یك وقتی عضد الدوله دیلمی در اطاق خود دراز كشیده بود و به این جهت فكر میكرد كه بودجه او تمام شده است و برای اداره امور چیزی ندارد.
ناگاه مشاهده كرد كه ماری از سقف عبور می كند.
دستور داد آن را تعقیب كنند، دیدند مار به قسمتی از بالای سقف كه فضای خالی بود رفت.
وقتی افراد به آن فضای خالی رفتند دیدند صندوقهای جواهر در آنجا پنهان شده است.
وبه این ترتیب بودجه مملكت تأمین شد.
روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی