جملهای که هزار در اخلاق را برایم باز کرد
اوائلی که برای تحصیل به مشهد آمده بودم در مدرسه دو درب حجره داشتم، مرحوم شیخ رضا زنجانی هم آنجا درس میگفت. قرآنی وقفی نزد من بود که تلاوت قرآن میکردم. پس از مدتی قرآن دیگری هم پیدا شد، آن ← ادامه
اوائلی که برای تحصیل به مشهد آمده بودم در مدرسه دو درب حجره داشتم، مرحوم شیخ رضا زنجانی هم آنجا درس میگفت. قرآنی وقفی نزد من بود که تلاوت قرآن میکردم. پس از مدتی قرآن دیگری هم پیدا شد، آن ← ادامه
تصمیم گرفتم برای ادامه درس به مشهد بیایم. اما دستم کاملا خالی بود، حتی پول کرایه ماشین نداشتم.
عمویم پرسید پول لازم نداری؟ عفت نفس اجازه نداد که از او پول بگیریم.
آمدم گاراژ قوچان، کسی را هم نمیشناختم، آن ← ادامه
وقتی میخواستم برای ادامه تحصیل از قوچان به مشهد بیایم، با توجه به این که یتیمی بی کس بودم، بعضی از حاجیها و اهالی روستا گفتند با این وضعیت شما، کسی نیست که خرجی شما را بدهد.
اگر بخواهی درس ← ادامه
مرحوم حاج آقا بزرگ قوچانی میفرمود:
روزی به حرم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شدم. درویشی در صحن مطهر مشغول مدح حضرت بود. شعری میخواند تا رسید به اینجا که:
«نرسیده به عشر معشار تو غالی»
یعنی یا علی کسی ← ادامه
مرحوم حاج آقا بزرگ قوچانی:
وقتی برای ادامه تحصیل به مشهد آمدم، تمام درسهايی را كه در قوچان خوانده بودم، دوباره تكرار كردم.
به طوری دقيق درسها را رسيدگی ميكردم كه از آن زمان هنوز اشعاری را كه در كتب ← ادامه
مرحوم حاج آقا بزرگ قوچانی:
روزی در نجف اشرف در حجرهام در مدرسه قوام بودم. شخص غریبهای وارد مدرسه شد. مقداری در مدرسه قدم زد و اوضاع طلبهها در مدرسه را مطالعه میکرد.
وقتی وضع ساده و در عين حال