خاطراتی از مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

تفهیم مطلب با بیان شیرین و زیبا

آشیخ عبد الحسین واعظ‌ زاده:

تقریبا از پانزده یا شانزده سالگی در مدرسه قوام نجف اشرف، گاهی درس و گاهی غیر درس از مرحوم حاج شیخ استفاده می‌کردم.

اول برای درس لمعه به منزل ایشان می‌رفتم. سپس مقداری از کفایه ← ادامه

مهمان ساده‌ لوح

جریان اول:

زمانی که در کربلا بودیم در حیاط محقری زندگی می‌کردیم، در آن زمان یک نفر از روستای ما (خیرآباد) به آنجا آمد وبه من گفت شما مرا می‌شناسی گفتم آری.

گفت شما درس خوانده‌اید ملا شده‌اید دیگر بس ← ادامه

اگر ریاست به زیان دین من است مرگم را برسان!

مرحوم  حاج شیخ:

مرحوم حاج آقا حسین خط نداشت، نوشتن را بلد نبود، یک امضا به لیت و لعل می‌کرد، خواندن را می‌دانست و همه چیز را حفظ بود.

وقتی ریاست به آن بزرگوار منتقل شد، اطرافیانش را جمع کرد ادامه

شیخ مرتضی طالقانی

از کسانی که مرحوم حاج شیخ به عنوان استاد اخلاق خود نام می‌برد مرحوم شیخ مرتضی طالقانی می‌باشد. ایشان می‌فرمود:

آشیخ مرتضی طالقانی مجرد بود.

هر درسی از دروس حوزه (از ادبیات گرفته تا کفایه)که به او مراجعه می‌شد، اگر ← ادامه

اگر به زیارت می‌رفتم به درس نمی‌رسیدم

یکی از علمای نجف اشرف می‌فرمود:

یک وقتی از نجف به قصد زیارت سایر عتبات حرکت کردم، به کربلا رسیدم، زیارت کردم، بعد به زیارت سایر عتبات رفتم.

در موقع بازگشت وقتی به کربلا رسیدم،

دیدم وقت دیر شده و ← ادامه

دلداری به خادم مدرسه قوام

در شب عاشورایی وارد مدرسه قوام شدم، دیدم تمام حجره‌ها خاموش است،

طلبه‌ها یا به کربلا رفته و یا به حرم مطهر مشرف شده‌اند.

مشهدی حسن خادم هم تنها در یک ایوان نشسته و زانوی غم به بغل گرفته است.← ادامه

ندایی در حرم سید الشهداء شنیدم…

در زمان اقامت در نجف اشرف یک بار بدهکاریهای من به شصت دینار رسیده بود.

با نگرانی به فکر فرو رفته بودم و با خود حساب کردم اگر برای خرید بروم مغازه و مغازه‌دار بگوید آشیخ بدهی شما زیاد شده ← ادامه

هیچ گاه کاسه‌ام را به خانه مرحوم آقا سید ابوالحسن نبردم

در ابتدای ازدواجم در نجف اشرف گویا فردی تنگدستی مرا در امر ازدواج به مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی رسانده بود.

آقا سید ابوالحسن مرا خواست و فرمود:

من گرفتارم، سن من هم زیاد است، نمی‌توانم خودم به طلبه‌ها رسیدگی ادامه

زیان زندگی تشریفاتی اهل علم

مدتى كه در نجف اشرف بودم مي‌توانستم براى خانواده‌ام زندگى مرفهى راه بیندازم.

ولى هرگز چنين كارى نكردم و هميشه به حداقل زندگی اكتفا مي‌كردم.

علتش هم این بود كه فكر مي‌كردم اگر در نجف خانواده من به رفاه عادت ادامه

Clicky آیا می خواهید از آخرین مطالب با خبر شوید؟ ... خیر بله  
پیمایش به بالا