برخیز ونماز کن به شبهایِ دراز!
درخواب شدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
برخیز ونماز کن به شبهایِ دراز
کاندر لَحَدِ تنگ (1) بسی خواهی خفت
(1) شکاف کرانهٔ گور. شکاف به درازا در یک کرانهٔ قبر که میّت را در ← ادامه
درخواب شدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
برخیز ونماز کن به شبهایِ دراز
کاندر لَحَدِ تنگ (1) بسی خواهی خفت
(1) شکاف کرانهٔ گور. شکاف به درازا در یک کرانهٔ قبر که میّت را در ← ادامه
هیچ ظالمی نیست مگر آن که سر انجام روزی گرفتار ظالم تر از خودش خواهد شد!
بسی صورت بگردیدست عالم
وزین صورت بگردد عاقبت هم
عمارت با سرای دیگر انداز
که دنیا را اساسی نیست محکم
مثال عمر، سر بر
پناهگاه همه شیعیان امام زمان
تویی به پیکردین،روح وجان امام زمان
عزیز فاطمه برگرد ای گل نرگس
نبودنت زده بر دل خزان امام زمان
فراق تو چقَدَر خون به قلبها کرده
نمانده در تن شیعه توان امام زمان
چقدر بی ← ادامه
مرحوم محدث نوری، در کتاب شریف نجم الثاقب، در حکایت شصت وهفتم، داستان تشرف شهیدثانی را در شب چهارشنبه، دهم ربیعالأول ۹۰۶ق، اینگونه مینویسد:
مرحوم شهید ثانی بههمراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام ← ادامه
از اشراف قریش و یکی از مشرکان معروف مکه بود. از همان کسانی که بیشترین آزار و اذیت را برای تازه مسلمانان ایجاد میکردند.
تاجر و ثروتمند بود و از اعضای دارالندوه، به همین سبب همیشه تعدادی از افراد چاپلوس ← ادامه
آنها کـه پی در پی به توفیقِ الهی…
در کربلا هسـتند و در مَرآی قبّـه
آنجا که تضمین گشته بر مردم، اجابت!
در هُـرم مِهر و تابش و گرمای قبّـه
آنها که می داننـد در بحث گدایی…
جایی نباشـد در ← ادامه
«وقتی به آیةالله حکیم خبر دادند جمعی از زائران ایرانی را که قاچاق آمدهاند دستگیر نموده و برای هر کدام پنج سال زندانی بریدهاند و برای رئیس آنها هم پانزده سال، ایشان پسرشان سیّد مهدی را از بغداد احضار میکنند ← ادامه
«دکتر محمّد صادقی خدمت آیةالله حکیم رسیده بود. به ایشان عرض کرده بود: شما با این قدرتی که دارید چرا عليه حکومت کاری نمیکنید؟
ایشان در جوابش گفته بودند: من این دندانهای طلای شما را اشکال میکنم!
گفته بود: آقا، ← ادامه
آقای صالحی خوانساری:
ایّام فاطمیّه، منزل مرحوم آیةالله گلپایگانی منبر بودم. گفتم: روز شهادت مادرم میخواهم سرم را برهنه کنم، هرکس هم در حدّ من است سرش را برهنه نماید. فوراً آیةالله گلپایگانی عمامهشان را برداشتند. بقیّه هم سرها را ← ادامه
«گاهی که در خدمت آیةالله مرحوم حاج سیّد احمد خوانساری (أعلى الله مقامه) راجع به بعضی از مسائل صحبت میشد و کسی حرفی میزد. با همان بیان متین و گفتار وزین، که خاصّهٔ چونان آیت عظیمی بود، میگفتند: قبیح است ← ادامه
«حاج سیّد محمّدعلی روحانی، امامجماعت مسجد امام قم، … میگفتند: من هر روز یک صفحه کتاب شرح لمعه مطالعه میکنم، زیرا در سفر حج، وقتی رمی جمراتم تمام شد، دیدم عربی به من اشاره کرد. دنبالش رفتم. سجّادهاش هم روی ← ادامه
مرحوم حاجشیخ(عبدالکریم)، خیلی عاقل و پخته بود و برای این که در دعواهای طرفداران و مخالفین مشروطه وارد نشود، به کربلا رفت. نجف همگی طرفدار آخوند(خراسانی) بودند، لذا آشیخ محمدرضا مسجدشاهی و مرحوم حاجشیخ(عبدالکریم) برای اینکه از این دعواها دور ← ادامه