[شیخ عباس قمی هیئتی بسیار متواضعانه داشت. آن چنان که برخی از مردم او را از عوام میپنداشتند.
از جمله وی در سفری] به خراسان می رفت در حالی که بعضی از روستاییان عراقی که به زیارت امام رضا میرفتند، در ماشین [همسفر] بودند [تصور نمیکردند که او یکی از علماء است. لذا] و در طول راه از شیخ میخواستند که برای آنان نان و میوه و چیزهای دیگر خریداری کند زیرا گمان می کردند که شیخ از عامه مردم است.
[زوار عراقی] در مشهد، به دیدار مرجع بزرگ دینی حضرت سید حسین قمی رفتند. آنان بر سید سلام کرده در گوشهای نشستند در حالی که مجلس پر از اهل علم و دیگران بود.
پس از آن که در جای خود قرار گرفتند سید و همه اهل مجلس را دیدند که برای استقبال از شخصی که وارد میشد، بر پای ایستادند، نگاه کردند و دیدند که وی همان همسفرشان، شیخ عباس قمی، میباشد.
آنان از شرمندگی به سرعت خارج شدند بطوری که با سید نیز خداحافظی ننمودند.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 164 با تصرف
http://aashtee.org