حکایات

لطف امام زمان علیه السلام!

اولاً راجع به خودم در سن حدود شانزده سالگی که در خدمت والده مرحومه و اخوی ( آقای دکتر محمد حسن مرشد ) و چند نفر دیگر به زیارت عتبات مشرف شدیم پس از آن مدتی به قصد زیارت امامین ← ادامه

مضیقه زندگی در نجف و وضعیت بهتر در کربلا!

مرحوم شیخ زین العابدین پس از تحصیلات نسباتاً کافی در نجف بسیار در مضیقه زندگی بوده است متوسل به مولا امیر المؤمنین می‌شود در خواب می‌بیند که -علی الظاهر- حضرت در خواب به او می‌فرمایند در نجف زندگی به همین ← ادامه

مسلمانی و دوری از قرآن؟!

یکی از دوستان نقل می‌کرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسئولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر ← ادامه

أذكره فى الخلوات يذكرني في الفلوات!

«عبداللّه بن مبارك گفت: سالى از سالها به حج خانه خدا مى شدم. در راه مرا قطع افتاد و از قافله باز ماندم. بر توكل شتر مى راندم، كودكى را ديدم مراهق از كناره بيابان برآمد تنها جامه مختصر پوشيده، ← ادامه

فواره چون بلند شود سرنگون شود!

جعفر برمكي (پسر يحيي برمكي) از وزراي محبوب و صاحب قدرت هارون الرشيد خلیفه ي عباسي بود كه بسيار مورد توجه و لطف و عنايت خليفه بود. بعد از مدتي ميانه ی خليفه و وزير به هم خورد و خليفه ← ادامه

توسّل ملّا علی کنی به جناب حرّ بن یزید!

«جناب شیخ اجلّ، حاج شیخ حسن اصفهانی – دام توفیقه – حکایت نمود که: مرحوم حاج ملّا علی کنی – قدّس سرّه – در کربلا، در مدرسهٔ حسن‌خان، به کمال سختی و تنگدستی می‌گذرانید. متوسّل به حضرت حرّ شهید – ← ادامه

جریان حضرت داوود و فرشته مرگ!

از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و ← ادامه

اگر نمی‌توانی … از مسند حکومت پایین بیا!

‏ناصرالدین‌شاه قاجار در ماه رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت:

من وقتی روزه می گیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی می شوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه می دهم؛ ← ادامه

جایی ننوشته است گنهکار نیاید…!

شیخ سفارش‌های لازم را به معمارانِ حرم كرد، كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پیش برده و به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به ضریحِ مقدس، نه دروازه صحن)
چرا كه ← ادامه

قصه جریح عابد و نفرین مادر!

امام باقر(علیه السلام) :

در بنی اسراییل عابدی به نام “جریح ” زندگی می کرد روزی در حالی که مشغول نماز بود مادرش نزد او آمد، اما جریح به او اعتنایی نکرد ، مادرش هم او را تنها گذاشت . ← ادامه

لقلقه زبان!

شیخی به شاگردانش کلمه “لااله الاالله ” می آموخت، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت.

شیخ ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا