شنیدم از کسی که از علی فرزند حاج حسن دخیل شنیده است که گفت:
برای خرید کالایی به بغداد رفتم و هنگام ظهر در قهوه خانه بیروتی در کنار دجله نشستم که فروشنده دوره گردی به مغازه وارد شد. هنگامی که جلوی من رسید، جوانی از پشت سر آمد و سیگاری را که در دست داشت، پشت گردن وی خاموش نمود.
آن دوره گرد، بسیار ناراحت شد. برگشت و دید آن شخص از افراد شرور بغداد است و قدرت مقابله با وی را ندارد. سر به سوی آسمان برداشت و خطاب به خدای سبحان، گفت: اگرمن نتوانم، آیا تو نیز قادر نیستی؟!
دیدم اشک از چشمانش سرازیر شده و پس از آن، صدای حرکتی غیر عادی به گوشم رسید. نگاه کردم. دیدم آن جوان متجاوز در انتهای قهوهخانه، مرده بر زمین افتاده است.
در بعضی از احادیث آمده است که: دعای انسان ستمدیده حجابها را میشکافد.
منبع: کتاب داستانهایی از نجف اشرف، صفحهی 144 با اندکی تصرف.
aashtee.org