کشتن مار شیعه در مسجد کوفه!
اهل علمی در مسجد كوفه در حال اعتکاف بوده است.
در این هنگام چشمش به ماری می افتد و آن را میكشد.
ناگهان اجنه ای که در مسجد حضور داشتند به او حمله میكنند، معلوم می شود آن مار در ← ادامه
اهل علمی در مسجد كوفه در حال اعتکاف بوده است.
در این هنگام چشمش به ماری می افتد و آن را میكشد.
ناگهان اجنه ای که در مسجد حضور داشتند به او حمله میكنند، معلوم می شود آن مار در ← ادامه
یک وقتی مرحوم شیخ علی زاهد در نماز جماعت (نماز عشا) سلام نماز را که می دهد، همه مأمومین بالاتفاق میگویند شما نمازتان را سه رکعتی سلام دادید!
ایشان بر خلاف همه می گوید نه من چهار رکعت خواندم.!
← ادامه“
روزی مرحوم شیخ علی زاهد قمی در حمام دستش را به در و دیوار حمام می گذارد.
شخصی به ایشان اعتراض میکند (که شاید در و دیوار حمام پاک نباشد).
ایشان در جواب می گوید: من مقلد شما نیستم.
← ادامه“
به کسی تعارف نمیکرد!
مرحوم حاج آقا حسین قمی به خاطر ضعف ناشی از کهولت سن، آب پرتقال می خو رد و میفرمود:
خوردن این وظیفه من است، لذا به کسی هم تعارف نمیکرد.
اشلون مجتهد لا یصلی و ← ادامه
یک روز آیة الله سید محمود شاهرودی (مرجع تقلید در نجف) فرمود: می خواهم یک نماز با احتیاط کامل (و رعایت شرایط واقعی) بخوانم.
برای همین داخل شط شد و بدن و لباسش را کاملا تطهیر کرد بعد بیرون آمد ← ادامه
آیة الله سید محمود شاهرودی (استاد مرحوم حاج شیخ) بسیار شوخ بود.
روزهای پنجشنبه با عده ای از طلبه ها در معیت ایشان برای شنا و تفریح به شط کوفه میرفتیم.
ایشان مخفیانه به دیگران اشاره میکرد که طلبهها را ← ادامه
1- مرحوم آقا ضیاء (استاد مرحوم حاج شیخ) در درس بسیار عصبانی بود.
روزی شاگردی سر درس بر ایشان اشکال کرد، نگاهی به شاگرد نمود و دید او قدی کوتاه و عمامهای بزرگ دارد فرمود:
لاتحک ایها الاستکان فوقه نعبلکی ← ادامه
روزی ملک شاه سلجوقی جلوس کرده بود و شعراء هر کسی قصیدهای سروده بود و می خو اند و صلهای میگرفت.
شاعری قصیدهای خیلی عالی خواند، بعد از تمام شدن بادمجان دور قاب چینها اعتراض کردند که این چه شعری ← ادامه
سلطان سوریه نامهای به امیر حلب نوشت که “احصوا کل یهودی بلد” یعنی یهودیان این شهر را سرشماری کنید!
می خو است تعداد یهودیهای شهر حلب را بداند.
گویا مگسی روی حاء “احصوا” فضله کرده بود، امیر حلب آن را ← ادامه
گویند: شخصی عمدا یا از روی شوخی این آیه شریفه را این جور خوانده بود:
«فی بیوتٌ اذن الله ان ترفع».
کلمه بیوت را به رفع خوانده بود.
به او گفتند: چرا کلمه بیوتٌ رفع دادی، مگر «فی» جر نمی ← ادامه
در مجلسی که داماد مرحوم آشیخ محمد حسین کمپانی حضور داشت، راجع به آن مرحوم مطالبی بیان داشت، از جمله آن که گفت:
ایشان شخصیت فوق العاده عجیبی بودند، از نظر علوم و کمالات، مقدار زیادی از نوشتجات را در ← ادامه
گدای کوری را دیدند که با نشاط خاصی گدایی میکند.
شخص بیکاری در صدد پیگیری برآمد و دنبالش را گرفت.
گدا پس از مدتی آن گدا کورکورانه به منزل برگشت، به کلبه خرابهای وارد شد، بعد در را محکم بست ← ادامه