همه یادداشت‌ها

سرود بهار، بیا تو نگار!

ترانۀ عشق ، بهانۀ عشق ، تو میراث جاودانۀ عشق
زِ دیده نهان ، امیر جهان ، به دور تو گردم امام زمان
مجنون لیلای من ، دوری ای وای من
سوزان غمهای من ، میمیرم
ناله خیزد از جان ← ادامه

در مدح شاه دادگر ،روید زطبعم نیشکر!

اقطاعش از حدّ خُتن تا شط‍ّ دریای عدن
با این همه ملک و مِکن از شاهیش عار آمده

دلقیش بر تن سالیان ،لیفی زخرمابر میان
پیشش پرند و پرنیان ،کم وزن ومقدار آمده

قوتش یکی قرص جوین ،نابیخته گشته عجین← ادامه

تمام عمرت را به باد دادی!

حکایتِ ماجرایِ نحوی و کشتیبان!

نحوی در کشتی بود، ملّاح¹ را گفت: تو علم نحو خوانده ای؟ گفت: نه ،گفت: «ضَیَّعتَ نِصفَ عمرِکَ» یعنی نصف عمرت را به هدر دادی!
روز دیگر تندبادی برآمد ،کشتی غرق خواست شد ،ملّاح او ← ادامه

شعری لطیف مشتمل بر فوائد لغوی!

شَهِدتُ بأنَّ اللهَ لیسَ بِخالِقِ
وَ أنَّ رسولَ اللهِ لیسَ مِن البشرِ

وَأنَّ علیّاً لَمْ یَکُنْ بابنِ عَمِّهِ
ومَنْ شَکَّ في هذا المَقالِ فقَد کفر

مراد از خالق یعنی کهنه شونده و مراد از رسول الله جبرئیل امین است و ← ادامه

نام مادرِ حضرت موسی!

معروف است که عدّه ای از اهالی نجف می خواستند نام مادر حضرت موسی را بفهمند وخجالت می کشیدند از شیخ سؤال بنمایند.

لذا پسر بچّه ای را تعلیم دادند که هنگام بیرون آمدن شیخ از حرم مطهّر ،در کفشداری ← ادامه

شاه غضنفر فر علی، ضرغامِ اژدر در علی!

این هفت بحر اخضری ،رَشحیت زآثار آمده
نُه گنبد نیلوفری ،مُشتیت زانبار آمده

شاه غضنفر فر علی ،ضرغامِ اژدر در علی
قمقامِ موج آور علی ،صمصامِ پیکار آمده

دیبایِ تقوی بر تنش ،بُردِ ورع پیراهنش
جامِ ضمیرِ روشنش ،مشکوةِ انوار ← ادامه

آسودهٔ خاک نجف ،فخرِ سلف ،ذُخرِ خلف!

بر بستهٔ صیدش یَلان ،صیدِ کمندش پر دلان
صد طغرل و صد ارسلان ،حکمش خریدار آمده

ناوَرد شارستان او ،هَیجا شکارستان او
میدان بهارستان او ،کز مهد جرّار آمده

ثُعبان شکار شیر زن ،شیر اوژنِ شمشیر زن
وزلامکان نخجیر زن ← ادامه

تعطیلی درس به خاطر احترام به پدر!

«مرحوم آسیّد علی‌اكبر خویی، پدر آیةالل‍ه خویی، با آن‌که خود از علمای بزرگ بود، از فرزندش تقلید می‌كرد. زمانی ایشان به نجف آمده بود و خیلی دوست داشت كه آقای خویی را بر فراز منبر در حال تدریس ببیند. آقای ← ادامه

دیوانه توئی که نجف را رها کرده‌ای!

«در زنجان، دیوانهٔ معروفی بود که احوالاتی داشت.

اوائلی که میرزا محمود امام‌جمعه از نجف برگشته بود زنجان، یک روز بعد از منبر آن‌مرحوم، خودش را از لابه‌لای جمعیّت به ایشان رسانده و گفته بود:

تو هم مثل بقیّه فکر ← ادامه

خودداری سیّد مرتضی کشمیری از دامادیِ میرزای شیرازی!

«مرحوم جدّمان {سیّد مرتضی کشمیری} وقتی در سامرّا خدمت مرحوم میرزای شیرازی بودند، مرحوم آسیّد اسماعیل صدر که هم‌بحث و رفیق ایشان بوده به ایشان می‌گوید:

خبر خوشی برای شما دارم. می‌گویند: چه خبری؟ می‌گوید: میرزا می‌خواهد دخترش را به ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا