یخ میشکست و وضو میگرفت!
رسم آقاجان براین بود که در حوض وضو بگیرد.
حتی در زمستانهای بسیار سرد آن زمان قوچان و فاروج سحر که از خواب بیدار میشد، یخهای حوض را میشكست و وضو میگرفت!
← ادامه“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از
رسم آقاجان براین بود که در حوض وضو بگیرد.
حتی در زمستانهای بسیار سرد آن زمان قوچان و فاروج سحر که از خواب بیدار میشد، یخهای حوض را میشكست و وضو میگرفت!
← ادامه“روزنهای به عبودیت فقیهانه” خاطراتی از
آشیخ مهدی ابراهیمی نژاد:
می فرمودند: قرآن زیاد بخوانید، جوری که ملکه شود و فوائد زیادی دارد.
در روایات چرا این قدر به خواندن قرآن اهمیت داده شده است؟
یکی از فوائدش این است که اگر در جایی آیهای بدون ← ادامه
آسید محسن موسوی:
وقتی نماز شب میخواند عجیب اشک میریخت.
معمولا در نماز وتر و دعای نماز وتر و گاهی هم سجده بعد از نماز گریهشان بیشتر بود.
بلند بلند گریه میکردند اما به حدی که صدایشان به بیرون اتاق ← ادامه
مرحوم شیخ علی اصغر فخرایی:
در منزل آشیخ محمود -در چهارراه ابو طالب- روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواندم.
ایشان به شدت منقلب شد، با این که بی صدا گریه میکرد ولی تا مدت طولانی شانههایشان از شدت ← ادامه
آسید محسن موسوی:
در جاغرق خدمت ایشان بودم.
عصری بود توی حال نشسته بودیم، فرمودند:
باید از اینجا وداع کنیم و به مشهد برویم.
رفتم دنبال پذیرایی، وقتی آمدم دیدم ایشان نشسته بلند بلند گریه میکند و اشک میریزد ← ادامه
آشیخ ابوالحسن قائمی:
حاج شیخ ظاهری حلیم و ساكت داشت، اگر چه در باطن رنج و ناراحتی داشت اما آن را بروز نمیداد.
بسیار اتفاق میافتاد كه بعضی به منزل ایشان میآمدند و شروع به صحبت میكردند و گاهی تند ← ادامه
حاج آقابزرگ:
حدود سال 27 یا 28 شمسی بود در ماه رمضان یک روز عصر که به خانه برگشتم،
دیدم باقر یکی از دفترهای مرا پاره کرده است.
چون روزه داشتم ترسیدم عصبانی شوم، بلافاصله از خانه بیرون آمدم تا ← ادامه
آسید محسن موسوی:
در ایامی که خدمت حاج شیخ بودم یکی از برنامه های ایشان این بود که اگر پولی دستشان میآمد، هر چقدر هم که بود، آن را نگه نمیداشت، فورا انفاق میکرد.
اصلا فکر نمیکرد که الان دست ← ادامه
حاجی اسدی خیرآبادی:
یك روز به طرف منزل حاج آقا میرفتیم، دیدیم یك طلبه از آنجا بیرون میآید.
خدمت ایشان که رسیدم دویست و پنجاه تومان به ایشان دادم.
فرمود: این طلبه را دیدی از منزل ما خارج شد؟
گفتم: ← ادامه
میفرمود:
هر وقت بی پول و یا مقروض میشوم به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف می شوم .
بعد از زیارت، دو رکعت نماز در بالا سر حضرت میخوانم، بعد تسبیح برمیدارم این ذکر را صد بار تکرار ← ادامه
آسید محسن موسوی:
حاج شیخ می فرمود:
وقتی میخواستم برای ادامه تحصیل از قوچان به مشهد بیایم، با توجه به این که یتیم بودم، و هیچ کس را نداشتم،بعضی از حاجیها و اهالی روستا به من گفتند:
با این وضعیت ← ادامه
آشیخ هادی ابراهیمینژاد:
مغرب بود و ما خدمت حاج شیخ نشسته بودیم که آشیخ عبدالحسین سر رسید.
گفت همین نزدیکیها منبری داشتم، گفتم بیایم اینجا نماز بخوانم.
نمازش را که خواند گفت برای آمادگی منبر، ذکر را تبدیل به فکر ← ادامه