تشییع جنازه متفاوت دو عالم!
تشییع شلوغِِ مرحوم ملّا علی کنی و تشییع خلوتِ مرحوم محمد رضا قمشهای در یک روز
وفاتِ حاج ملاعلی مجتهد معروف به کَنی و آقا محمدرضا قمشهای در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمامِ عالَمِ شیعه ← ادامه
تشییع شلوغِِ مرحوم ملّا علی کنی و تشییع خلوتِ مرحوم محمد رضا قمشهای در یک روز
وفاتِ حاج ملاعلی مجتهد معروف به کَنی و آقا محمدرضا قمشهای در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمامِ عالَمِ شیعه ← ادامه
آقای آقا رضی شیرازی که از علمای طراز اول تهران است، از آشیخ بهاءالدین نوری و ایشان هم از پدرش آشیخ عبدالنبی نوری نقل کرد که ایشان میگفت:
در موقعی که سید جمال به اسلامبول تبعید شده بود، من در ← ادامه
از علامه محمد تقی جعفری بشنویم:
هیهات! دیگر جامعهٔ بشریّت زمامداری بر خود ببیند که کفش خود را وصله بزند تا پا برهنگانِ قلمروِ زمامداریاش، کفشی پیدا کنند و بپوشند، پیراهن خود را بدهد آن قدر وصله بزنند که دیگر ← ادامه
هنگامی که یزید بن معاویة در ۱۴ ربیع الأول سال ۶۴ هجری به درکات جحیم شتافت ، فرزندش معاویة بن یزید به جای وی نشست. او پس از چهل روز ، یعنی در روز ۲۵ ربیع الثانی بر فراز منبر ← ادامه
شادن فرویده (Schadenfreude) یک واژه آلمانی است که از دو بخش “Schaden” به معنی آسیب و “Freude” به معنی لذت و شادی تشکیل شده است. در فارسی، این واژه را میتوان دگرغمشادی ترجمه کرد که به معنی ← ادامه
زمانی، شیخ بهایی به قرض زیادی (بیش از ۱۵۰۰دینار) مبتلا شد به گونهای که از هیچ راهی قادر به ادای آن نبود و چند روز از شدت همّ و غم، از کارهای خود بازمانده بود.
او نقل کرده که «در
«مرحوم حاج آخوند گاهی هم مطایبهها و لطیفهگوییهایی داشت. از جمله:
شاید همان سال اوّلی بود که مرا برای تحصیل به مشهد برد، میگفت:
طلبه اوّل که وارد مدرسه میشود تا کلّهٔ قوزک پایش در خریّت فرو میرود. کمکم خریّت ← ادامه
ای شه از فیض وجودت همه داریم حیات
ورنه مانند حبابایم و نداریم ثبات
فیض تو گر نرسد جمله فنائیم و عدم
چه بسیط و چه مرکّب، چه جماد و چه نبات
گرچه خورشید گهی سیر کند زیر سحاب
لیک ← ادامه
خاتم الأنبياء صَلَّى اللهُ عليهِ و آلِه وَ سَلّمَ:
ما مَرَرْتُ بسماءٍ اِلّا و أهلُها یَشتاقُون إلی علیِّ بنِ أبیطالب ، و ما فیالجَنَةِ نبیٌّ إلّا و هو مشتاقٌ إلی علیِّ بن أبیطالب.
در شب معراج از هیچ آسمانی گذر ← ادامه
شخصی دعوی خدایی میکرد، او را پیش خلیفه بردند، او را گفت:
پارسال اینجا یکی دعوی پیغمبری میکرد، او را بکشتند.
گفت: نیک کردهاند که او را من نفرستاده بودم!
شبی پدری به پسرش گفت: بچه بلند شو سنگ یک من همسایهمان را بگیر که آرد بکشیم، بدهم مادرت نان بپزد. همینطور که حرف میزد گربهای داخل خانه شد.
پسر گفت: این گربه را من ده دفعه کشیدم، یک من ← ادامه
امام باقر علیه السلام فرمود:
هنگامی که حضرت نوح نزد پروردگار خود دست به دعا برداشت و قوم خود را نفرین کرد، شیطان به او گفت: تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را جبران کنم! چرا ← ادامه