این نوع کتابخوانی ارزشی ندارد!
🔹 از قول ابوالفضل بیهقی نقل کردهاند که: هیچ کتابی نیست که به یک بار خواندن نیارزد؛ یا: هر کتابی به یک بار خواندن میارزد. حال آنکه این قول از مشهورات بیاساس است. همهٔ ما به تجربه دریافتهایم که بسیاری ← ادامه
🔹 از قول ابوالفضل بیهقی نقل کردهاند که: هیچ کتابی نیست که به یک بار خواندن نیارزد؛ یا: هر کتابی به یک بار خواندن میارزد. حال آنکه این قول از مشهورات بیاساس است. همهٔ ما به تجربه دریافتهایم که بسیاری ← ادامه
شنیدم از یکی از کشورهای افریقایی از آقای شریعتمداری استفتا کرده بودند:
کشور ما گرمسیر و گرمای آن طاقتفرسا است. ماه رمضان در فصل گرما واقع شده و روزه گرفتن بسیار مشکل است؛ به گونهای که لازمهاش تعطیلی کارها و ← ادامه
امیر المؤمنین علی علیهالسّلام:
اِنْ أَحْبَبْتَ سَلَامَةَ نَفْسِکَ وَ سَتْرَ مَعَايِبِکَ فَاقْلِلْ كَلامَکَ وَ أَكْثِرْ صَمْتَکَ يَتَوَفَّرْ فِكْرُکَ وَ يَسْتَنِرْ قَلْبُکَ وَ يَسْلَمِ النّاسُ مِنْ يَدِکَ
اگر تندرستی خود و پوشیده ماندنِ زشتیهای خود را دوست داشتی، گفتار را کم ← ادامه
نقل شده که یکی از بزرگان سوار تاکسی شده بود در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من!
راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!!← ادامه
مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد ک-ه به نام ایشان معروف است- نماز جماعت می خواند، ایشان نمازش خیلی طولانی بود.
بعضی مضمون درست کرده بودند که اگر کسی به ایشان اقتدا کند و ← ادامه
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست. مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است، بگو!
بهلول جواب داد: ← ادامه
کشیشی در مقام وعظ، برای مریدان خود اوصاف بهشت را می گفت و ابداُ از جهنم دم نمی زد،
تا این که روزی یکی از حاضران گفت: شما همیشه برای مردم بهشت را شرح می دهید، آخر یک روز هم ← ادامه
یکی از خلفای عباسی که بسیار ظالم و ستمگر بود به یکی از ندیمان خویش گفت:
برای من لقبی پیدا کن که پسوند آن اسم “اللّه” باشد، مثل اَلْمُعتَصم بِاللّه،
آن ندیم پس از لحظهای گفت: هیچ لقبی برای ← ادامه
سه نفر به نامهای محمد، ابراهیم و موسی مسجدی ساختند. یس از آن، امام جماعتی را برای مسجدشان معین کردند. شبی امام جماعت در نماز مغرب سوره اعلی را خواند تا به این آیه رسید: “صحف ابراهیم و موسی”.
آن ← ادامه
ابو الوَدّاک همدانی گوید: به ابو سعید خُدری (از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله) گفتم:
ّ”وَ اللَّهِ مَا يَأْتِي عَلَيْنَا عَامٌ إِلَّا وَ هُوَ شَرٌّ مِنَ الْمَاضِي وَ لَا أَمِيرٌ إِلَّا وَ هُوَ شَرٌّ مِمَّنْ كَانَ ← ادامه
دو نفر طلبه از محله ای عبور می کردند به درب خانه ای رسیدند که شخصی در آنجا تغوط کرده بود
یکی از آن دو نفر به رفیقش گفت: هذا غایة ما فی الباب!
طلبه ای از ابو القیافه ای پرسید این شعر الفیّه ابن مالک را برای من معنا کن!
بذا لمفرد مذکر اشر بذی و ذه تی تا علی الانثی اقتصر
گفت: بذا که یعنی بذا! لمفرد یعنی یکی بذا! مذکر هم ← ادامه