عفت نفس عجیب با دست خالی
تصمیم گرفتم برای ادامه درس به مشهد بیایم. اما دستم کاملا خالی بود، حتی پول کرایه ماشین نداشتم.
عمویم پرسید پول لازم نداری؟ عفت نفس اجازه نداد که از او پول بگیریم.
آمدم گاراژ قوچان، کسی را هم نمیشناختم، آن ← ادامه
تصمیم گرفتم برای ادامه درس به مشهد بیایم. اما دستم کاملا خالی بود، حتی پول کرایه ماشین نداشتم.
عمویم پرسید پول لازم نداری؟ عفت نفس اجازه نداد که از او پول بگیریم.
آمدم گاراژ قوچان، کسی را هم نمیشناختم، آن ← ادامه
وقتی میخواستم برای ادامه تحصیل از قوچان به مشهد بیایم، با توجه به این که یتیمی بی کس بودم، بعضی از حاجیها و اهالی روستا گفتند با این وضعیت شما، کسی نیست که خرجی شما را بدهد.
اگر بخواهی درس ← ادامه
تفسير فرات بن إبراهيم مُحَمَّدٌ عَنْ عَوْنِ بْنِ سَلَّامٍ قَالَ أَخْبَرَنَا مَنْدَلٌ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَلْمَانَ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَسَدِيِّ عَنِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى (سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)[1] قَالَ: لَا تَلَقَى مُؤْمِناً إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ وُدٌّ ← ادامه
وَ رَوَى الصَّدُوقُ مُحَمَّدُ بْنُ بَابَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ← ادامه