حداکثر کار من مثل کار «خرکچی»ها است!
شیخ انصاری، مردی که مرجع کل فی الکل شیعه می شود، آن روزی که وفات می کند با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است فرقی نکرده است. وقتی که خانه او را نگاه ← ادامه
شیخ انصاری، مردی که مرجع کل فی الکل شیعه می شود، آن روزی که وفات می کند با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است فرقی نکرده است. وقتی که خانه او را نگاه ← ادامه
مرحوم میرزای شیرازی بزرگ در مجلسی حضور داشت که یک فرد روحانی وارد شد. مرحوم میرزا از برای او احترام فوق العاده ای کرد به طوری که حاضرین تعجب کردند، و سبب آنرا پرسیدند فرمود: در این روحانی روحیه عجیبی ← ادامه
خواندن حمد توسط امیرالمؤمنین (علیه السلام) در گوش شیخ انصاری
یکى از شاگردان شیخ انصاری مىگوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ التحصیل گشتم، براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ انصاری درآمدم، ولى ← ادامه
زمانی که خدیجه(س) رحلت کرد، حضرت فاطمه(س) که پنج سال بیشتر نداشت گِرد پدر میگشت، خود را به دامان ایشان میآویخت، بهانه مادر میگرفت و دل دردمند پدر را آتش میزد. پیامبر (ص) جز سکوت چیزی نداشت در این هنگام ← ادامه
یکی از سادات در نجف اشرف او را بدگویی مینمود و پیوسته وی را میآزرد و با این وجود، شیخ، اموال و مساعداتی را برایش میفرستاد.
روزی به شیخ خبر دادند که شخص بدگو بدهکار شده و طلبکاران با مطالبه
«چون آب نجف کم بود و سقّاها از کوفه، آب شیرین به نجف میآوردند، در سال ۱۳۴۹ ق شخصی به نام حاج احمد معین بوشهری اقدام به لولهکشیِ آب در محلّهٔ جديدهٔ نجف اشرف نمود، تا سقّاها و آبکشها مجبور ← ادامه
«مرحوم آیةاللهالعظمی سیّد محمود شاهرودی، دارای قلبی رئوف و مهربان بود و رقّت قلب ایشان زبانزد خاص و عام بود. اگر برای کسی گرفتاری پیش میآمد، خیلی ناراحت میشد؛ و اگر خودشان قدرت داشتند، در رفع مشکل کوشش و همّت ← ادامه
🔹 مرحوم حاج سیّد حسن مجتهد نبوی که ساکن ترشیز (کاشمر) و از دوستان مرحوم آقا نجفی قوچانی بوده، در نامهای به آقا نجفی، از مردم قوچان انتقاد و تنقیصی به عمل آورده است.
🔸 مرحوم آقا نجفی در جواب ← ادامه
بیشتر مردم این چنین میباشند که هر اندازه بتوانند کاری را کم خرجتر و کم زحمتتر تمام کنند، به نفع خود میدانند.
و هرگاه آدمی را ببینند که زحمتکش است تا بتوانند بار بر دوشش مینهند و ملاحظه حال او
آیا میدانید که امام [شیخ محمدجواد] بلاغی به بغداد رفت و منزلی را در محله یهودیان کرایه کرد و درباره زبانشان [یعنی زبان عبری] از فرزندان آنان میپرسید.
تا آنجا که آن را به خوبی فرا گرفت
و پس از
با یکی از بزرگان نجف از مسجد سهله به طرف نجف برمی گشتیم.
ایشان به من فرمود: برو بالاسر امیرالمومنین و بگو!
خدا!اگر تا بحال در من قابلیت خوب شدن نبوده از آلان خودت این لیاقت را به من بده!(انک ← ادامه