همه یادداشت‌ها

حتی وقتی هم که پول نداشتند!

حاج باقرآقا:

مکرر اتفاق می افتاد که خودشان پولی نداشتند، می‌پرسیدند: باقر پول داری؟ صادق پول داری؟ آقای حسابی پول داری؟

بعد پول را می‌گرفتند و یا دستور می‌دادند به مورد خاصی برسانیم.

که این موارد زیاد بود که ذکر ادامه

این هم یک نوع کمک به تهیدستان!

حاج صادق آقا:

پیرمرد یزدی نزدیک مغازه ما بود که میوه فروشی می‌کرد، اوضاع کاسبی او خیلی قوی نبود.

آقاجان برای خرید میوه به آنجا می‌رفتند و میوه‌های مانده راکه معمولا خریداری نداشت می‌خریدند تااز این راه کمکی به او ادامه

کمک به اندازه!

سید ابوالفضل موسوی:

من معمولا ماهی یک بار خدمت حاج آقا می‌رسیدم.

هفتصد یا هشتصد تومان به بنده می‌داد، این پول به اندازه همان یک ماه برای مخارجم بس می‌شد.

اما وقتی پول داشتم دیگر خبری نبود. بدون آن که ← ادامه

زودتر برو کبابی نبندد!

حاج باقر آقا:

برای مجلس ترحیم آقاجان به قوچان رفتیم برای استراحت منزل آقای صفوی رفتیم. در این جلسه یکی از برادران کمالی نیا گفت:

در زمان پدرم فقر شدیدی داشتیم. یک روز هیچی نداشتیم بخوریم و همه گرسنه بودیم.← ادامه

پرداخت هزینه جراحی!

حاج باقر آقا:

حدود سال 54-55 بود که فرمودند:

اگر وجوهات بدهی داری بردار عیادت بیمار برویم. پنج هزار تومان برداشتم.

رفتیم منزل آقای معصومی که بعدا امام جمعه تربت و عضو خبرگان شده بود.

بستری بود. اتاقش خیلی معمولی ← ادامه

رسیدگی به اشخاص

حاج باقر آقا:

 خیلی مخفیانه رسیدگی‌های زیادی نسبت به طلبه‌ها داشتند که توسط بنده یا اخوی بود اما هیچ کدام‌مان از کار دیگری با خبر نمی‌شد.

گاهی هم  رسیدگیهایی داشتند که  ما هم تا زمانی که ایشان زنده بودند از ← ادامه

رسیدگی به نیازمندان!

حاج باقر آقا:

خیلی مخفیانه رسیدگی‌های زیادی نسبت به طلبه‌ها و غیر طلبه ها داشتند که توسط بنده یا اخوی بود.

اما هیچ کدام‌مان از کار دیگری با خبر نمی‌شد!

روزنه‌ای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از عالم ربانی،

ادامه

خدا این گونه جبران می کند!

آسید محسن موسوی:

در ایامی که خدمت حاج شیخ  بودم یکی از برنامه های ایشان این بود که اگر پولی دستشان می‌آمد، هر چقدر هم که بود، آن را نگه نمی‌داشت، فورا انفاق می‌کرد.

اصلا فکر نمی‌کرد که الان دست ← ادامه

خدا برای ما می‌رساند!

حاجی اسدی خیرآبادی:

یك روز به طرف منزل حاج آقا می‌رفتیم، دیدیم یك طلبه از آنجا بیرون می‌آید.

خدمت ایشان که رسیدم دویست و پنجاه تومان به ایشان دادم.

فرمود: این طلبه را دیدی از منزل ما خارج شد؟

گفتم: ادامه

توکل در راه تحصیل علم!

آسید محسن موسوی:

حاج شیخ می فرمود:

وقتی می‌خواستم برای ادامه تحصیل از قوچان به مشهد بیایم، با توجه به این که یتیم بودم، و هیچ کس را نداشتم،بعضی از حاجی‌ها و اهالی روستا به من گفتند:

با این وضعیت ← ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا