رؤیایی که باعث شد جدل را ترک کنم
اوائلی که از مشهد مقدس به نجف اشرف رفته بودم، جوان بودم و بسیار اهل بحث و جدل. چون نزد استاد ادیب نیشابوری دوم و غیر ایشان ادبیات را به خوبی فرا گرفته بودم، در ادبیات وارد بودم. لذا با هر که بحث میکردم غلبه مینمودم.
تا این که شبی در عالم خواب دیدم دو نفر از اهل فضل که میشناختمشان (ظاهرا) با یکدیگر بحث میکنند.
در همان عالم خواب میدانستم حق با آن کسی است که بنیه علمی کمتری دارد، ولی طرف مقابل چون در مسائل علمی چیره دست بود سفسطه میکرد و زیر بار حق نمیرفت.
جدل ادامه یافت. این بنده خدا بار اول که مطلب را بیان کرد، طرف مقابل انکار کرد.
برای بار دوم مطلب را تقریر کرد، طرف باز هم انکار کرد.
در بار سوم که انکار کرد، ناگهان دیدم آن شخص که باسوداتر بود مسخ شد و از صورت انسان خارج گردید و از سینه به بالا به صورت یک حیوان بسیار وحشتناک در آمد.
آن چنان وحشت کردم که از خواب پریدم. در حالی که خیس عرق شده بودم.
پس از این رؤیا برای همیشه جدل را ترک کردم
لذا هرگاه در مجامع علمی بحثی میشد ایشان سکوت میکردند و در آخر نظر خود را میگفتند و دیگر ادامه نمیدادند.
«روزنهای به عبودیت فقیهانه» خاطراتی از عالم ربانی مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی