اشعار

شمع انجمن!

همره باد صبا نافه ی مشک خُتن است؟ یا نسیم چمن و بوی گل و یاسمن است؟
دیده ی دل شده روشن مگر ای باد صبا همرهت پیرهن یوسف گل پیرهن است؟
یا مسیحا نفسی می رسد از عالم غیب
ادامه

ای روی تو شمع محفل عالم!

ای شاهد حسن غیب یزدانی ای مظهر اقتدار سبحانی
ای مصلح عالم ای جهان آرا ای پرتو آفتاب ربانی
باز آی و جهان به عدل و داد آرای تا چند درون پرده پنهانی
باز آی و دل جهانیان مگذار زین
ادامه

و ظهور تو جواب همه ی مساله‌ هاست!

السلام علیک یا حجة الله فی ارضه

بی‌قرار تؤام و در دل تنگم گله‌ هاست
آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
بی‌تو هر ← ادامه

هرچه طلب میکنی ، از خویش کن!

چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بُوَد هر چه تمنا کنی

عافیت از غیر ، نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته ، طبیب تو نیست

از تو بُوَد، راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو، پرستار ← ادامه

بی وفایی دنیا با اهل دنیا!

چه بسیار مردان پر قدرتی
که در این جهان از پی راحتی

به کوه و کمر قصرها ساختند
همه قصرها را بیاراستند

در اطراف هر قصر از بیم جان‏
گروهی مسلح، نگهبانشان‏

که تا این همه قدرت و ساز و ← ادامه

کنزُ الفقرایی و همانند نداری!

 

ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی

کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی

ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو

مافوق مکان در نظر اهل ولایی

کنزُ الفقرایی و همانند نداری

تو رحمت موصوله احسان خدایی

عیب از دل ما ← ادامه

کمال این است و بس!

گوهر خود را هویدا کن ، کمال این است و بس
خویش را در خویش ، پیدا کن ، کمال این است و بس

سنگ دل را ، سُرمه کن در اسیای رنج و درد
دیده را زین سرمه بینا ← ادامه

با آل علی (ع) هرکه درافتاد، وَرافتاد!

دیشب به سرَم باز هوای دِگَر افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گُذر افتاد

چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد
این شعرهمان لحظه مرا در نظر افتاد

با آل علی ع هرکه در افتاد، وَرافتاد

این قبر غریبُ الغُربا ← ادامه

تو کریمی تو رحیمی!

ملکا ذکر تو گویم ، که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره ، که تو ام راهنمایی

بری از رنج و گدازی ، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی ، بری از چون ← ادامه

هم خجالت زده‎ام هم به شما دلگرمم!

السلام علیک ایها العزیز!

لطف اگر لطف تو شد دست گدا خوبتر است
سر این سفره زمین‎گیری ما خوبتر است
آخرِ، سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتراست
هم خجالت زده‎ام هم ← ادامه

در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟

السلام علیک‌ ایها المنصور

صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم ← ادامه

مادرت چشم براهت بخدا مانده هنوز!

السلام علیک یا بقیة الله

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
به تمنای نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
فقرا پیش کریمان که ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله
پیمایش به بالا