قصه های مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

حکایت پهلوان فقیر، شیخ حسن مطلق – ش 3

در آن زمان هر وقت شجاع الدوله یا یکی از مقامات قوچان یا شیروان نامه فوری به مشهد مقدس داشتند، توسط شیخ حسن مطلق می‌فرستادند،

یک مرتبه نامه‌ای را از شیروان جهت مشهد قبول کرد که مزد آن یک تنور ادامه

حکایت پهلوان فقیر، شیخ حسن مطلق! ش 2

در میهمانی مرحوم حاجی حکیمی که منزلش مقابل درب داخل کوچه مدرسه عوضیه قوچان بود، دعوت بودیم.

در آن وقت رسم این بود که برای شام یا نهار یک مجمعه (سینی بزرگ) مسی -که داخل آن یک دوری بزرگ مسی ادامه

حکایت پهلوان فقیر شیخ حسن مطلق ! ش 1

مرحوم آقا نجفی قوچانی در یک روز جمعه تمام طلبه‌ها را به نهار در باغ وکیل قوچان دعوت کرد.

[ظاهرا این رسم هر ساله ایشان بوده است.]

و نهار آن روز فتیر مسکه (یکی از غذاهای محبوب محلی) بود.

شیخ ← ادامه

طوطی سنی و طوطی شیعه!

در بازار بغداد دکاندار سنی‌ای، طوطی‌ای را تربیت کرده بود که می‌گفت:

«ابوبکر خلیفة رسول الله».

شیعه‌ای در مقابل او دکان داشت، ناراحت شد، طوطی دیگری تربیت کرد که بلافاصله بعد از سخن طوطی سنی می‌گفت:

فَلا صَدَّقَ وَ لا ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا