علم اكتسابى ما دو جور است، گاهى لقلقه زبان است، گاهى هم وارد قلب مىشود، و زیر بال ما را می گیرد، و وادار بر عمل می كند، “و أما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی”
این چهار پنج آیهاى كه عرض كردم به طورى بشود كه همین چهار پنج آیه -اینها قریب بهم هستند معنایش- علم اینها وارد بشود بر دل؛ یعنى واقعا انسان ایمان بیاورد، باور كند، باورى كه آدم را وادار بر عمل كند، كه خوف الهى در دل پیدا بشود، نه این كه آیه را ترجمهاش بكند، علیم اللسان.
آن وقت خداوند تبارك و تعالى، اگر انسان با حواس جمع واقعا طالب علم شد خدا مىدهد والله! خدا شاهد است محروم نمىكند انسان را!
چیزى كه هست بعضى از ما طالب نیستیم، چشم بصیرتمان ضعیف است، همهاش توجه به همین عالم حس و شهادت محسوسات همین، صبح تا به شب برویم دكانمان، شب هم یك نیم من نان زیر بغلمان بگیریم و بعد یك خربزه و هندوانه برویم پیش بچههایمان و السلام، این هم كارى شد در دنیا؟!
در صراط این كه اسرار دین، دین، آیین… ممكن است بعضى از ما این طور باشیم دیگر، آن آدم خوبش را مىگوییم ها، آدم خوبش این است صبح برود تا شب آنجا دكان بنشیند، شب هم نیم من نان با یك خربزه زیر بغلش بگیرد و برود خانهاش و السلام و الاكرام، نه مسائل شرعیش را دنبالش بیفتد، آدم بدى هم نیست، آدم موذى هم نیست، كار به كار كسى هم ندارد، اما بندهى خدا این طورى است، این طور نباید باشد آدم، باید برود مسائل دین، احكام دین … ببین چه خواستهاند از ما، ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون!
“از مجموعه بیانات عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی”