سخنرانی در مسجد صفار زاده (ش 13)

نوار شماره 13 مسجد صفار زاده (8) كامل

بسم الله الرحمن الرحیم

من عمل صالحا من ذكر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیبة و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما كانوا یعملون.

صحبت ما در موضوع علم الهى، علم واقعى است كه وارد بر قلب بشود، نه علم زبانى، همه‌ى هدف و مقصود ما در این چند شب همین كلمه است.

آن علمى‌ كه خدا به انسان عنایت مى‌كند یك علمى باشد كه با آن عمل باشد، علم زبانى فایده ندارد، صحبت در این است. تمام این صحبتهاى متفرق كه مى‌شود منظور در آخر نتیجه این معنا باید گرفته شود.

اگر توانستیم نتیجه بگیریم فبها، اگر نه این زحمات چندان فایده‌اى ندارد، آدم بنشیند و صحبت كند و بگوید، خیلى گفته‌ایم و شنیده‌ایم! آنى كه مقصود است به دست بیاید.

علم زبانى فقط به زبان جارى مى‌شود، اما عمل خبرى نیست، أوضع العلم ما وقف علی اللسان، كه در نهج البلاغه امیرالمؤمنین مى‌فرماید، این علم زبانى فایده ندارد.

آن علمى‌ كه نور یقع فى قلب من یرید الله أن یهدیه، آن نورى است كه به قلب مؤمن خدا عنایت مى‌فرماید، افاضه مى‌فرماید، كه به واسطه‌ى آن نور انسان كاملا وظایفش برایش روشن مى‌شود، مطالب را مى‌فهمد، برایش كاملا روشن مى‌شود، به طورى كه راه را از چاه كاملا تمیز مى‌دهد و تشخیص مى‌دهد و به چاه نمى‌افتد ، صحبت در این است.

مثلا اگر خداوند تبارك و تعالى به كسى عنایت بفرماید و از آن نور مقدس علم یك مقدارى عنایت كند آن وقت یك مقدار تأمل و توجه به همین عالم دنیا كند مى‌بیند كه این عالم از بین رفتنى است، تمام نعمتهاى این عالم هر چه كه باشد، تمام مقامات، شئونات، ثروتها، مالها، و… در معرض فنا و زوال است، این را كاملا ادراك مى‌كند.

وقتى كه ادراك كرد مى‌فهمد كه دل نباید ببندد، به چیزى كه از آدم گرفته مى‌شود دیگر میخ محبت او را نباید به قلب بكوبد.

این علم را مى‌خواهیم كه واقعا براى آدم روشن كند مطلب را، چیزى كه از آدم گرفته مى‌شود و با انسان همیشه نیست، ابدى نیست، خوب مى‌بینیم این را دیگر! یك مرتبه لفظش را ما بلد هستیم، بنده خودم هم بلدم، خوب به لفظ مى‌گوییم: دنیا فانى است، ثروتمندها مى‌میرند، چطور مى‌شوند، چطور مى‌شوند، همه‌ى اینها را مى‌گوییم، این علم زبانى نباید باشد، علم زبانى همین است كه همه ما مى‌دانیم.

آن علم واقعى كه ما طالب آن هستیم و دنبال آن مى‌گردیم و از خدا مى‌خواهیم كه توفیق بدهد و عنایت كند یك ذره از آن علم را، این است كه كاملا براى آدم روشن كند فنا و زوال دنیا را و بفهمد انسان كه دل بستن دیوانگى است، به چیزى كه از انسان گرفته مى‌شود میخ محبت آن را به دل بكوبد، این عقلائى نیست، معناى نور علم این است.

میخ مركب را به گِل زن نى به دل. این دنیا مركب است، لازم هم هست، اینجا مزرعه‌ى آخرت است، زاد و توشه باید گرفته بشود اینجا، اما میخ محبت این را به دل نباید كوبید.

انسان یه یك جایى كه مى‌خواهد برود مركب لازم دارد یا ندارد؟ اسب سوارى مى‌خواهد، زاد و توشه مى‌خواهد، وقتى وارد یك منزلى مى‌شود میخ این را باید به گل، به زمین بكوبد، آن را هم باید نگهداریش كند، اما یكى هست آن میخ او را ـ‌از بس علاقه به اسبش دارد به دلش مى‌كوبد، هلاك نمى‌شود این؟ مى‌شود دیگر، میخ مركب را به گل زن نى به دل.

این است آن علمى‌ كه ما پى او مى‌رویم، به سراغ او مى‌رویم، طالب آن هستیم كه انشاء الله خداوند تبارك و تعالى عنایت كند این است،كه دل نبندد انسان به دنیا، نه این كه دنیا نداشته باشد، دنیا مزرعه‌ى آخرت است، لازم هم هست، مركب مى‌خواهد.

الدنیا دنیاوان دنیا بلاغ و دنیا ملعونة، این دنیا دو جنبه دارد؛ از یك جهتش خوب است، بلاغ است براى آخرت كه انسان را به مقصد مى‌رساند و از یك جهتش ملعون است، مطرود است، مغضوب است.

نظیرش، مثالش آب دریاست؛ آب دریا از یك جهت خوب است، از یك جهت ضرر دارد، مثلا یك قافله‌اى سوار شده‌اند مى‌خواهند به ساحل دریا به یكجایى بروند، حالا از این آب دریا استفاده مى‌كنند، كشتى از روى آب سیر مى‌كند، اهل كشتى به این آب احتیاج دارند كه باید كشتى آنها از این آب سیر كند، و بعد خودشان هم تشنه مى‌شوند احتیاج دارند، از توى كشتى از بالا كوزه هایشان را آویزان كنند، مثلا آب برمى‌دارند از این دریا، تصفیه مى‌كنند چاى درست مى‌كنند، غذا درست مى‌كنند مثلا.

اگر اینها به همان مقدار لازم استفاده كردند از این آب دریا، كوزه‌هایشان را هى آب كردند و كشیدند بالا، اگر كسى كوزه نداشت آن كه كوزه‌اش را كشیده است بالا یك خورده هم به رفیقش مى‌دهد ـ‌زكات است، خمس است، چیزهاى دیگر مثلا حقوق فقراست اگر این كار را كردند نجات پیدا مى‌كنند.

ولكن اگر اهل این كشتى از آب دریا كشیدند بالا، به این آب شور علاقه پیدا كردند، به آب شور گندیده علاقه پیدا كردند، علاقه كه پیدا كردند هى تند و تند آب مى‌كشند بالا، ذخیره مى‌كنند، مى‌ریزند و مى‌ریزند و مى‌ریزند كشتى را غرق مى‌كنند، هلاك مى‌شوند.

ببین! پس این دنیا دو جنبه دارد، اگر انسان این را مركب براى آخرت قرار بدهد او را نجات مى‌دهد، مزرعه‌ى آخرت است و خدا هم ما را براى همین كار به دنیا آورده كه اینجا اسبابى فراهم كنیم، كمالى پیدا كنیم كه در آخرت یك مقام و درجه‌اى پیدا كنیم، براى همین آمده‌ایم، این دنیا، دنیاى بلاغ است كه انسان را مى‌رساند به آخرت و یك دنیا دنیاى ملعون است، الدنیا دنیاوان دنیا بلاغ و دنیا ملعونة.

خوب حالا ببینید آقا! آن كسانى كه میخ محبت دنیا، میخ مركب را به قلب كوبیده باشند، علاقه پیدا كرده باشند، این قلب مى‌میرد، هلاك مى‌شود، دل مرده، تن مرده!

تن مرده همین مردن عرفى است كه مى‌بینید یك كسى مى میرد و روحش خارج مى‌شود، بدنش مى‌خشكد و مى‌پوسد، این تن مرده است.

دل مرده كدام است؟ دل مرده این است كه در عینى كه تن زنده است این ‌میت بین الاحیاء است، ‌این دلش مرده است، هركه دلش مرد به واسطه‌ى محبت دنیا، قلبش مرد، حرف شنو دیگر نیست، آن نور علم به آنجا افاضه نمى‌شود، آن علمى را كه صحبتش را مى‌كنیم به او داده نمى‌شود.

لا یمسّه الا المطهّرون، علم قرآن، معارف قرآن، علوم قرآن اینها به كسانى كه پاك و پاكیزه باشند عطا مى‌شود، به دل میت كتابت نمى‌شود ایمان، علم داده نمى‌شود.

آن وقت این قلبى كه میخ محبت دنیا به آن كوبیده شده باشد حرف شنو نیست، حرف نمى‌شنود، هر چه به او بگویند علاقه پیدا نكن به دنیا! نمى‌شنود، از حلال از حرام، از هر راهى كه باشد علاقه پیدا كرده دیگر، بندش نیست، مرتكب همه چیز مى‌شود تا این كه جمع كند مال دنیا را.

این قلب مرده حرف شنو دیگر نیست، اگر آیات قرآن تلاوت شود، اگر فرمایشات انبیاء گفته شود، اگر روایات، احادیث ائمّه خوانده شود این اگر هم بشنود علم زبانى مى‌شود، یاد مى‌گیرد، ممكن است یاد بگیرد، ـ‌خوب بعضیها هم هستند اصلا در فكر یاد گرفتن هم نیستند اگر بر فرض هم حاضر بشود، چون محبت دنیا در قلبش هست دیگر این علمش علم زبانى مى‌شود آقاجان! صحبت در این است كه انسان از خدا بخواهد آن علم را به او عطا كند، صحبت همه‌اش در همین كلمه است.

حب الدنیا رأس كل خطیئة، عمده همین محبت و علاقه به دنیا است، این میخ محبت دنیا اگر در قلب كوبیده شد قلب از كار مى‌افتد، هلاك مى‌شود، دیگر این قلب مرده است، دیگر حرف نمى‌شنود.

ببینید معناى این آیه‌اى كه الآن خواندیم من عمل صالحا من ذكر او أنثی و هو مؤمن فلنیحیینّه حیاة طیبة، كسى كه عمل صالح داشته باشد، چه مرد چه زن، و ایمان هم داشته باشد، و حال این كه او مؤمن هم باشد، عمل خوب تنها كافى نیست، باید ایمان باشد، ممكن است یك دهرى یك كار خوبى بكند، اما ایمان ندارد، نه، او مشمول این آیه نیست، من عمل صالحا من ذكر او أنثی و هو مؤمن فلنیحیینّه حیاة طیبة، ما زنده‌اش مى‌كنیم این شخص مؤمنى را كه عمل صالح دارد، تقوى دارد، پرهیزكار است، ورع دارد، این را زنده مى‌كنیم به یك حیات طیب و خوشى، هم در دنیا هم در آخرت.

در آخرت هم و لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما كانوا یعملون، خداوند به مؤمن حیات طیب عطا مى‌كند.

حیات طیب آن است كه نفس مطمئنه، روح مطمئن به او عطا مى‌كند، با اطمینان خاطر زندگى مى‌كند، در همین دنیا هم راحت است، فقیر هم باشد اهمیت ندارد، غنى هم باشد اهمیتى ندارد، هر حالى از حالاتى كه خدا براى او صلاح بداند او قلبش مطمئن و راحت است، حرف شنو است.

حیات طیب مال روح است، این روح و قلبش زنده است، زنده كه شد حرف شنو است.

مرده كه حرف نمى‌شنود، إنّك لا تسمع الموتی و لا تسمع الصم الدعاء، تو نمى‌توانى به میت به اموات حرف حالى كنى، اگر یك آدم كرى باشد، دعا، یعنى صدا كردن را نمى‌توانى به او حالى كنى، هر چه صدا بزنى نمى‌شنود دیگر.

مخصوصا اگر إذا ولّوا مدبرین، پشت به آدم هم كرده باشد، یك آدم كرى پشتش به طرف شما باشد رویش به آن طرف، صدا بزنى مى‌شنود؟! حالا اگر روبرو باشد ممكن است از حركت دادن لب انسان یك چیزى پى ببرد، اما إذا ولّوا مدبرین اگر شد دیگر هیچ چیز نمى‌شنود، دل مرده، چشم قلبش كور است، گوش قلبش نمى‌شنود، میت است دیگر.

شنیدن، حركت، ادراك، علم، مال زنده است، اینها از آثار حیات است، قلبى كه اگر مرده باشد دیگر درك ندارد، هر چه به او بگویى نمى‌فهمد، غیر از لفظ هیچى دیگر حالى نمى‌شود.

مثل الذین كفروا كمثل الذی ینعق بما لا یسمع إلا دعاء ونداء، مَثََل كفار نسبت به انبیائى كه كه دعوت مى‌كنند كفار را، آنها را مى‌خواهند هدایت كنند به هدایت عامه، مَثَل اینها مى‌فرماید مَثَل آن كسى است كه صدا مى‌زند یك چیزى را كه نمى‌شنود مگر همان دعا، صدا را، ندا را، مثل حیوانات، حیوانات وقتى كه با اینها حرف بزنى چیزى بگویى همان صدا را مى‌شنوند، اما آیا حرف حالیش مى‌شود؟!

كفار را خداوند تشبیه مى‌كند به حیوانات، مثلا فرض كنیم از بیرون یك نفرى الاغهایى را بار كرده آورده به شهر، جنس آورده مى‌خواهد بفروشد، این دم دروازه یك ساعت بنشیند این الاغها را موعظه كند: اینجا شهراست، اینجا ده نیست كه شما سر و صدا كنید، این ور و آن ور جست و خیز كنید، هى موعظه كند به الاغها، بعد اینها كه وارد شهر شدند باز همان جست و خیز را دارند، حرف حالیش نمى‌شود، اینها آیات قرآن است دیگر!

پس آقاجان! ما آن را كه دنبال او مى‌گردیم باید او را پیدا كنیم. علم زبانى فایده ندارد، آن كسى كه هیچ دنبالش نمى‌رود كه التماس دعا! آن كسى هم كه دنبالش مى‌رود ولى فقط علم زبانى است آن هم كه همین طور است.

قلب نباید مرده باشد، قلب مرده حرف شنو نیست، هر چه به او بگویند باید از خدا ترسید، صریح قرآن این است نمى‌ترسد، حرف حالیش نمى‌شود دیگر! ده بار هى قرآن بخوان و أما من خاف مقام ربه… فایده ندارد، دیگر دل مرده است حرف شنو نیست دیگر.

شنیدن حرف از آثار حیات است، فلنحیینه حیاة طیبة، حیاة طیب خداوند عطا مى‌كند، نفس مطمئنه عطا مى‌شود، قلب آرامش پیدا مى‌كند، اضطراب ندارد كه همیشه به دنیا، حلال و حرام و اینجا و آنجا و آنجا باشد.

قلب مضطرب چیزى در آن منعكس نمى‌شود، علم وارد آنجا نمى‌شود، شما نگاه كنید یك حوض آبى، یك سلخ آبى را اگر شب هوا صاف باشد، عكس ماه در آن مى‌افتد، عكس ستاره‌ها در آن مى‌افتد، اما این آب را اگر یك سنگى بیندازى مضطربش كنى آن عكس ستاره و آن عكس ماه هم داخل آن معلوم نمى‌شود، نمى‌بینید!منعكس نمى‌شود دیگر.

حقایق و واقعیات بر قلب مضطربى كه آلودگى به دنیا دارد و همیشه فكر دنیاست، حلال و حرام و راست و دروغ، این نمى‌شود آقا! واقعیات نمى‌شود دیگر! این حرمت تكوینى دارد بر این قلب، معارف و علم و اینها نوشته نمى‌شود دیگر، محروم است این. اینها را بایستى یك خورده…

این چند شب فقط منظور همین است، خدا مى‌داند! كه بلكه انشاء الله تبارك و تعالى یك كارى بكنیم، صحبت زیاد كه چیزى ندارد، یك كارى بكنیم كه خداوند تبارك و تعالى به ما مرحمت كند یك حیات طیبى، علم، ایمان، معرفت.

و آن راهش همین است، اول سد از این راه، اول مانع حب دنیاست كه میخ محبت دنیا اگر در دل كوبیده شد فایده ندارد، باید علاقه را بیندازى كنار.

نه این كه نداشته باشى، باید داشته باشد، دنیا مزرعه آخرت است، به واسطه‌ى دنیا انسان خیلى از كارها براى آخرت مى‌تواند بكند، داشته باشد انسان، زحمت بكشد، خدا به او عنایت مى‌كند، اما باید بداند كه چكارش كند نه این كه محبت به او داشته باشد به طورى كه اگر مختصرى از آن گرفته شود سكته كند، آن طورى كه دستور داده‌اند به همان طریق، بگذرد از دنیا، اگر با حرامى مواجه شد واقعا چشم بپوشد، به همان حلال اكتفا كند و الا فایده ندارد.

من عمل صالحا من ذكر أو انثی و هو مؤمن، ایمان داشته باشد، باور هم داشته باشد، عمل صالح بكند با باور، خدا، پیغمبر، معاد، قیامت، جنت، نار، تمام اینها را باور و تصدیق كرده باشد، براى این خدا خبر داده فلنحیینه حیاة طیبة، دو تا حرف تأكید،، لام براى تأكید است، نون تأكید هم دارد، البته البته، البته البته به او حیات طیب عنایت خواهیم كرد صریح قرآن است دیگر، و لنجزینهم اجرهم باحسن ما كانوا یعملون در آخرت هم كه معلوم است.

پس ببینید دل مرده با تن مرده فرقى ندارد یعنى چه؟ یعنى همان طور كه تن مرده وقتى كه انسان مرد این بدن مى‌پوسد، آلت سماع كه گوش است از بین مى‌رود، هر چى به این بدن میت داد بزنى نمى‌شنود ـ‌بدنش نمى‌شنود ها! اما روحش مى‌شنود دل مرده هم هر چه داد بزنى كمثل الذی ینعق بما لا یسمع إلا دعاء و نداء، فقط مثل حیوانات سوت بزنى همان صدا را مى‌فهمد، صریح قرآن است دیگر! صمٌ بكمٌ عمی، لا اله الا الله!

دل مرده با تن مرده فرقى ندارد، همان طورى كه تن مرده حرف شنو نیست دل مرده هم حرف شنو نیست، به این معنا كه حرف را مى‌شنود، علم زبانى پیدا مى‌كند، اما حرف شنو نیست، نمى‌گویند فلانى حرف شنو نیست؟ یعنى حرفى كه بشنود و عمل كند نه خیر! و الا این به گوش كه مى‌شنود، كسى كه دلش مرده باشد بدنش كه زنده است به گوش سر مى‌شنود، اما به گوش سِرّ نمى‌شنود. فرقش این است گوش سِرّش كر است، صمٌ بكمٌ، كور است،كر است، ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم…

بله اول سد این راه، سد براى راه آخرت، رسیدن به كمالات همان طور كه فرموده‌اند حب الدنیا رأس كل خطیئة، تا محبت دنیا از دل بیرون نرود فایده ندارد، اگر محبت دنیا بود همین كه هست دیگر از دروغ هم انسان باك ندارد، حرام، حلال، دروغ، راست، مى‌خواهد جمع كند دیگر، علاقه دارد!

آن وقت من عمل صالحا من ذكر او انثی ببینید عمل صالح مى‌خواهد؛ یعنى باید در دنیا كار كرد، باید زحمت كشید، هم براى دنیا باید زحمت كشید؛ چون مزرعه آخرت است و هم هم براى آخرت، همه‌اش براى آخرت باید باشد.

من غلى دماغه سایفا غلت قدره شاتیا، و لنجزینهم أجرهم بأحسن ما كانوا یعملون، كسى كه در تابستان مغزش به جوش آمد؛ یعنى زحمت كشید، زراعت مى‌كند، درو مى‌كند، چه مى‌كند، چطور است، فلان است، زحمت مى‌كشد دیگر، مغزش در تابستان اگر جوش آمد، در زمستان دیگش جوش است. اما كسى كه در تابستان راحت طلبى كرد، توى این كافه، آن قهوه خانه، این ور و آن ور رفت، در زمستان باید توى گلخن بخوابد. من غلى دماغه سائفا غلت قدره شاتیا، كسى كه جوش بیاید مغز او در تابستان، دیگش در زمستان به جوش است، اما آن كسى كه در تابستان مغزش به جوش نیاید، زحمت نكشد، در زمستان جایش گلخن است.

براى آخرت هم همین طور است، كسى كه در این دنیا براى آخرت زحمت كشید، تقوا داشت، پرهیزكارى داشت، از خود گذشتگى داشت، زحمت كشید، مى‌دانید كه زحمت براى آخرت یعنى چه، در آخرت دیگش به جوش است، جایش بهشت است. اما كسى كه در دنیا تنبلى كرد، اطاعت نكرد، زحمت نكشید، در آخرت هم جایش گلخن است، این مثل عربى است، روایت نیست، من غلى دماغه سایفا غلت قدره شاتیا.

دماغ انسان باید به جوش بیاید، باید زحمت بكشد، همین طور انسان بخورد و بخوابد، دنبال دنیا برود و یك قدرى جمع كند و بخورد و بخوابد از همه چیز هم غافل باشد براى آخرت هیچ كارى نكند، دل به دنیا بسته از توى محیط خانواده‌اش آن طرف یك قدم برنمى‌دارد.

اگر چنانچه از خیابان رد بشود یك مسلمانى، غریبى آنجا افتاده است دارد جان مى‌دهد، محتضر است، از بس كه به فكر خودش و دنیاست اصلا رد مى‌شود هیچ اعتنا نمى‌كند، در صورتى كه اگر یك قاشق آش به او برسد زنده مى‌شود مثلا، این را بردارد دكتر ببرد چكار بكند… ابدا این حرفها چیست؟

به قدرى متوجه خودش هست، به قدرى علاقه به خودش و زندگیش دارد در مى‌رود هیچ اعتنا نمى‌كند، فقط از محیط زندگى خودش از خانه‌ى خودش، از چهار دیوارى خودش آن طرف را نمى‌بیند اصلا، قلبش مرده است دیگر چشم قلبش كوراست، آن طرفتر را نمى‌تواند ببنید، به چشم سَر خوب مى‌بیند دنیا را، خیلى هم زرنگ است، خیلى هم بلد است چكار كند راجع به دنیا، چشم سَرش خیلى هم تیز است، خیلى عجیب است، اما چشم سِرّ و قلبش كور است، كفار و غیر ذلك این طورى هستند.

خوب ما حالا بحمد لله و المنه باید خدا را شكر كنیم كه درجه‌ى اول از ایمان را داریم، خیلى باید شكر بكنیم، لكن در عین حال باید مواظبت كنیم، درجه‌ى اول ایمان را الحمد لله باور كرده‌ایم، به خدا، پیغمبر، معاد، قیامت، حساب، كتاب، جنت، نار، به انبیاء، به ائمّه، مقام ولایت، اینها را الحمد لله باورمان آمده، اما كدام درجه از ایمان را كدام یكى داریم آن معلوم نیست.

باید سعى كنیم تا درجات ایمانمان انشاء الله بالاتر برود، ما انشاء الله از كسانى نیستم كه قلبمان میته باشد و مرده باشد هیچ چیز حالیمان نشود،نه، نه، نماز مى‌خوانیم، روزه مى‌گیریم، مكه مى‌رویم، الحمد لله یك قدرى حرف شنو هستیم، اما چقدر حرف شنو هستیم حرف درآن است.

نباید از رحمت خدا مأیوس شویم، خوب الحمد لله خدا را شكر كه ایمان داریم، اما درجات دارد، ایمان مبثوث بر همه‌ى جوارح است، پخش است، دنبال آن مى‌گردیم كه ترقى بكنیم درجات ایمانمان بالا برود انشاء الله. در آخرت هم امید شفاعت از موالیان خودمان داریم انشاء الله.

اما همین كه عرض كردم نباید بخوابیم خیلى، الناس نیام إذا ماتوا انتبهوا، حالا در خواب نباشد انسان همیشه دیگر، همان محبت دنیا، آن را خیلى باید مواظبت كرد.

خوب كلمه‌اى گفته است این فارسى زبان هر كى بوده، میخ مركب را به گل زن نى به دل، خیلى تعبیر خوبى كرده است، اسب را هر وقت سوار مى‌شوى به منزل كه رسیدى، خوب علاقه آدم به او دارد كه فرار نكند، میخش را بكوب به زمین، البته او را باید حفظ كنى، برایش كاه و جو فراهم كنى، چكار كنى، چكار كنى، اما اگر علاقه به او خیلى داشتى تا بخواهى از اینجا بروى در یك دكانى براى خودت یك چیزى بخرى یا براى او مى‌ترسى این از بین برود میخ او را به قلب خودت بكوبى خوب چطور مى‌شود آدم؟ همانجا فورى مى‌میرد دیگر.

خوب ببینید این بدن انسان، این دنیا، به منزله‌ى مركب است، این بدن انسان هم به منزله مركب است كه روح بر او سوار شده و به وسیله این مركب مى‌خواهد به منزل برسد، به این بدن فرمان مى‌دهد نماز بخوان، روزه بگیر، حج برو، چكار بكن، چكار بكن! سوار كرده خداوند عالم روح را بر مركب بدن، او راكب است و این مركوب، باید بدن را حفظ كنى، از سرما، گرما، جهات دیگر، لباس، مسكن، همه چیز لازم است دیگر، باید این مركب را حفظ كنى تا سوارى بدهد، تا بتوانى با آن نماز بخوانى، روزه بگیرى حج بروى، این بدن باید سوارى بدهد.

حالا یك كسى به اسبى، الاغى سوار بشود، مى‌خواهد برود جایى، این بدن هم به منزله همان است، این دو جور است، یك مرتبه ‌این است كه وارد یك منزلى كه مى‌شود این اسب را مواظبت مى‌كند، برایش كاه و جو و هر چه لازم دارد تهیه مى‌كند، براى خودش هم همین طور، این هم مركب سالم مانده هم خودش سالم مانده، به منزل مى‌رسد، بدن را باید مواظبت كرد، لباس مى‌خواهد، چى مى‌خواهد، اما از راهش دیگر، از حلال.

اما یكى هست مى‌بینى نه، این از این مركب خیلى خوشش آمده، به او دل بسته، به هر منزلى كه مى‌رسد همه‌اش مشغول قشو كردن اوست، از خودش به كلى فراموش كرده، اصلا فانى شده در آن، یك مرتبه متوجه مى‌شود كه از گرسنگى مرده، یا میخ او را به قلبش كوبیده هلاك شده، این بدن را باید مواظبت كرد البته، باید انسان دنیا را تحصیل كند براى آخرتش، باید تحصیل كند، اما علاقه نبندد.

این بدن یك الاغى است كه سوار شده است انسان، باید به وسیله‌ى الاغ به منزل برسد، نماز بخواند، روزه بگیرد، چه كار كند، حرف بزند، عبادت كند، همین طور، اما اگر همیشه مواظب این الاغ شد ، آن شب عرض كردم انسان به هر چه زیاد توجه كرد بیشتر به او علاقه پیدا مى‌كند، آن وقت گاهى مى‌بینى انسان به قدرى به این بدن علاقه پیدا مى‌كند كه از خودش به طورى فراموش مى‌كند كه الاغ و صاحب الاغ یكى مى‌شود.

او خیال مى‌كند همه‌اش همین است، دیگر روح و آخرت و مبدأ و قیامت و فلان و فلان همه و همه همین خودش است، الاغ با صاحب الاغ اتحاد پیدا مى‌كند، یكى مى‌شود، این علاقه است ها!

اگر به چیزى دل بست آدم، علاقه پیدا كرد به دنیا ،دل انسان اگر به دنیا زیاد توجه پیدا كرد آن دل مى‌شود عین یك دهى كه پر است از الاغ و گوسفند و پشكل و پهن و… دلى كه به دنیا علاقه پیدا كرد، میخ محبت دنیا كه به قلب كوبیده شد، آن دل نیست، آن یك دهى است؛ یعنى همه‌اش توى آن قلب الاغ و گاو و اسب و پول و… صبح تا به شب در این فكرهاست، آن دل نیست، دهى است پر از گاو و خر و حیوانات! مى‌بینى همه‌اش توجه به همین زندگى دنیا دارد، چى داشته باشم، چى نداشته باشم؟ آن رفیقم ترقى كرده، او چنین شده، او اِلِه شده، چه كاره شده! قلب مضطرب است، همیشه این ور و آن ور، به منزله یك دهى است، دل نیست، ده است.

آن وقت این اضطرابى كه دارد آن حقایق، معارف، علوم، در این قلب منعكس نمى‌شود، مثل آن حوضى است كه اگر سنگى بیندازى آبش مضطرب بشود این ستارهها و ماه و اینها درست معلوم نمى‌شود، باید آرام باشد قلب.

همیشه فكر دنیا! چه خبر است دیگر؟ به قدر لازم، آنى كه واجب است، آنى كه مستحب است، آن مقدارى كه لازم است، همان مقدار آدم بگیرد، آن وقت و لنحیینه حیاة طیبة، قلب آرامش پیدا مى‌كند، حیات قلب! و الا اگر همیشه انسان به دنبال دنیا و فكر باشد هى علاقه‌اش بیشتر مى‌شود و بیشتر مى‌شود، اتحاد راكب و مركوب لازم مى‌آید، آن دل مى‌شود یك دهى، آن یك میتى است بین الاحیاء، مرده‌اى بین احیاء راه مى‌رود، حرف مى‌زند، خیلى هم زرنگ است، اما یك مرده، میت بین الاحیاء.

بر محمد و آل محمد صلوات.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا