ماجرای حمال عمی!
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشتبام بازی میکرد، که در حین بازی پایش لیز میخورد و از بالا به پایین پرت میشود؛
پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار می گذارند كودك
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشتبام بازی میکرد، که در حین بازی پایش لیز میخورد و از بالا به پایین پرت میشود؛
پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار می گذارند كودك
🌴 🌴 🌴 🌴 🌴
🍀 🍀 🍀 🍀
✍️ منصور دوانیقیّ یک شب از ربیع حال عبد الله بن مروان را پرسید. ربیع گفت او در زندان خانه امیرالمومنین محبوس است.
منصور گفت شنیدهام پادشاه نوبه در موقعی که ← ادامه
در جلد سيّم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، صفحه ۲۱۷، نوشته است :
در زمان ناصر دين اللّه عبّاسى، مردى بود، به مردم موعظه مى كرد. در پاى منبر او جمع كثيری از عوام و بلكه از فضلاء نيز ← ادامه
روز عید غدیر سال ۱۳۹۷ در مشهد مقدس با ماشین سواری به مجلسی می رفتم.
راننده که جوان معقولی به نظر می رسید از من پرسید:
آیا ممکن است کسی امام زمان علیه السلام را در خواب ببیند؟
و بعد ← ادامه
مرحوم شیخ رمضان رضایی اصفهانی در حدود سال ۱۳۷۸ شمسی از قول مرحوم سید عبد الله ضیایی (اهل گیلان) برای من جریانی آموزنده نقل کرد:
من استادی داشتم به نام حاج شیخ مهدی امیر کلائی (مدفون در قبرستان شیخان قم) ← ادامه
در ایامی که برای تبلیغ به بلوجستان می رفتیم(دهه هفتاد شمسی) جریانی اتفاق افتاد که خلاصه آن را باز گو می کنم:
قبل از سفر برای کمک گرفتن از روح مرحوم سلطان الواعظین (صاحب کتاب شبهای پیشاور) به مقبره ایشان ← ادامه
مرة بن قیس که مردی کافر و دارای اموال و خدمتکارهای متعدد و تمکن فراوان بود، روزی از اجداد و بزرگان خود سخن گفت،
در آن جمع شخصی به او گفت: علی بن ابی طالب از اجداد تو هزاران نفر ← ادامه
عالم ربانی ملا محسن فیض کاشانی رحمه الله دربارة یک مسألة علمی، با عالم بزرگوار مرحوم ملاّ خلیل قزوینی مناظره و مباحثه می کردند و هر یک سعی داشتند رأی خود را اثبات نمایند؛ ولی بالاخره قزوینی، فیض را تخطئه ← ادامه
۱-هنگامی که آیة الله خوئی غرق مطالعه میشود
چند جوان بودیم که در زمان جنگ ایران و عراق شبهادر کوفه برای نگهبانی و خدمت در محضر مرحوم آیت الله خویی به سر می بردیم.
ایشان شبهااخبار جنگ را از رادیو ← ادامه
راننده با معرفت
حدود سال ۱۳۸۷ ش روبروی ضریح مطهر حضرت معصومه نشسته بودم، در کنار من جوانی بود رو به من کرد و گفت:
شغل من رانندگی است و ساکن کرج هستم، من هیچگاه برای حوائج خودم دعا نمی ← ادامه