اهمیت تفکر و اندیشه!
آشیخ هادی ابراهیمینژاد:
در روستای ارچنگ منتظر حاج شیخ بودیم که برای غذا سر سفره نهار حاضر شوند.
آمدن ایشان بیش از حد معمول طول کشید.
پس از مدتی دیدم ایشان با ناراحتی آمدند و فرمودند:
بعد از نماز فکر ← ادامه
آشیخ هادی ابراهیمینژاد:
در روستای ارچنگ منتظر حاج شیخ بودیم که برای غذا سر سفره نهار حاضر شوند.
آمدن ایشان بیش از حد معمول طول کشید.
پس از مدتی دیدم ایشان با ناراحتی آمدند و فرمودند:
بعد از نماز فکر ← ادامه
آسید محسن موسوی:
مرحوم حاج شیخ گاهی بعد از نماز تعقیب را رها میکرد و در بستر دراز میکشید و میفرمود:
تعقیب امروز من تفکر بود و یا می فرمود:
امروز ذکر را به فکر تبدیل کردیم.
← ادامه“روزنهای به
گاهی بنده(محمود)در اتاق ایشان میخوابیدم.
احیانا وسطهای شب که بیدار میشدم میدیدم ایشان از خواب بیدار شده و نشستهاند.
گاهی هم چراغ مطالعه را روشن کرده و گاهی هم بدون چراغ مطالعه، مشغول سیگار کشیدن و فکر کردن بودند بعد ← ادامه
آسید محسن موسوی:
وقتی که ایشان به روستای ما می آمدند معمولا صبحها پیادهروی داشتیم.
مسیر را ایشان معین میکرد، گاهی می گفتند بریم زیارت اهل قبور.
میرفتیم و زیر سایه درختی فرش میانداختیم و مینشستیم.
یک ساعت به اذان ← ادامه
آشیخ مهدی ابراهیمینژاد:
حاج شیخ می فرمود:
پیرمردی در نجف اشرف میهمان ما شده بود.
من گاهی برای او صحبت میکردم.
یک شب بر اثر صحبتهای من آن پیرمرد تا به صبح گریه کرد.
روزی به من دویست تومان داد ← ادامه
یكی از همسایگان ما در مشهد مینوبوسی داشت كه بسیار موجب اذیت و آزار بود.
گاهی آن را پشت در حیاط مابه مدت طولانی روشن می گذاشت و دود و صدای آن حیاط خانه ما را فرا می گرفت.
و ← ادامه
حاج باقر آقا:
همشیرهای به نام زهرا داشتیم که حدود یک سال و نیم از بنده کوچکتر بود، 12 یا 14 سال داشت.
اواز نجف مریض بود، همان اوائل آمدن به قوچان بود حدود سال 1336 ش در بیمارستان امام ← ادامه
آسید محسن موسوی:
در روستای ما شخص بد زبانی بود.
او که زنش را زیر ماشین رفته بود و سنش هم که بالا رفته بود بیشتر حواسش پرت شده بود.
روزی قبل از اذان ظهر بود، حاج آقا داشت سر ← ادامه
آشیخ مهدی ابراهیمی نژاد:
خواب دیدم که در حال تشرف به حرم امام رضا علیه السلام هستم.
در مسیر تشرف زن بسیار زیبایی را دیدم به سختی سر به زیر انداختم که او را نبینم.
بار دیگر این زن در ← ادامه
از حاج شیخ سؤال شد که این که می گویند نفس اماره و نفس لوامه و نفس مطمئنه آیا ما نفوس متعدد داریم؟
ایشان فرمود نفس یک نفس است اما حالات آن مختلف است.
نفس اماره ترقی میکند میشود نفس ← ادامه
هادی آقا ابراهیمی نژاد:
شب بیست و سوم ماه مبارک بود و ما توفیق داشتیم در خدمتش باشیم. (در روستای ارچنگ اطراف مشهد)
بیشتر متدینین در چنین شبی تاب و تبی دارند که اعمال آخرین شب قدر را انجام دهند.← ادامه
حاج علی آقا دلیری:
قهوهخانهای بود، در خیابان طبرسی نزدیک مسجد صفارزاده(که مدتی مرحوم حاج شیخ امام جماعت آن مسجد بود).
صاحب این قهوهخانه گرامافونی داشت که برای جلب مشتری صدایش را بلند میکرد.
کسبه متدین اطراف مسجد مثل آقایان ← ادامه