داستان عجیب آقای روحی!
جناب آقای شیخ عبدالوهاب روحی که از رفقایی است که در مدت معاشرت نزدیک به پنجاه سال یک کلمه خلاف واقع از ایشان ندیدم.
برای ایشان وجود پول برای زندگی در پشت کتاب و لای قرآن متحقق شده است، مثل ← ادامه
جناب آقای شیخ عبدالوهاب روحی که از رفقایی است که در مدت معاشرت نزدیک به پنجاه سال یک کلمه خلاف واقع از ایشان ندیدم.
برای ایشان وجود پول برای زندگی در پشت کتاب و لای قرآن متحقق شده است، مثل ← ادامه
هنگامی که شیخ محمد تقی شیرازی به حج رفت، ملک حسین [پادشاه حجاز] به وی پیغام داد که برای شما وقتی تعیین کردهام تا به دیدنم بیایی.
وی پاسخ داد: این حدیث نبوی مرا از این کار باز میدارد که:
بیشتر خانههای نجف با مهندسی وی بوده و نیز مهندس حرم شریف و همچنین حرم حسینی بوده است.
وی در هر شب جمعه
مرحوم والد [آشیخ عبدالکریم حائری] میفرمود:
که در بیابان رفته بوده است و مرثیهای برای امام حسین علیه السلام میگفته است که ترجیع آن:«که امشب، شب قتل است.» بوده است و در یک بند آن گیر میکند و در این ← ادامه
[آشیخ عبدالکریم حائری] میفرمود که:
«در عالم طفولیت با خود فکر میکردم چه دعایی بکنم که از شر درس خواندن راحت شوم، گفتم: «خدایا این آخوند را مرگ بده.»
پس از این با خود فکر کردم که مرگ آخوند، هیچ ← ادامه
برای خرید کالایی به بغداد رفتم و هنگام ظهر در قهوه خانه بیروتی در کنار دجله نشستم که فروشنده دوره گردی به مغازه وارد شد. هنگامی
یکی از دوستان نقل میکرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسئولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر ← ادامه
[مرحوم آشیخ محمدحسین اصفهانی] از بزرگترین علمای نجف اشرف و بلکه در مقدمه علما و فلاسفه روزگار بود.
از شیخ محمد تقی جواهری به نقل از آقای خویی شنیدم که گفته است:
یکی از همدرسانم ساعت دو بعد از ظهر
دربارهاش [سید جمال الدین گلپایگانی] گفتهاند که روزگاری بر او گذشت که [هیچ چیزی برای خوردن نداشت لذا] وی، آخر شب، برگهای پراکنده کرفس و ریحان را از بازارها جمع میکرد آنها را میشست و در سرداب میگذاشت تا پژمرده
نویسنده کتاب ماضی النجف و حاضرها، روایت کرده که مال فراوانی را نزد شیخ الطائفه انصاری آوردهاند که حقوق شرعی بود.
وی آن پول را شخصاً نزد فقیه علامه، شیخ محسن خنفر نجفی فرستاد زیرا که به آن نیازمند بود.
شیخ به ایشان گفت: بیدار شو و نگو که من سید ابوالحسن هستم، زیرا که شیطان به دنبال فرصتی است و تلاش میکند که
حضرت رضا علیه السلام که تشریف آوردن نیشابور، سه ماهی در نیشابور بودند.
حکومتیها یک حمام رو قرق کردند آقا حمام بروند.
حضرت رضا کنار حوضچهای نشستند و آب به بدن مبارکشان میریختند.
یک مردی از دهات نیشابور در خزانه ← ادامه