تفاوت حال شیخ انصاری…!
«مرحوم شاکر در لمعات آورده که:
روزی استاد اعظم (شیخ انصاری قدّس سرّه) بالای منبر برای طلّاب درس میفرمودند. در ضمن سخن، به مناسبتی فرمودند: من در ایّام تحصیل خود در خدمت حاج ملّا احمد نراقی و خدمت شریفالعلماء و ← ادامه
«مرحوم شاکر در لمعات آورده که:
روزی استاد اعظم (شیخ انصاری قدّس سرّه) بالای منبر برای طلّاب درس میفرمودند. در ضمن سخن، به مناسبتی فرمودند: من در ایّام تحصیل خود در خدمت حاج ملّا احمد نراقی و خدمت شریفالعلماء و ← ادامه
«مرحوم آسیّد علیاكبر خویی، پدر آیةالله خویی، با آنکه خود از علمای بزرگ بود، از فرزندش تقلید میكرد. زمانی ایشان به نجف آمده بود و خیلی دوست داشت كه آقای خویی را بر فراز منبر در حال تدریس ببیند. آقای ← ادامه
«مرحوم جدّمان {سیّد مرتضی کشمیری} وقتی در سامرّا خدمت مرحوم میرزای شیرازی بودند، مرحوم آسیّد اسماعیل صدر که همبحث و رفیق ایشان بوده به ایشان میگوید:
خبر خوشی برای شما دارم. میگویند: چه خبری؟ میگوید: میرزا میخواهد دخترش را به ← ادامه
حکایت مرحوم میرزای شیرازی از مرحوم والد، -آیةالله آقای حاج شیخ محمّدکاظم دامغانی-
یکی از اخیار دامغان به نام ملّا ابراهیم خدا (حقیر خدمت نوهٔ ایشان، آقا شیخ محمّدرضا خدائی، در سال ۱۳۶۷ [ه ق، برابر با ۱۳۲۶ شمسی] مقداری ← ادامه
«حدود بیست سال پیش، آیةالله مرحوم آخوند ملّا علی همدانی برای معالجه به تهران آمده بود. ظاهراً ماه مبارک رمضان بود. با یکی از دوستان به عیادت ایشان رفتیم. حدود نیم ساعتی خدمتشان بودیم. فرع فقهی هم مطرح شد. همراه ← ادامه
🔹 «حدود بیست سال پیش، آیةالله مرحوم آخوند ملّا علی همدانی برای معالجه به تهران آمده بود. ظاهراً ماه مبارک رمضان بود. با یکی از دوستان به عیادت ایشان رفتیم. حدود نیم ساعتی خدمتشان بودیم. فرع فقهی هم مطرح شد. ← ادامه
🕌 🔹 «من از آن روزی كه علی [علیه السلام] مرا مستحقّ این حجرهٔ كوچك دانست و مرا مالك و متصرّف در آن ساخت نجفی شدم و دوستدار نجف شدم و به هر كجا كه میرفتم دلتنگ میشدم و غربت ← ادامه
🔹 «صبح به كوفه رسیدیم. با یك نفر بلد آمدیم به مسجد [کوفه]. نماز خواندیم و زیارت مسلم نمودیم. بیرون رفتیم، رو به طرف نجف كه یك فرسخ راه است. به نیمهٔ راه كه رسیدیم، شبحِ در و دیوار نجف ← ادامه
حاج آقای سیدان:
🔻یکبار برای امتحان کردن مرشد چلویی برای خوردن ناهار به مغازه اش رفتم و وقتی وارد شدم دیدم چقدر مغازه شلوغ است باخود گفتم بعید است کسی که انقدر سرش شلوغ است اهل دیدن باطن باشد.
🔻رفتم ← ادامه
گویا در سال 1354 شمسی بود (مرحوم حاج شیخ محمد جواد خندق آبادی) که به مشهد مشرف شده بودند از من سوال کردند چه مباحثه می کنید و به درس کی می روید؟
وقتی جواب دادم گفتند:
یک درس هم ← ادامه
❇️ مرحوم آقای حجّت علیرغم مخالفتهای پدرش، مرحوم آقا سیّد علیآقا حجّت، به قم آمد و مطرح شد. بعدها یک کسی از رنود به پدر ایشان گفته بود: چی بود؟ اگر مانده بود تبریز نهایتاً آقای اوّل تبریز میشد؛ الآن ← ادامه
✅ ذکر علیالدوامِ مرحوم آقای حجّت در اتمام هر جلسهٔ درس این بوده است: اللهمّ اجعل عواقب أمورنا خیراً. [مخصوصاً برای حوزویان دعای مهمّ و پرمعنایی است.]
❇️ دایی ما مرحوم آقا سیّد حسن حجّت نقل میکرد: در اوان جوانیام، ← ادامه