ای کاروانداران و مدّاحان! بگیریـد…!
آنها کـه پی در پی به توفیقِ الهی…
در کربلا هسـتند و در مَرآی قبّـه
آنجا که تضمین گشته بر مردم، اجابت!
در هُـرم مِهر و تابش و گرمای قبّـه
آنها که می داننـد در بحث گدایی…
جایی نباشـد در ← ادامه
آنها کـه پی در پی به توفیقِ الهی…
در کربلا هسـتند و در مَرآی قبّـه
آنجا که تضمین گشته بر مردم، اجابت!
در هُـرم مِهر و تابش و گرمای قبّـه
آنها که می داننـد در بحث گدایی…
جایی نباشـد در ← ادامه
«وقتی به آیةالله حکیم خبر دادند جمعی از زائران ایرانی را که قاچاق آمدهاند دستگیر نموده و برای هر کدام پنج سال زندانی بریدهاند و برای رئیس آنها هم پانزده سال، ایشان پسرشان سیّد مهدی را از بغداد احضار میکنند ← ادامه
«دکتر محمّد صادقی خدمت آیةالله حکیم رسیده بود. به ایشان عرض کرده بود: شما با این قدرتی که دارید چرا عليه حکومت کاری نمیکنید؟
ایشان در جوابش گفته بودند: من این دندانهای طلای شما را اشکال میکنم!
گفته بود: آقا، ← ادامه
آقای صالحی خوانساری:
ایّام فاطمیّه، منزل مرحوم آیةالله گلپایگانی منبر بودم. گفتم: روز شهادت مادرم میخواهم سرم را برهنه کنم، هرکس هم در حدّ من است سرش را برهنه نماید. فوراً آیةالله گلپایگانی عمامهشان را برداشتند. بقیّه هم سرها را ← ادامه
«گاهی که در خدمت آیةالله مرحوم حاج سیّد احمد خوانساری (أعلى الله مقامه) راجع به بعضی از مسائل صحبت میشد و کسی حرفی میزد. با همان بیان متین و گفتار وزین، که خاصّهٔ چونان آیت عظیمی بود، میگفتند: قبیح است ← ادامه
«حاج سیّد محمّدعلی روحانی، امامجماعت مسجد امام قم، … میگفتند: من هر روز یک صفحه کتاب شرح لمعه مطالعه میکنم، زیرا در سفر حج، وقتی رمی جمراتم تمام شد، دیدم عربی به من اشاره کرد. دنبالش رفتم. سجّادهاش هم روی ← ادامه
مرحوم حاجشیخ(عبدالکریم)، خیلی عاقل و پخته بود و برای این که در دعواهای طرفداران و مخالفین مشروطه وارد نشود، به کربلا رفت. نجف همگی طرفدار آخوند(خراسانی) بودند، لذا آشیخ محمدرضا مسجدشاهی و مرحوم حاجشیخ(عبدالکریم) برای اینکه از این دعواها دور ← ادامه
واعظی در شهری مدّتها موعظه می کرد و از گفتگوی او حقیقتِ مذهبش معلوم نمی شد .شیعیان اورا شیعه وسنّیان اورا سنّی می دانستند.
روزی آن دو فرقه اجتماع بر تحقیق مذهب اونموده وقرار دادند که هریک چیزی از او ← ادامه
علامه (محمد تقی) جعفری میگفت روزی طلبهی فلسفهخوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعدی است كه استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بديع داشت كه بیپاسخ مانده بود. پاسخها را كه میشنيد، مثل تشنهای ← ادامه
«شیخ (انصاری) در اوائل زعامت و مرجعیّت، سال چهارم یا پنجم، برادر کوچک خود شیخ محمّد صادق را، که از طلّاب بافضیلت بود، مأمورِ دادنِ حقوق به طلبهها و کمک به مستحقّان کرد.
روزی شنید که شیخ محمّدصادق بعضی اوقات ← ادامه
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
پور سینا ← ادامه
عالی تر ازآنی که علی خوانندت
والی تر ازآنی که ولی خوانندت
بر وحدتِ خود گواه می خواست خدای
بی مثل بیافرید وبی مانندت
کلب آستان حضرت مولی الموالی العبد حسام الدّین احمد خیبر علی¹ جلالی {خاکسار} رشت فی یوم ← ادامه