اشخاص مختلفند، بعضیها یک مقداری آن طرفتر میافتند، یعنی از عفت چند قدمی آن طرفتر میافتند. مثلا اگر روزی را خدا فرستاد، ناراحت میشوند.
من و شما طلبه هستیم روزی ما از کجا میآید؟! بنا نیست که روزی از آسمان بیاید، دنیا روی اسباب است، خداوند همه مخلوقات به یکدیگر محتاج کرده است، هیچ کس به تنهایی نمیتواند زندگی کند و خودش نیازهای خودش را برطرف کند.
بله، اگر بخواهد سؤال کند خوب نیست، ذلت را خدا اجازه نمیدهد.
إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أَمْرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ یفَوِّضْ إِلَیهِ أَنْ یكُونَ ذَلِیلا
خداوند متعال واگذار فرموده است به مؤمن امرش را بتمامه و اجازه نفرموده است که خودش را ذلیل کند و تکدی نیز برای مؤمن ذلت است.
لکن اگر خدا روزی را رساند، معنا ندارد که انسان ناراحت شود.
روایت دارد که همه مردم مأمورند که زحمت بکشند و کسب کنند تا روزیشان فراهم شود، به جز طالب علم. معنایش همین است.
اگر مؤمنی به انسان احسان کرد، رد کردن مذموم است.
اگر گاهی اضطرار پیش آمد، از کرام الناس سؤال کردن اشکال ندارد و طوری نیست.
اصلا سیره بزرگان بر این است. لذاست که گاهی طلبهها در مواقع اضطرار حضورا یا کتبا از مراجع درخواست کمک مالی کردهاند و هیچ یک از بزرگان اشکالی نکرده است.
مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند که اعلام کنید که من نمیتوانم در اتاق طلبهها بیایم و رسیدگی کنم. منزل من به منزله چشمه آبی است هر کس تشنه شد ظرفش را بیاورد و برود.
بنده الان حالتم این جوری است که اگر مؤمنی یک قران به من بدهد، خوشحال میشوم و افتخار میکنم.
بنده خودم یک زمان در ایام طلبگی شبهه میکردم سهم امام علیه السلام برای من جایز است یا نه؟ بعد فهمیدیم که نه این طور نیست.
راجع به امور مالی انسان باید عفیف باشد و حیا داشته باشد، اما به همان مقداری که دستور دادهاند، انسان به دست خودش روزی و رزقی را که خدا رسانده پس بزند، درست نیست.
معروف است که حیا مانع رزق است.
آخوندی همین طور است، اگر دید نمیشود باید ول کند و برود کسبی بگیرد.
از آن طرف هم بعضیها عجیبند، نامه مینویسند، واسطه میگذارند، فحش میدهند.
در زمان ما در نجف به آقاسید ابوالحسن رحمة الله علیه فحش مینوشتند، پسر آقا را سر نماز جماعت سربریدند، به این طریق که شخصی از سید تقاضای پولی کرده بود و مکررا به منزل سید میرفته و گویا امور سید در دست پسرشان بوده و این شخص از پسر سید ناراحتی دیده بود. سر نماز جماعت پشت سر پدرش، چاقو به گلویش فرو کرد. لحظهای نگذشت که جان سپرد.
سید رضوان الله علیه هیچ ترتیب اثری ندادند، بلکه برای عربها که به طلبه ها فحش میدادند پیغام فرستادند که طلبهها فرزند خودم هستند، حق ندارید به آنها بد بگویید، خلاصه سید صبر و شکیبایی عجیبی از خود نشان داده بودند.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی