حافظه ای که با توسل به دست آمد!
از آقا نجفی اصفهانی نقل شده است که فرمود:
من حافظه نداشتم. یک وقت حرم رفتم، به نظرم حرم حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ بود،
و هربار برای بی حافظگی ام به حضرت متوسل شدم که اگر من حافظه ← ادامه
از آقا نجفی اصفهانی نقل شده است که فرمود:
من حافظه نداشتم. یک وقت حرم رفتم، به نظرم حرم حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ بود،
و هربار برای بی حافظگی ام به حضرت متوسل شدم که اگر من حافظه ← ادامه
یک قضیه ای مرحوم آسید جمال گلپایگانی در قم نقل می کرد، حاج آقای ما از ایشان شنیده بودند، آقای صدوقی هم شنیده بود.
آقای نایینی می فرموده که آسید محمد فشارکی را یک وقتی در خواب دیدم، انگشت راستش،
امام رضا علیهالسّلام:
لَوْ أَنَّ النَّاسَ قَصَّرُوا فِی الطَّعَامِ لَاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُمْ
اگر مردم به کمخوری روی میآوردند، بدنهایشان محکم و استوار میگشت!
📚بحارالانوار ج۷۸ ص۲۱۲
یکی از دوستان ما که متعلّق به یک خانوادهٔ اصیل حوزوی در قم است، نقل میکرد: برای ازدواج یکی از جوانهای فامیل، خدمت مرحوم آیةالله حاج آقا تقی قمی [فرزند مرحوم آیت الله حاجآقا حسین قمی] رفته بودیم تا صیغهٔ ← ادامه
رحمت و مهربانی امام رئوف، حضرت رضا علیه السّلام نسبت به دوستان و موالیانشان:
{مُوسَى بْنُ سَيَّارٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ الرِّضَا ع وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى حِيطَانِ طُوس…}
موسی بن سیّار از اصحاب امام رضا صلوات اللّه علیه گوید: روزی ← ادامه
آقای خویی یک امتیازاتی دارند که گویا منحصر به ایشان است. اولاً ذکاء و سرعت انتقال ایشان که از ذکاءهای ممتاز است. آقای سید علی لواسانی میگفت: به آقای بهشتی گفتم شما که در جلسهی استفتای آقای خویی شرکت میکنید، ← ادامه
مرحوم علامه ملا محمد اشرفی می گوید: من یک بار درشهر بابل به درس خارج اصول مرحوم علامه سعید العلماء رفته ولی درسش را نپسندیده و تصمیم گرفتم که دیگر شرکت نکنم. وقتی این خبر به مرحوم علامه سعید العلماء ← ادامه
زنجان یک شهر دینی سابقه دار است و حوزه علمیه این شهر در سطح بالایی بوده است. اشخاص وقتی در قفقاز مراحل ابتدایی علوم دینی را پشت سر می گذاشتند به اردبیل می آمدند و در اردبیل یک مقداری که ← ادامه
گرچه هستم پست و بی مقدار تحویلم بگیر
خواهشی دارم بیا این بار تحویلم بگیر
اهل دنیا که مرا بد جور دور انداختند
من زمین خوردم، خودت ای یار تحویلم بگیر
یوسف مصری و من هم دست خالی آمدم
آمدم ← ادامه
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر
همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر
آی آقای عزیز ما بیا برگرد که…
دور
بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده
دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده
باطنا کور است چشمم که نمی بینم