حاجی افشار:
در ایامی که تابستانها حاج آقا به روستای سیج (از روستاهای کلات که راه سختی داشت) می رفتند معمولا بنده با ماشین جیپ ایشان را به آن روستا میبردم.
روزی به ایشان گفتم: اینجا برای رفت و آمد بچههای شما سخت است.
فرمود: من به دلم مراجعه کردم، چیزی از امور دنیا که به آن علاقه داشته باشم پیدا نکردم، مگر محبت اولاد.
لذا میخواهم از آنها فاصله بگیرم تا وقت مرگ راحت باشم.
این اولین سفر ایشان به سیچ بود که در سال 63 اتفاق افتاد. این سفرها حداقل شش سال پشت سر هم ادامه داشت.
میفرمود اگر کسی از جای من پرسید بگویید رفت و آمد سخت است، تا کسی به اینجا نیاید.
وقتی بعضی از بزرگان میخواستند به دیدن حاج شیخ بیایند، میفرمود اینجا را انتخاب کردم که کسی نیاید.
به فرزندانشان میفرمود:
فقط جمعهها بیایید، نهار هم درست کنید و با خود بیاورید، شب هم نمانید.
وقتی ایشان مریض شدند دیگر نتوانستند بیایند.
بعد از آن یکی دو سالی تابستان را به جاغرق رفتند.
“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی