (به شرطی که) لئن اقمتم الصلاة و آتيتم الزكاة و * آمنتم برسلی (ایمان بیاورید به پیامبرانم) * و عزرتموهم (و یاریشان کنید) * و اقرضتم الله قرضا حسنا لاكفرن عنكم سيئاتكم و لأدخلنكم جنات تجري من تحتها الأنهار فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضل سواء السبيل.

    پس وقتی که عمل نکردند فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية … (۱۲ و ۱۳ مائده)

    خدا با پسر ابی قحافه بود، به شرطی که به گفتار پیامبر (ص) ایمان می داشت و ایشان را اطاعت و یاری می کرد.

    وقتی خدا دید که پسر ابی قحافه حزن و اندوهش تمام نشد و بار ها پیامبر (ص) به او گفته که محزون نباش و ایمان به گفته های پیامبر (ص) نداره و معجزه ها را با چشمش می بینه، پس نعمت انزال سکینه را از فلانی دریغ می کند و از رحمت خدا دور می شود (به اصطلاح لعن می شود که معنی اش همان دوری از رحمت خداست.).

    ۸- اين آيه به مذمت تبوکیان می پردازد و گویا ابوبکر را مثال همراه ایمانی می زند:

    ✍ پاسخ: خیر، بی خود سواد ندارید چرت و پرت نبافید، پاسخ های بالا، کاملا بطلان موضوع و مسئله ی کمک نکردن ابی بکر به ایشان و مظلومی و بی کسی پیامبر (ص) را مشخص می کند که با اینکه، شخصی مثل تبوکیان همراهش بود ولی کاری از دستش بر نیامد! و خدا خودش بی کسی و مظلومی پیامبر (ص) را درک کرده و این انزال سکینه همان لحظه ای بود وقتی که دید پیامبر (ص) از یاری دیگران نا امید و خود در نا امیدی از دیگری در حال دستور دادن به او است و دیگر پیامبر (ص) کسی را جز خدا ندارد و در مظلومیت تمام است و آن کسی که همراهش است خود باری بر دوش پیامبر (ص) شده، پس آن لحظه خدا او را یاری کرد و همان لحظه ای که خدا به مذمت شدید صحابه ی سال نهم هجری می پردازد، پسر ابی قحافه نیز در آیه قبل و بعد جزء آنان است، و اتفاقا یک مورد بیشتر دارد، آن هم خود آیه ی غار.

    یاری پیامبر (ص) توسط خدای متعال دقیقا همان زمانی بود که داشت همسفرش را تذکر می داد:

    سه تا آدرس همراه با کلمه ی (اذ) در آیه وجود دارد و بیان می کند که نصرت خدا دقیقا در چه زمانی بوده و (اذ) ها در هنگامی که پیامبر (ص) به همسفرش تذکر می دهد تمام می شود و نشان می دهد اینکه دقیقا در آن لحظه بوده که خدا پیامبرش را یاری می کند! چگونه؟! با انزال سکینه بر پیامبر (ص) و مدد ایشان با لشکریانی غیب.

    جالبه، پسر ابی قحافه با تصریح آیه، هیچ کمکی به پیامبر (ص) نمی کند و نکته ی جالبی دیگر اینکه باز هم خدای متعال تاکید دارد اینکه ملائکه فقط و فقط برای یاری پیامبر (ص) آمده اند. در همین سوره و آیه ای که گذشت، نزول و مدد ملائکه مخصوص پیامبر (ص) و به همراه ایشان مومنان حقیقی است.

    اما در اینجا فقط و فقط تاکید دارد که پیامبر (ص) را یاری می دهند (=ایده بجنود) و فرد دیگری اصلا مهم نیست! بیچاره آن همسفر همیشه محزون.

    خدای متعال هر وقت پیامبران و اولیاء الهی را دستور می دهد که حزن و ترسشان تمام شود، آنان گوش می دهند و ایمان می آورند و با دل آرام از خطر پیش رو پذیرایی می کنند.

    ﴿وَاصبِر وَما صَبرُكَ إِلّا بِاللَّهِ وَلا تَحزَن عَلَيهِم وَلا تَكُ في ضَيقٍ مِمّا يَمكُرونَ﴾ [النحل: ١٢٧]

    خدای متعال به پیامبر (ص) می فرماید لا تحزن، و پیامبر (ص) هم سخن خدای متعال را اطاعت می کند و دیگر در آن لحظه محزون نمی شوند.

    همچنین امکان دارد که اصلا حزنی در کار نباشد برای پیامبر (ص) و خدا در همین لحظه فقط یکبار هشدار داده است.

    ﴿قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَن يَفرُطَ عَلَينا أَو أَن يَطغى﴾ [طه: ٤٥]

    [موسی و هارون علیهما السلام] گفتند: پروردگارا! به راستی ما می ترسیم که فرعون بر ما سخت بگیرد و یا طغیان کند.

    ﴿قالَ لا تَخافا إِنَّني مَعَكُما أَسمَعُ وَأَرى﴾ [طه: ٤٦]

    خدا فرمود: نترسید، من با شما هستم، می شنوم و می بینم.

    ﴿فَأتِياهُ فَقولا إِنّا رَسولا رَبِّكَ…﴾ [طه: ٤٧]

    پس به سوی او رفتند و گفتند ما فرستادگان پروردگارت هستیم …

    همانطور که می بینید خدا بعد از اینکه یکبار به ایشان فرمود نترسید و اطاعت کنید، پس اطاعت کردند و دل به راه خدا دادند از نیزه های فرعون و ترسشان تمام شد!

    ﴿وَأَوحَينا إِلى أُمِّ موسى أَن أَرضِعيهِ فَإِذا خِفتِ عَلَيهِ فَأَلقيهِ فِي اليَمِّ وَلا تَخافي وَلا تَحزَني إِنّا رادّوهُ إِلَيكِ وَجاعِلوهُ مِنَ المُرسَلينَ﴾ [القصص: ٧]

    و به مادر موسی (ع) الهام کردیم که او را شیر ده! پس هنگامی که بر او [ از خطرات وارده بر جانش از طرف فرعونیان] ترسیدی، او را در تابوتی بگذار و نترس و محزون نباش! به راستی که ما آن را به سوی تو بر می گردانیم و او را از پیامبران قرار می دهیم!

    مادر موسی (ع) با دل اطمینان به سخن خدا گوش کرد و دیگر حزن و ترسش تمام شد و بچه ی خود را در دل دریا با ایمان بازگشتش رها کرد!

    و …

    ✍ اما چرا پسر ابی قحافه حزنش ادامه داشت! هرچی پیامبر (ص) می گفت، خاتم المرسلین (ص) کنارش بود! اون معجزه ی بزرگ خدا رو دید، اما باز هم پریشان و مضطرب بود و اصلا ایمان به سخن پیامبر (ص) نداشت اینکه خدا با اوست!

    طبق نص صریح قرآن کریم، کسی که هم سفر پیامبر (ص) بوده، به سخنان پیامبر (ص) ایمان نداشته و خدا او را مومن به حساب نیاورده! ما کاری نداریم مصداقش کی بوده، هر کسی بوده باشه، طبق نص قرآن کریم، او به سخن پیامبر (ص) ایمان نداشته است. چه (ابن بکر باشد و چه ابو بکر، بعضی روایات از خود کتب نواصب بیانگر این هست که ابن بکر بوده.)

    و حقا که این آیه از بهترین استدلالت شیعه برای کفر فلانی است.

    خیلی سخت است که فضیلت تراشان ۱۰ قرن چرت و پرت در خصوص آیه ببافند و بعدا متوجه بشوند که آیه ۱۸۰ درجه با حرفاشان فرق داره و از آیات صریحی است که کفر پسر ابی قحافه را ثابت می کند.

    به همین راحتی، چرت و پرت های ۱۳٠٠ ساله ی کفار پاسخ داده شد و هیچ متن و شبهه ای نیست مگر اینکه در اینجا مردود گشته است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا